هر گل خوشبو که گل یاس نیست
هر چه تلالو کند الماس نیست
ماه زیاد است و برادر بسی
هیچ یکی حضرت عبـاس نیست
🌸میلاد حضرت اباالفضل(ع)، ماهتاب شب های غریبی حسین(ع)و اسوه باشکوه جانبازی مبارک باد🌸
🌸🌼🌸🌼🌸
کانال قصه های کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#شعر_کودکانه
وقتی که عباس(ع)
آمد به دنیا
وقتی که آمد
آن ماه زیبا
زد بوسه مولا
بر دست و رویش
زد بوسهای هم
بر فرق و مویش
یک بار فرمود
آن شیر یزدان
با درد و آه و
با چشم گریان
این دست و بازو
در دشت بیآب
یاری رساند
برمرد بی تاب
شاعر:مهدی وحیدی صدر
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
#عنوان_قصه :لک لک دانا با دوستان
یکی بود یکی نبود .غیر از خدا هیچ کس نبود. دو اُردک ، یک لک لک ، دو کبوتر با یک کبک در کنار برکه ای با هم زندگی می کردند .
آن ها زندگی خوبی داشتند . در یکی از روزها ، صبح زود دو کبوتر با صدای ویز ویزتعدادی زنبور بیدار شدند .کبوتر ماده که روی تخم هایش خوابیده بود ترسید که به تخم هایش حمله کنند ، بالهایش را روی تخم ها پهن کرد و از کبوتر نر خواست که از دیگران کمک بخواهد . کبوتر نر پیش پرنده های دیگر رفت . دید آن ها هم ناراحتند . با لک لک حرف زدند و گفتند: این ها آسایش ما را بر هم می زنند و ما نمی توانیم با آن ها زندگی کنیم .
کبک گفت: باید آن ها را از این جا برانیم
لک لک گفت : باید عاقلانه فکر کنیم ، اگر ما با زنبورها بد رفتاری کنیم بد می بینیم وآنها را عصبانی می کنیم . باید از راه درستش وارد شویم .
اردک گفت : خوب باید چکار کنیم این ها قصد ماندن دارند .آخه من دیدم دارند برای خودشان لانه (کندو ) می سازند .
لک لک گفت : بگذارید به عهده ی من . من الان با آن ها صحبت می کنم .لک لک بلند شد و رفت کنار درخت ایستاد و گفت : بزرگ شما زنبورها کیست؟
ملکه ی زنبورها آمد کنار کندوی ناتمام ایستاد و گفت :کیست که با من کار داره ؟
لک لک جلو رفت و گفت : ملکه ، ما سال هاست که در کنار و روی این درخت زندگی می کنیم با هم خوب و مهربان بوده ایم .اما احساس می کنیم که با آمدن شما این آرامش از ما گرفته می شود .
ملکه گفت :چرا این طور فکر می کنید . ما که به شما آزاری نرسانده ایم . چه بدی از ما دیدید .ما زیاد این جا نمی مونیم ، برای مدتی کم ، این جا هستیم بعد از تولد زنبورهای کوچولو می رویم لک لک گفت :اگر شما مزاحم دوستان ما نباشید ما هم با شما مشکلی نداریم ،
همینطور هم شد و آن ها برای مدت زیادی در کنار هم بودند و هیچ وقت مزاحم زندگی همدیگر نشدند .
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
33.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مثل_نامه
#این_داستان: #بزاززاده
🍃فرزندان خود را با داستان ها و ضرب المثل های ایران آشنا نماییم.
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
اون چیه که سه رنگه
قرمز و سبز و زرده
هر رنگ اون برامون
خبرهایی آورده
#باران
#معما
#در_خانه_بمانیم
🍃کانال قصه های کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نقاشی گلابی🍐
آموزش در مطلب بعدی👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقاشی گلابی🍐
🎨کانال قصه های کودکانه👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فرشته مهربون_.mp3
5.98M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
#قصه_شب
#عنوان_قصه
🍃فرشته مهربون
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
✨
دعاے زیباے فرج
بخوان دعاے فرج را دعا اثر دارد.... 🌹
قرار ما حدود ساعت ۲۲ الی ۲۳
براے عاشقان مهدے بخوانیم
برای رفع گرفتاری ها و شفای بیماران بخوانیم تا هر شب میلیونها دعا خواندہ شود.
#انتشار_دهیم
التماس دعا💚💚
🌼🍃🌸🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
لینک کانال جهت ارسال و دعوت👇
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
بگو کدوم میوه ام ؟!
بهشتی و مقوّی
سبز و سفید و سرخم
بخور که میشی قوی
#مهین_اسدی_آسترکی
#معما
#در_خانه_بمانیم
🍃کانال قصه های کودکانه
http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
قصه ی توپ قرمز
مشکی یک مورچه ی سیاه مهربان بود.او با مورچه ی قرمزی به نام سرخک دوست بود. مشکی می خواست به جشن تولد سرخک برود اما نمی دانست چه هدیه ای برای او ببرد. پیش مادرش رفت و به او گفت:« مامان من برای سرخک چی هدیه ببرم؟»
مادرش فکری کرد و گفت:«فکر می کنم اگر یک اسباب بازی برایش ببری خیلی خوشحال شود.»
مشکی نمی دانست چه جور اسباب بازی ای برای سرخک ببرد. تا این که فکری به نظرش رسید. او به باغ رفت و یک دانه ی گُیاهِ گِرد پیدا کرد.دانه را برداشت و آن را شست و تمیز کرد. بعد با گلبرگ های گل سرخ آن را رنگ کرد.حالا او یک توپ کوچولوی قرمز رنگ داشت.مشکی توپ قرمز را به سرخک هدیه داد.سرخک از توپ قرمز خیلی خوشش آمد و از مشکی تشکر کرد. از آن روز به بعد مشکی و سرخک هر روز با هم توپ بازی می کردند و از این بازی لذّت می بردند.
نویسنده:مهری طهماسبی دهکردی
#قصه_متنی
👈انتشار دهید
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
#سلامت
💊استفاده بی مورد از انتی بیوتیک علاوه بر اینکه ممکن است حساسیت داروئی را بدنبال داشته باشد،منجر به ایجاد مقاومت نیز می گردد🔹
💊و در صورتیکه در آینده، کودک نیاز مبرمی به این گونه آنتی بیوتیکها داشته باشند تجویز آن موثر نخواهد بود🔹
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh