eitaa logo
داستان شب
189 دنبال‌کننده
75 عکس
37 ویدیو
1 فایل
قصه های مذهبی .. کانال اصلی ⬇️ درسایه‌سار‌قرآن‌وعترت @darsayehsarahlebeyt ارتباط با ادمین⬇️ @Khattat1361
مشاهده در ایتا
دانلود
📕🌼 اکنون بشر از جای خود بلند می‌شود. او الان یقین کرده است که گمشده خود را یافته است. خودش است!! آری او ملیکا را یافته است! ملیکا همان «نرجس» است!!! تعجب نکن! او برای اینکه شناسایی نشود نام خود را تغییر داده است. اگر مسلمانان می‌فهمیدند که او دختر قِیصر روم است هرگز نمی‌گذاشتند به محبوب خود برسد. من فکر می‌کنم که در آن دیدارهای شبانه امام از او خواسته است تا نام نرجس را برای خود انتخاب کند. وقتی او اسیر شد و مسلمانان از نام او سوال کردند، او در جواب همین نام جدید را گفت. آری ، تاریخ دیگر این نام را هرگز فراموش نمی‌کند. به زودی نرجس مایه افتخار هستی خواهد شد ! ما همدیگر نباید بانو را با نام اصلیش صدا بزنیم؛ زیرا با این کار خود باعث می‌شویم تا همه به راز او پی ببرند. ما از این لحظه به بعد او را به نام جدیدش می‌خوانیم: « نرجس» چه نام زیبایی!!! بِشر به سوی نحّاس می‌رود و می‌گوید :«من این خانم را خریدارم » صدای کنیز به گوش می‌رسد:« وقت و مال خویش را تلف نکن.» بِشر نامه‌ای را که امام هادی علیه السلام به او داده بود در دست دارد . با احترام جلو می‌رود و نامه را به بانو می‌دهد و می‌گوید:« بانوی من ! این نامه برای شماست» نرجس نامه را می‌گیردو شروع به خواندن می‌کند. نامه به زبان رومی نوشته شده است. هیچکس از مضمون آن خبر ندارد . نرجس نامه را می‌خواند و اشک می‌ریزد. چه شوری در دل بانو به پا شده است! خدا می‌داند . اکنون او پیامی از دوست دیده است ،آن هم نه در خواب بلکه در بیداری. نحّاس رو به بانو می‌کند و می‌گوید :« تو را به این پیرمرد بفروشم ؟» نرجس رضایت می‌دهد . پیرمرد سکه‌های طلا را به نحّاس می‌دهد. نرجس برمی‌خیزد و همراه بِشر حرکت می‌کند. او نامه امام را بارها بر چشم می‌کشد و گریه می‌کند. گویی که عاشقی پس از سال‌ها نشانی از محبوب خود یافته است. نرجس آرام و قرار ندارد. عطر بهشت را از آن نامه استشمام می‌کند. ما باید هرچه زودتر به سوی سامرّا حرکت کنیم. ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فصل ۵ ✅ بشارت آسمانی برای قلب من به شهر سامرا می‌رسیم. نزدیک غروب است. وارد شهر می‌شویم . حتما یادت هست که رفتن به خانه امام هادی علیه السلام جرم است. ما باید به خانه بِشر رفته و در فرصت مناسبی خود را به خانه امام برسانیم. امشب هوا خیلی تاریک است و ما می‌توانیم از تاریکی شب استفاده کنیم. نیمه شب که شد آماده حرکت می‌شویم. بِشر از ما می‌خواهد که خیلی مواظب باشیم و بدون هیچ سر و صدایی حرکت کنیم وارد محله عسکر می‌شویم و نزدیک خانه امام می‌ایستیم. تو باور نمی‌کنی .لحظاتی دیگر به دیدار امام خواهی رسید. اشکت جاری می‌شود. صدایی به گوش می‌رسد :«خوش آمدید!» بِشر وارد خانه می‌شود. زانوهای نرجس می‌لرزد‌. بوی گل محمدی به مشامش می‌رسد. اینجا بهشت نرجس است. اشک در چشمان او حلقه زده است. امام هادی علیه السلام به استقبال او می‌آید . نرجس سلام می‌کند و جواب می‌شنود. امام هادی علیه السلام به روی او لبخند می‌زند و می‌گوید :« آیا می‌خواهی به تو بشارتی بدهم که چشمانت روشن شود؟» امام می‌داند که نرجس در این سفر با سختی‌های زیادی روبرو شده و رنج اسارت کشیده است. اکنون باید دل او را با مژده‌ای شاد کرد . «ای نرجس ! خوشنود باش و خوشحال به زودی خداوند به تو فرزندی می‌دهد که آقای همه دنیا خواهد شد و عدالت را در این کره خاکی برقرار خواهد کرد » نرجس می‌فهمد که او مادر مَهدی علیه السلام خواهد شد .همان کسی که همه پیامبران به آمدنش مژده داده‌اند . به راستی چه مژده‌ای از این بهتر؟ گوش کن نرجس سوالی می‌کند:« آقای من ! پدر این فرزند کیست؟ » _ آیا آن شب را به یاد داری ؟ شبی که عیسی علیه السلام و جَدّم پیامبر صلی الله علیه و آله مهمان تو بودند .آن شب پیامبر تو را برای چه کسی خواستگاری کرد؟ _ فرزندت حسن را می‌گویی؟ _ آری، تو به زودی همسر او خواهی شد. اینجاست که چهره نرجس از خوشحالی همچون گل می‌شکفد. خدا سرور مردان جهان را برای همسری با او انتخاب نموده است. ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
📕🌼 امام هادی علیه السلام در انتظار آمدن خواهرش حکیمه است. حتماً او را به یاد داری! همان بانویی که مدتی قبل به خانه‌اش رفتیم . حکیمه دارد به این سو می‌آید. امام هادی علیه السلام به استقبال خواهر می‌رود. اکنون امام هادی با دست اشاره به نرجس می‌کند و به خواهر می‌گوید :« این همان بانویی است که در مورد آن با تو سخن گفته بودم !» حکیمه لبخندی می‌زند و به نزد نرجس می‌رود و او را در آغوش می‌گیرد . حکیمه از شوق، اشکش جاری می‌شود. او خدا را شکر می‌کند که آخرین عروس این خاندان را می‌بیند. حکیمه بارها و بارها از برادرش خواسته بود تا مقدمات ازدواج امام عسکری علیه السلام را فراهم نماید. حکیمه آرزو داشت تا عروس آن حضرت را ببیند. امام هادی علیه السلام به او گفته بود باید صبر کنی تا نرجس بیاید. فقط اوست که شایستگی دارد مادر مهدی علیه السلام بشود . حکیمه خیلی خوشحال است. به چهره نرجس نگاه می‌کند! یک آسمان نجابت و پاکی را در این چهره می‌بیند. به راستی تو چه کردی که شایسته این مقام شدی نرجس ؟! امام هادی علیه السلام از حکیمه می‌خواهد تا نرجس را به خانه خود ببرد و به او احکام اسلام را یاد بدهد . مدتی می‌گذرد. وقت آن است تا مراسم ازدواج برگزار شود. ✨ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام و نرجس✨ من با خود فکر می‌کنم که حتماً برای این ازدواج جشن باشکوهی برگزار خواهد شد. اما متوجه می‌شوم که هیچ جشنی در کار نیست. این ازدواج به صورت مخفی صورت می‌گیرد. و فقط ۴ نفر در این مراسم شرکت دارند. امام هادی و امام عسکری علیه السلام و نرجس و حکیمه. شاید تعجب کنی ! تو تا به حال مراسم عروسی اینطوری ندیده‌ای. عباسیان شنیده‌اند سرانجام کسی می‌آید که همه حکومت‌های ظلم و ستم را نابود می‌کند. آنها به خیال خود می‌خواهند کاری کنند که آن حضرت هیچ نسلی نداشته باشد. امروز امام هادی علیه السلام می‌خواهد ازدواج پسرش مخفی باشد تا دشمنان حساس نشوند. ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
وارد شهر می‌شویم. تو خود خوب می‌دانی که ما نمی‌توانیم الان به خانه امام برویم. پس به خانه همان پیرمرد که نامش بِشر بود می‌رویم. درِ خانه را می‌زنیم. بِشر، در را باز می‌کند . ما را در آغوش می‌گیرد و به داخل خانه دعوتمان می‌کند. او برای ما نوشیدنی می‌آورد. ظاهراً خودش روزه است. ماه رجب سال ۲۵۵ هجری است و روزه گرفتن در این ماه ثواب زیادی دارد. از او سراغ امام هادی علیه السلام را می‌گیریم و حال آن حضرت را می‌پرسیم. اشک در چشمان بِشر حلقه می‌زند او دارد گریه می‌کند . چه شده است ؟ بشر برای ما می‌گوید که سرانجام معتَزّ، خلیفه عباسی امام هادی علیه السلام را مظلومانه شهید کرده است. اشک از چشمان ما جاری می‌شود. خدا هرچه زودتر دشمنان اهل بیت را نابود کند . در مورد امام عسکری علیه السلام سوال می‌کنیم. او برای ما می‌گوید که معتَزّ عباسی، آن حضرت را در شرایط بسیار سختی قرار داده است . هیچکس حق ندارد به صورت علنی به خانه آن حضرت برود . فقط بعضی از افراد به صورت بسیار مخفیانه با آن حضرت ارتباط دارند. سوال دیگر ما این است آیا خدا به امام عسکری علیه السلام فرزندی داده است؟ بِشر در جواب می‌گوید :«هنوز نه » ولی وعده خداوند هیچگاه تخلف ندارد ما می‌خواهیم به خانه امام برویم اما بِشر ما را از این کار نهی می‌کند.. مُعتَزّ، خلیفه خونریز عباسی به هیچکس رحم نمی‌کند. او به برادر خود هم رحم نکرد و او را به قتل رسانید. یکی از کارهای او این است که وقتی مخالفان خود را دستگیر می‌کند ،سنگی بزرگ بر پای آنها می‌بندد و آنها را در رود دجله می‌اندازد تا غرق شوند.😱 شما نباید بدون برنامه‌ریزی به خانه امام بروید❌ شما تازه به سامرا آمده‌اید و جاسوسان شما را زیر نظر دارند باید چند روزی صبر کنید! 🌺 ... ⛅️ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج⛅️ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســـــلام🌸 صبحتون پُر از عطر خدا روز دوشنبه تـون 🌸 معطر به بوی مهربانی الهی دلتـون شـاد لبتون خندان 🌸 قلبتون مملو از آرامش صبح زیبای دوشنبه تـون بخیر 🌸 🍃🌺 درسایه‌سار‌قرآن‌وعترت
کاش‌میان‌این‌همه‌اندوه ناگهان‌صدایی‌بیایدوبگوید: اَلایااَهلَ‌العالَم‌أناالمَهدے:)💔 🤲 عجل‌الله‌فرجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻می‌دونی الان باید کجا باشی؟ امروز روز زیارتی امام رضا علیه السلام هست، جهت روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 👉 https://haram.razavi.ir/ziyarat 🍃همین الان برای عزیزانتان ارسال و توی ثواب زیارت شریک شوید🍃 علیه‌السلام عجل‌الله‌فرجه
Abde salehe khoda 1.mp3
8.12M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب عبد صالح خدا راوی: شاهین احمدیان ⬅️ متن محوری این کتاب برگرفته از گفت‌گوی اختصاصی مرکز اسناد انقلاب اسلامی با مقام معظم رهبری در سال ۶۱، برای ثبت زندگی‌نامه‌ی امام خمینی (ره) است که در کنار دیگر خاطرات ایشان از امام خمینی، تنظیم شده است.
Abde salehe khoda 2.mp3
12.13M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب عبد صالح خدا راوی: شاهین احمدیان
Abde salehe khoda 3.mp3
11.28M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب عبد صالح خدا راوی: شاهین احمدیان
Abde salehe khoda 4.mp3
17M
📚 🔊 «هر شب قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🏷 کتاب عبد صالح خدا راوی: شاهین احمدیان