11.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سردار_مهربان
#مثل_پدر
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌸🌼🍃🍂🌸🌼
#همه_نشر_دهیم
🌸🌼🍃🍂🌸🌼
آدرس کانال قصه های کودکانه جهت معرفی به دوستان👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐝قصه بسیار زیبای امشب رو
حتما گوش بدید🐝
#قصه_شب
#قصه_صوتی
#عنوان_قصه:
💠 جوخه عسل(قسمت اول)
#توضیحات:
از قصه های مهدوی و تربیتی
🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝
قصه در مطلب بعدی👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
جوخه عسل قسمت ۱_.mp3
14.52M
#قصه_شب
#قصه_صوتی
💠 جوخه عسل (قسمت اول)
#توضیحات: از قصه های مهدوی
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃🍂🌼🌸🍃🍂
#فرزندان_ما_شهید_سلیمانی_هستند
#در_تربیت_فرزندانی_مهدوی
#تلاش_کنیم👇👇
🌼آدرس کانال قصه های کودکانه جهت عضویت و ارسال برای دوستان
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
📸تصاویر سردار «اسماعیل قاآنی»، فرمانده نیروی قدس در دستان شرکتکنندگان در مراسم تشییع شهدا با عنوان #سردار_انتقام
#آمریکا_آسوده_نباش
#سلیمانی_ها_می_پرورانیم
@Ghesehaye_koodakaneh
#قصه_کودکانه
#آموزمده
عنوان قصه
#بچه_شتر🐪
توی یک طویله تو روستا شترهای زیادی زندگی میکردند . یکی از شترها با بچه کوچکش تو طویله میماندند و به صحرا برای چرا نمیرفتند . چون بچه ش کوچک بود نمی توانست هم پای گله حرکت کند.
شتر کوچولو دوست داشت همراه بقیه شترها بیرون بره و دنیا را ببینه. به مادرش میگفت کی نوبت ما میشه که همراه آنها بیرون برویم و دنیا را ببینیم ؛ من میخوام سریع برم بیرون .
مادرش میگفت تو کوچک هستی هر موقع بزرگ شدی میتونی همراهشان بری. بیرون برای تو خطرناک و ممکنه آسیب ببینی.
اما شتر کوچلو میگفت من باید بیرون برم و دنیا را ببینیم اگر شما همراهم نیایید تنهایی به صحرا میروم.
یک روز که صاحب طویله و شتر مادر حواسش نبود، از در طویله خارج َشد و تنهایی به صحرا رفت.
شتر کوچلو هر چی تو صحرا دنبال دوستانش و گله گشت پیدایشان نکرد.
خیلی ناراحت و خسته شده بود نمی دانست به کجا برود . چشمش به چند تا درخت افتاد، با خودش فکر کرد همین جا بمانیم و کمی استراحت کنم. غروب شده بود، هوا هم یواش یواش داشت سرد میشد.
صاحب شترها آمد دید بچه شتر نیست . به سگش گفت بیا بریم دنبال شتر کوچولو که گم شده.
گرگ ها صدای بچه شتر را شنیده بودند و با سرعت می آمدند تا او را بخورند.
گرگ ها آمدند تا نزدیک بچه شتر . بچه شتر وقتی آنها را دید خیلی ترسید و با صدای بلند کمک می خواست و فرار میکرد.
صاحب مزرعه و سگ مهربان صدایش را شنیدند و به طرف شتر کوچلو دویدند . بچه شتر وقتی آنها را دید خیلی خوشحال شد و به طرفشان حرکت کرد. آنها گرگ ها را زدند و گرگ ها پا به فرار گذاشتن.
بچه شتر با چوپان و سگ به سمت طویله حرکت کردند . وقتی مامانش اون رو دید خیلی خوشحال شد . شتر کوچلو رفت پیش مامانش و گفت. ببخشید بدون اجازه رفتم. من قول میدم هیچ گاه بدون اجازه شما جایی نرم. چون من کوچولو هستم همیشه باید همراه مامانم باشم و ممکنه کسی اذیتم کنه .
بچه شتر خیلی خسته شده بود و وقتی مامانش رو دید، سریع بغل مامانش خوابش برد . چون میدونست مامانش مواظبش هست و اجازه نمیده کسی اون رو اذیت کنه .
بچه های عزیز ما متوجه شدیم که هیچ گاه نباید بدون اجازه پدر و مادرها بیرون بروند چون خطرناک.
🌼🌸🌼🌼🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
New Document.pdf
2.33M
#داستان_مرد_شجاع
#توضیحات:pdf و تصویری
#نشر_دهید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼🌸🌹🌼🌸
#فرزندان_ما_شهید_سلیمانی_هستند
#در_تربیت_فرزندانی_مهدوی
#تلاش_کنیم👇👇
🌼آدرس کانال قصه های کودکانه جهت عضویت و ارسال برای دوستان 👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
12.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چطور با کودکان در مورد حاج قاسم صحبت کنیم؟
#فرزندان_سلیمانی
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🐝قصه بسیار زیبای امشب رو
حتما گوش بدید🐝
#قصه_شب
#قصه_صوتی
#عنوان_قصه:
💠 جوخه عسل(قسمت دوم)
#توضیحات:
از قصه های مهدوی و تربیتی
🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝
قصه در مطلب بعدی👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
جوخه عسل قسمت دوم_.mp3
11.37M
#قصه_شب
#قصه_صوتی
💠 جوخه عسل (قسمت دوم)
#توضیحات: از قصه های مهدوی
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃🍂🌼🌸🍃🍂
#فرزندان_ما_شهید_سلیمانی_هستند
#در_تربیت_فرزندانی_مهدوی
#تلاش_کنیم👇👇
#همه_نشر_دهیم 👇
🌼آدرس کانال قصه های کودکانه جهت عضویت و ارسال برای دوستان
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#خرس_پرنده
#آموزنده
تو یک جنگل زیبا ، یک خرس خیلی باهوش زندگی می کرد . آقا خرسه هر روز یک کار جدید برای حیوانات انجام می داد تا سرگرم شوند . خرسه برای حیوانات تاب درست کرده بود . سرسره درست کرده بود و هر کدوم از حیوانات به نوبت می اومدن و سوار می شدن .
یک روز آقا خرسه به حیوانات گفت من میخوام پرواز کنم . و به شما هم پرواز کردن یاد بدم ، حیوانات خندیدن و گفتن مگه امکان داره ، ما پرنده نیستیم که پرواز کنیم ، پر نداریم.
خرسه گفت ؛ آها پس باید بریم پر جمع کنیم تا بتونیم پرواز کنیم، به کلاغه گفت تو باید کمی از پرهات رو به من بدی و به بقیه پرنده ها هم گفت هر کدوم کمی از پرهاتون رو در بیارین و به من بدین تا بال درست کنم و پرواز کنم.
از همه پرنده ها تو جنگل پر جمع کرد تا خیلی پر جمع شد و همه پرها رو با چوب کنار هم بست ؛ تا دو بال بزرگ درست شد.
کلاغه اومد پیش آقا خرسه و گفت این کار خطرناکه و شما نمی تونی پرواز کنی ، وزن شما زیاده و می افتی و ممکنه تو آسمون پرها پاره بشن و دست و پاهات بشکنه.
اما خرسه گوش نکرد و همه حیوانات رو جمع کرد و گفت من میخوام نفر اول پرواز کنم و شما نگاه کنید بعد از من نوبت شماست . همه حیوانات جنگل جمع شدن و برای خرسه هورا می کشیدند و سوت میزدن .
خرسه رفت بالای کوه بلند و پرید و پرواز کرد ، همین طوری اومد پایین ، وقتی پرید خیلی ترسید و داشت فریاد میزد وای وای وای اینجا خیلی ترسناکه و حیوانات از پایین نمی دونستن خرسه چی میگه و داد میزدن آفرین خرس پرنده، تو خرس پرنده هستی تو تونستی پرواز کنی . آروم آروم که می رفت پرها در می اومدن و تو آسمون تلو تلو میخورد، تا یکدفعه بال هاش پاره شدن و افتاد پایین تو آب های رودخونه . خرسه تو آب ها کاملا خیس شده بود و پاهایش هم خونی شده بود . کلاغه اومد پیش آقا خرسه و گفت خوبی من گفتم نباید بپری خطرناکه خرسه گفت تو درست گفتی من اشتباه کردم ، من دیگه هیچ وقت پرواز نمیکنم ، خدا به هر کس یک توانایی داده ، به من هیکل بزرگ داده به پرنده هیکل کوچک ولی بال داده که بتونه پرواز کنه .
توانایی هر کس با بقیه فرق داره و نباید خودت رو شبیه دیگران کنی چون خدا به اون یک توانایی داده و به ما هم توانایی دیگر و هر کس از توانایی و استعداد خودش باید استفاده کنه .
🌼🌸🌼🌸🌼🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🌼آدرس کانال قصه های کودکانه جهت عضویت و ارسال برای دوستان
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4