برخورد قاطع رسول خدا صلی الله علیه و آله با غلوّ
#ربوبیت
🔹 ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُون (آل عمران: 79 و 80)
هيچ بشرى را نرسد كه خداوند بر او كتاب و حكمت فرستد و او را به نبوّت برگزيند، سپس او به مردم بگويد: بندگان من باشيد و مرا به غیر از خداوند پرستش كنيد، بلكه پيمبران (مي گويند) بندگان خدا باشید و (عامل) با آنچه از كتاب آموزش می دهید، و با آنچه می آموزيد، و امر نمىكنند شما را كه فرشتگان و انبياء را پروردگاران خود بدانيد، چگونه ممكن است آنان شما را پس از آنكه بخداى يگانه ايمان آوردهايد، به كفر بخوانند؟!
🔹قلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّه... (رعد: 16)
بگو پروردگار آسمان ها و زمین کیست؟ بگو الله...
🔸حمْدَوَيْهِ وَ إِبْرَاهِيمُ، قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ، قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى: وَ لَقَدْ لَقِيتُ مُحَمَّداً رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَبِّي فَقَالَ مَا لَكَ لَعَنَكَ اللَّهُ! رَبِّي وَ رَبُّكَ اللَّهُ. (رجال الكشي، نشر دانشگاه مشهد، ص299)
مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: سلام بر تو ای ربّ من! رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تو را چه شده؟ خدا لعنتت کند. ربّ من و ربّ تو الله است.
@gholow
دعای مروی از امام رضا ع در مورد غالیان
كَانَ الرِّضَا- عَلَيْهِ السَّلَامُ- يَقُولُ فِي دُعَائِهِ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ، فَلَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِكَ.
اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنَ الَّذِينَ ادَّعَوْا لَنَا مَا لَيْسَ لَنَا بِحَقٍّ.
اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا فِينَا مَا لَمْ نَقُلْهُ فِي أَنْفُسِنَا.
اللَّهُمَّ لَكَ الْخَلْقُ وَ مِنْكَ الْأَمْرُ، وَ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ.
اللَّهُمَّ أَنْتَ خَالِقُنَا وَ خَالِقُ آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ وَ آبَائِنَا الْآخِرِينَ.
اللَّهُمَّ لَا تَلِيقُ الرُّبُوبِيَّةُ إِلَّا بِكَ، وَ لَا تَصْلُحُ الْإِلَهِيَّةُ إِلَّا لَكَ، فَالْعَنِ النَّصَارَى الَّذِينَ صَغَّرُوا عَظَمَتَكَ، وَ الْعَنِ الْمُضَاهِينَ لِقَوْلِهِمْ مِنْ بَرِيَّتِكَ.
اللَّهُمَّ إِنَّا عَبِيدُكَ وَ أَبْنَاءُ عَبِيدِكَ، لَا نَمْلِكُ لِأَنْفُسِنَا ضَرّاً وَ لَا نَفْعاً وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَيَاةً وَ لَا نُشُوراً.
اللَّهُمَّ مَنْ زَعَمَ أَنَّنَا أَرْبَابٌ فَنَحْنُ إِلَيْكَ مِنْهُ بِرَاءٌ، وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ إِلَيْنَا الْخَلْقَ وَ عَلَيْنَا الرِّزْقَ فَنَحْنُ إِلَيْكَ مِنْهُ بِرَاءٌ كَبَرَاءَةِ عِيسَى- عَلَيْهِ السَّلَامُ- مِنَ النَّصَارَى.
اللَّهُمَّ إِنَّا لَمْ نَدْعُهُمْ إِلَى مَا يَزْعُمُونَ، فَلَا تُؤَاخِذْنَا بِمَا يَقُولُونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا يَزْعُمُونَ.
رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَ لا يَلِدُوا إِلَّا فاجِراً كَفَّاراً. (إعتقادات الإمامية، للصدوق، ص: 99)
شیخ صدوق گوید حضرت امام رضا عليه السّلام در دعاى خود مي فرمود:
پروردگارا نزد تو من تبرى مي جویم از قدرت و قوت؛ كه يارا و قوتى مگر از تو نیست، پروردگارا من نزد تو از آن كسانى كه در باره ما سخنی را ميگويند كه ما در خود ندانسته ايم، تبری می جویم. پروردگارا من بيزارم از آن كسانى كه ادعا مينمايند براى ما چيزى را كه حق ما نيست. خداوندا من بيزارى ميجويم بخدمت تو از آنها كه در باره ما گفتند سخنى را كه ما در باره خودمان نگفته ايم. خدايا آفرينش و روزى دادن تنها ازآن تو است. تو را بندگى مينمائيم و از تو مدد ميجوئيم، خدايا توئى خالق ما و خالق پدران ما كه پیشتر بودند. خداوندا، پرورودگاری جز تو را سزاوار نیست، و درست نمىآيد خدائى مگر براى تو، پس لعنت فرما آن نصرانیانى را كه عظمت تو را كوچك ياد نمودند، و لعن فرما شبيه گويندگان سخن آنها را از جمله خلائقت، خدايا ما يا بندگان توايم و بندگان زادگان تو، اختيار ضررى و نفعى را برای خود نداریم، و نه مرگى را و نه زندگىاى را و نه زندگى بعد از مردنى را. خداوندا هر كه پنداشت كه ما پروردارانیم، ما از او بيزاريم، و هر كه پنداشت كه رجوع آفريدن بسوى ما است و عهده روزى دادن بر ما است ما از او بيزاريم، همچون بيزارى عيسى بن مريم عليه السّلام از نصارى. خدايا ما آنها را بآنچه مي پندارند دعوت نكرده ايم، ما را بآنچه ميگويند، مؤاخذه مکن؛ و از ما نسبت به آنچه مى پندارند درگذر. پروردگار من! بر روى زمين احدی از كافران را باقی مگذار؛ كه اگر تو بگذاريشان بندگانت را گمراه ميكنند. و فرزندانی مگر نابكار شديد الكفرى نمی آورند.
@gholow
🔸محدودیت معجزات انبیاء (1)
نقد #تفویض
فضای معجزات انبیا در آیات و روایات معتبر با انگاره تفویض خلق و تدبیر عالم به اهل بیت ع تناسب ندارد. در بخشهایی از رساله «معجزات ائمه در کتاب الخرائج و الجرائح» از آقای حاج امینی آمده است:
«بنا بر گفته قرآن کریم یکی از ایرادهای کسانی که به پیامبران ایمان نمیآوردند این بود که شما همانند ما انسانید و بر ما برتری ندارید.8 قرآن کریم به کرات سخن کافران و مشرکان را نقل میکند که بر پیامبران خرده میگرفتند که چرا شما مثل مایید؟ رسول باید از این صفات انسانی و بشری منزه باشد و موجودی باشد فرابشری تا بتواند هدایت دیگران را بر عهده گیرد. یا در رد او میگفتند تو هم مثل ما بشری اما میخواهی با ادعای رسولی، بر ما مسلط شوی.1 آیا چنین ادعایی با معجزات بیشمار برای انبیا سازگار است؟ آیا میتوان فرض کرد که دیو و دد، سنگ زمین و مرغ آسمان بر راستی و درستی کسی گواهی دهد و کسی خیره بگوید تو که مثل مایی؟ و اگر بر فرض، کفار آن همه معجزه میدیدند و به مکابره خود را هم شأن پیامبران میدیدند چرا قرآن بر این مکابره و حق پوشی آنان دست نمیگذارد و رسوایشان نمیکند که شما کجا مثل پیامبرانید؛ این پیامبران این همه معجزه دارند شما که هیچ ندارید. بلکه قرآن علاوه بر این که بشر بودن پیامبر و همسانی او با دیگران را رد نمیکند، هر جا که شائبه غیر بشر بودن پیامبر مطرح میشود به سرعت با بیانی صریح آن را رد میکند و مکرر در مکرر میگوید که پیامبر انسانها باید خود انسان باشد.4 قرآن برای ما حکایت میکند که کفار فراتر از ایرادگیری بر بشر بودن انبیا گاه در مقایسه خود با پیامبر میگفتند که ما کسی هم شأن یا برتر از او را برای تصدی این مسؤولیت الهی داریم.5 در حالی که اگر پیامبران از چپ و راست معجزه نشان میدادند و بنابر قول دلایل نگاران حتی قبل از تولد آنان ارهاصاتی8 واقع میشد، دیگر کسی این حرف را نمیزد و اگر هم میزد دیگران پاسخ میدادند و یا حداقل خود قرآن تذکر میداد که این پیامبران این همه تفاوتهای روشن با دیگران دارند، این همه خوارق عادات و اخبار از غیب از او صادر میشود و این قیاس شما بی جا و گزاف است. برخی اوصافی که ظالمان به پیامبران نسبت میدادند نیز شاهد دیگری بر زندگی طبیعی و عادی انبیاست. وقتی مخالفان به انبیا نسبت دروغ میدادند.3 تا دیگران را از دور او بپراکنند کافی بود این پیامبران چند خبر غیبی بدهند و نشان دهند که حرفشان راست از آب در میآید و این تهمت را از خود دفع کنند. اما چنین [گسترده و تحیر آور] نبود و این تهمتها همواره پابرجا بود. ضعف، صفت دیگری است که به یکی از پیامبران الهی یعنی شعیب نسبت داده شده است. 6...» (ص278)
«مخالفان میخواستند به صالح شبیخون بزنند.3 لوط به اخراج از شهر4 و شعیب به سنگسار تهدید شد.5 موسی در معرض قتل بود. 6عیسی را به گمان خود به صلیب کشیدند7 و یحیی را کشتند.8 به زندانی یا تبعید کردن محمد صلی الله علیه و آله و یا قتل او فکر میکردند.9 انبیای زیادی در راه دین خدا جهاد کردند و به دست مخالفان کشته شدند.1
این تطمیع و تهدیدها همه زمانی معنی دارد که آنها صفاتی انسانی و قابل معارضه داشته باشند و اگر با کسی روبهرو بودند که همه گونه امکانات مادی و معنوی را تحت سیطره خود دارد چگونه با وی درمیافتادند و خود را به هلاک می افکندند.» (ص279 و280)
ایشان از جمله محدودیت های معجزات را اتمام حجت و زمینه سازی برای نزول عذاب در صورت انکار می داند. (ص285) که می شود از برخی آیات (مانند انعام: 8) بر آن شاهد آورد.
و در آخر می افزاید: «در این جا دفع یک توهم لازم است. نباید از آن چه که در این جا آمد و در آینده خواهد آمد خدای ناکرده تصور شود که بشر بودن انبیا و این که آنان همانند دیگران خصوصیات انسانی دارند به این معنی است که کسی بخواهد لاف برابری با آن بزند. آنان انسانهایی شایسته و پاک بودند که با مراقبتی که در بندگی خداوند داشتند به الگوهایی تبدیل شدند تا ما از پی ایشان راه آنان را بپیماییم.» (ص286)
@gholow
🔸محدودیت معجزات انبیاء (2)
💠 #رد_بر_تفویض_خلق_و_رزق
در آیات شریفه در برابر درخواست مشرکان برای معجزه، به رسول اکرم ص دستور داده می شود که بگوید این به دست خداوند، و چنین نیست که امور همه به رسول الله ص تفویض شده باشد، و با هر درخواست معجزه و آیه خود آن را بیاورند. بلکه خداوند در هر موردی که بخواهد، به اولیایش قدرت بر کرامات و علم بر مغیبات می دهد. نمونه ای از آیات مرتبط:
- قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ (الأنعام: 57)
- قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الْأَمْرُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ (الانعام: 58)
- وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِين (یونس: 20)
- وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُون (انعام: 109)
- وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آياتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِيرٌ مُبِينٌ أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِم (عنکبوت: 50 و 51)
- وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعا... أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولا (الإسراء: 90-93)
این ها همه شواهدی دیگر است که خداوند امر اعجاز را به نحو محدود به انبیاء ع داده، و تفویض مطلقی در این امور صورت نگرفته است.
@gholow
🔸محدودیت معجزات انبیاء (3)
💠 #رد_بر_تفویض_خلق_و_رزق
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص سَأَلَ جَبْرَئِيلَ ع كَيْفَ كَانَ مَهْلَكُ قَوْمِ صَالِحٍ ع... فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ ع سَلُونِي مَا شِئْتُمْ فَقَالُوا تَقَدَّمْ بِنَا إِلَى هَذَا الْجَبَلِ وَ كَانَ الْجَبَلُ قَرِيباً مِنْهُمْ فَانْطَلَقَ مَعَهُمْ صَالِحٌ فَلَمَّا انْتَهَوْا إِلَى الْجَبَلِ قَالُوا يَا صَالِحُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِنْ هَذَا الْجَبَلِ السَّاعَةَ نَاقَةً حَمْرَاءَ شَقْرَاءَ وَبْرَاءَ عُشَرَاءَ بَيْنَ جَنْبَيْهَا مِيلٌ فَقَالَ لَهُمْ صَالِحٌ لَقَدْ سَأَلْتُمُونِي شَيْئاً يَعْظُمُ عَلَيَّ وَ يَهُونُ عَلَى رَبِّي جَلَّ وَ عَزَّ قَالَ فَسَأَلَ اللَّهَ تَعَالَى صَالِحٌ ذَلِكَ فَانْصَدَعَ الْجَبَلُ صَدْعاً كَادَتْ تَطِيرُ مِنْهُ عُقُولُهُمْ لَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ ثُمَّ اضْطَرَبَ ذَلِكَ الْجَبَلُ اضْطِرَاباً شَدِيداً كَالْمَرْأَةِ إِذَا أَخَذَهَا الْمَخَاضُ ثُمَّ لَمْ يَفْجَأْهُمْ إِلَّا رَأْسُهَا قَدْ طَلَعَ عَلَيْهِمْ مِنْ ذَلِكَ الصَّدْعِ فَمَا اسْتُتِمَّتْ رَقَبَتُهَا حَتَّى اجْتَرَّتْ ثُمَّ خَرَجَ سَائِرُ جَسَدِهَا ثُمَّ اسْتَوَتْ قَائِمَةً عَلَى الْأَرْضِ فَلَمَّا رَأَوْا ذَلِكَ قَالُوا يَا صَالِحُ مَا أَسْرَعَ مَا أَجَابَكَ رَبُّك...
از امام باقر ع از رسول الله ص، ... صالح ع [به قومش] گفت: درخواست كنيد آنچه مىخواهيد. آنها گفتند: با ما نزديك اين كوه بيا- كوه در نزديكى آنها قرار داشت- صالح با آنها براه افتاد چون به كوه رسيدند گفتند: اى صالح! از پروردگارت بخواه تا هم اكنون از دل اين كوه براى ما يك ماده شتر سرخ مو و گلى رنگ و پر كرك و ده ماهه كه فاصله ميان دو پهلويش يك ميل باشد برآورد. صالح گفت: شما از من چيزى خواستيد كه بر من گران است ولى بر خداى من آسان. صالح اين تقاضا را از خداى خود درخواست كرد كه ناگاه كوه از هم بشكافت و بانگى كرد كه از صداى آن نزديك بود عقل از سر آنها بپرد، و سپس آن كوه پريشان و لرزان گشت چونان زنى كه درد زاييدن او را گرفته باشد، و ناگاه سر آن شتر بيرون آمد و هنوز همه گردنش بيرون نيامده بود كه شروع به نشخوار كردن نمود. آن گاه بقيه پيكر آن شتر بيرون آمد و سر پا ايستاد.
📚 الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص186؛ و در تفسير العياشي، ج2، ص21 از محمد بن نصیر کشی به طریق محذوف از ابو حمزه ثمالی.
در این روایت با وجود تعبیر «سلونی» از صالح ع، در ادامه صالح می گوید آوردن شتر بر من سنگین و است، و این کار خدا است؛ و از خداوند در خواست میکند؛ نه اینکه خلق و رزق به این حجت الهی تفویض شده باشد.
این مضمون در روایات دیگری مثلاً ذیل آیهٔ مربوط به آصف بن برخیا نیز آمده، و یا مانند روایتی که نقش حضرت عیسی علیهالسلام در احیاء میت را مستجاب الدعوة بودن و نه نفْسِ آفرینش عنوان میداند (نمونه: عیون اخبار الرضا علیهالسلام، ج۱، ص۱۰۰؛ الکافي، ج۸، ص۳۳۷)
به همین صورت به عنوان نمونه تعبیر «سلونی قبل ان تفقدونی» از امیرمؤمنان ع دلالتی بر تفویض علم نامحدود به حضرت ندارد. و قابل حمل بر «اذا شاء علم» و علم یافتن به مسائل با درخواست از خداوند است. بلکه چه بسا در فضای آن جلسه «سلونی» منصرف به ملاحم (به تناسب ظاهر خبر) و علم دین و احکام و قرآن و امثال آن بوده است. چنانکه در خبر آمده همانجا جاهلی پرسید که تعداد موهای بدن من چقدر است. و حضرت جواب این سؤال نامربوط و بی فایده اش را ندادند. و به جایش مطلب مهمی با رنگ دینی از ملاحم و عاقبت خراب فرزندش فرمودند. (كامل الزيارات، ص74؛ امالی صدوق، ص134؛ الإرشاد، ص330؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج2، ص286 از الغارات) بنا بر این باز نمی توان از اطلاق «سلونی» علم غیب امام را مدعی شد.
تفویض خلق، رزق و #علم_غیب مجموعه ای از آرای غالیانه است که مفوضه به همگی باور داشته اند و به درستی که تفویض خلق مستلزم علم نامحدود است. چرا که اگر در علمِ خالق به خلقش محدودیت قائل شویم، چگونه آن خالق آنها را ساخته؟ و چگونه تدبیرشان می کند؟ و اگر همه عالم را با همه جزئیات کسی خلق کرده، چگونه به همه چیز خلق آگاه نباشد؟ و لذا در چارچوب اندیشه تفویضی همگی اینها پذیرفته می شود. هرچند که در تقابل آشکار با خیل بسیاری از آیات و اخبار است. (دقت شود این تلازم در مورد علم و قدرت مطلق مطرح میشود؛ وگرنه علم محدود به چیزی با قدرت بر آن تلازم ندارد.)
غلوپژوهی
@gholow
☘️بررسی مستندات غلات (3)
نقد تفویض
❌ مغالطه غلات:
«تبارک الله احسن الخالقین» (مؤمنون: 14) چون خداوند «احسن الخالقین» است؛ پس جز او نیز خالقهایی وجود دارند؛ و چه کسی سزاوارتر از اهل بیت ع به این وصف؟!
🌱 پاسخ شیعه:
«خلق» مشترک لفظی است.
در حدیثی طولانی از امام رضا (ع)، اشتراک لفظی میان اسماء خداوند و مخلوقات را بیان کردهاند: «إِنَّمَا التَّشْبِيهُ فِي الْمَعَانِي فَأَمَّا فِي الْأَسْمَاءِ فَهِيَ وَاحِدَةٌ» (تشبیه [که باطل است] فقط در معنا است؛ اما اسماء واحد و مشترک است.)
سپس به بیان اشتراک لفظی و تفاوت معنایی اسماء «واحد»، «لطیف»، «صانع»، «سمیع» و «بصیر» میان خداوند و مخلوقات پرداختند.
درباره تفاوت صنع خدا و بندگان فرمودند:
أَنَّ كُلَّ صَانِعِ شَيْءٍ فَمِنْ شَيْءٍ صَنَعَ وَ اللَّهُ الْخَالِقُ اللَّطِيفُ الْجَلِيلُ خَلَقَ وَ صَنَعَ لَا مِنْ شَيْءٍ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ غَيْرُ الْخَالِقِ الْجَلِيلِ خَالِقٌ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ فَقَدْ أَخْبَرَ أَنَّ فِي عِبَادِهِ خَالِقِينَ مِنْهُمْ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ خَلَقَ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِ اللَّهِ فَنَفَخَ فِيهِ فَصَارَ طَائِراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ السَّامِرِيُّ خَلَقَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ.
هر کسی که صانع چیزی است؛ آن را از چیز دیگری ساخته است ولی خداوند لطیف جلیل خلق کرده و ساخته نه از چیز دیگری (بلکه خلق و صنع او بدون سابقه بوده است.) راوی گوید: پرسیدم: فدایت شوم، آیا جز خالق جلیل هم آفرینندهای هست؟ امام فرمود: خداوند تبارک و تعالی می فرماید: فتبارک الله احسن الخالقین پس خبر داد که در میان بندگان نیز آفرینندگانی هستند مانند عیسی بن مریم که به اذن خداوند از گل صورت پرنده آفرید و در آن دمید و به اذن خدا پرنده شد و سامری که برای مردم مجسمه ی گوسالهای ساخت که صدا می داد.
📚توحید صدوق، جامعه مدرسین، ص61-65
چنانکه از بیان جامع امام رضا ع و دیگر روایات استفاده می شود؛ «خلق از عدم» مخصوص ذات باری تعالی است و اگر «خلق» به مخلوقات نسبت داده می شود؛ مشترک لفظی و به معنای «خلق مسبوق به ماده» است.
بنا بر این وجه استناد روایات به آیاتی که خالق همه چیز را خداوند واحد می داند، در کنار تفسیر صحیح تعبیر «احسن الخالقین» روشن می شود. آیات و روایاتی که غلات آنها را کنار میگذارند:
عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خِلْوٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ خَلْقَهُ خِلْوٌ مِنْهُ وَ كُلُّ مَا وَقَعَ عَلَيْهِ اسْمُ شَيْءٍ مَا خَلَا اللَّهَ تَعَالَى فَهُوَ مَخْلُوقٌ «وَ اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ» (الكافي ط الإسلامية، ج1، ص83 به چند طریق و نیز ص116) و نیز اخبار در تفسیر آیه «لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرا» (مانند المقنعة، ص320) و نیز نک: التوحيد للصدوق، ص239؛ معاني الأخبار، ص39؛ عيون أخبار الرضا ع، ج1، ص62 و…
در مواردی در زبان عربی و فارسی «خلق» به معنای ساختن از چیزی است (همچون تعابیر «خلاقیت شخص» یا «خالق فلان اثر هنری»)، نه به معنای به کار رفته در «الله خالق کل شیء» در قرآن کریم. چنانکه در روایات کهن گاهی برای مجسمهسازی تعبیر خلق به کار رفته است (الجامع معمر بن راشد، 10/ 399؛ موطأ مالك رواية يحيى، ت عبد الباقي، 2/ 966. و در همین معنا: وسائل الشيعة، ج17، ص297-298).
حضرت عیسی علیه السلام از گل به شکل پرنده ساخته و در آن دمیده و باذن الله آن پرنده گلی به پرنده زنده تبدیل شده (آل عمران: 49) در آیه شریفه برای ساختن از گل تعبیر خلق از گل به کار رفته است که متناسب با استعمال عرفی اخیر است؛ نه همچون خالقیت خداوند. آن پرنده هم مخلوق الله است. و این معجزهای از سوی خداوند برای عیسی علیه السلام بوده است.
در معارف آیات و روایات، تعبیر خلق عالم یا تعبیر مطلق خالق تنها برای خداوند استفاده میشود، و استعمال آن بدین صورت برای دیگران خلاف مقصود شارع است.
@gholow
☘️بررسی مستندات غلات (4)
«نحن صنائع الله و الناس صنائعنا»
اهل غلو این روایت را دلیل بر تفویض خلق به ائمه علیهم السلام میدانند.
🌱در پاسخ باید گفت:
این روایت به دو شکل نقل شده است:
1. «صنائع لنا»
فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا (نهج البلاغة، نامه 28؛ الإحتجاج للطبرسي، ج1، ص177؛ الحدائق الوردية في مناقب الأئمة الزيدية، ج1، ص114)
أوّل ما خلق اللّه نوري، ثم فتق منه نور علي، فلم نزل نتردّد في النور حتى وصلنا حجاب العظمة في ثمانين ألف سنة، ثم خلق الخلائق من نورنا فنحن صنائع اللّه، و الخلق من بعد صنائع لنا. (مشارق أنوار اليقين، ص60)
2. «صنائعنا»
نَحنُ صَنائِعُ رَبِّنا و الخَلْقُ بَعدُ صَنائِعُنا (الغيبة للطوسي، الاسلامیة، ص285)
در این روایات چند احتمال وجود دارد:
1. انعام و تربیت
هو صَنِيعِي و صَنِيعَتِي أَي اصْطَنَعْتُه و رَبَّيْتُه و خَرَّجْتُه و أَدَّبْتُه. (تاج العروس، ج11، ص285)
چنانكه در قرآن كريم از همین ماده آمده است: «وَ اصطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» (طه: 41)
پس معنای حدیث این است که خداوند اهل بیت ع را تربیت می کند و به آنان نعمت می بخشد و آنها نیز مردم را تربیت کرده و به آنان نعمت می بخشند؛ چنان که در روایت دیگر آمده: يَا كُمَيلُ إِنَّ رَسُولَ اللهِ ص أَدَّبَهُ اللهُ و هُوَ ع أَدَّبَنِي وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤمِنين. (تحف العقول، جامعه مدرسین، ص171)
جالب اینکه در برخی از استعمالات کهن مادۀ صنع در این معنا با همین تعابیر مورد بحث است:
در شعر منقول از طاهر بن الحسین (م 207ق) آمده:
«إِنَّا أنَاس لَنَا صنائعنا… فِي الْعَرَب مَعْرُوفَة وَفِي الْعَجم
مغتنمو كسب كلّ محمدة… وَالْكَسْب للحمد خَيْر مغتنم» (الجليس الصالح الكافي، ص47-48)
«وبرز حبيب بين الصفين، فقال له: ما لنا نقتل صنائعنا وموالينا؟» (الكامل في التاريخ - ت تدمري، 4/ 326 وقائع سال 126ق)
2. تشریف و تولیت
صنيعة الملك من يصطنعه الملك و يرفع قدره. (شرح نهج البلاغة؛ ط كتابخانه مرعشی، ج15، ص194)
پس در این وجه معنای حدیث این است که خداوند منزلت اهل بیت ع را بالا برده و به آنان ولایت امور را سپرده و آنان نیز هر که را شایسته باشد؛ به خود نزدیک کرده و کارهایی را به او میسپارند.
این کاربرد در بین عرب بسیار رایج است:
«هذا صنيعة من صنائع بني أمية يقتل تحت رايات آل الزبیر» (أنساب الأشراف، ج7، ص95)
«و قد كان مسلم بن عمرو الباهلي من صنائع معاوية و ابنه يزيد» (مروج الذهب، ج3، ص108)
«… هؤلاء كلهم عمالنا و صنائعنا و يقال إن البصرة كانت صنائع ثلاثة رجال عبدالله بن عامر و زياد و الحجاج فرجلان من أنفسنا و الثالث صنيعنا.» (شرح نهج البلاغة، ج15، ص259)
«… و أغلق الخادم أبواب دار الخليفة، و كانوا كلّهم صنائع المقتدر» (تاريخ ابن خلدون، ج3، ص474)
البته معنای دوم نیز به معنای اول باز میگردد.
3. بیان غرض خلقت
بدین معنا که مردم برای اهل بیت ع آفریده شدهاند، نه اینکه اهل بیت ع خالق آنان باشند.
در شعر سید رضی به معنای اول و سوم اشاره شده است:
ان الخلائف و الأولى فخروا… بهم علينا قبل او بعد
شرفوا بنا و لجدّنا خلقوا… و هم صنائعنا اذا عدوا
4. بیان منشأ خلقت
بنابر روایت نامعتبر مشارق الانوار گویا مراد این است که خداوند خلق را از نور اهل بیت ع آفریده است نه آن که خود اهل بیت ع خالق جهان باشد. البته در معنای این خبر بیسند ابهاماتی هست؛ مثلاً اینکه آیا همه چیز از نور اهل بیت (ع) آفریده شده حتی شرور؟
5. خلقت مسبوق به ماده
اگر کسی برخلاف سیاق روایت، آن را به معنای صانع بودن اهل بیت ع بداند، ناچار باید آن را بر صنع مسبوق به ماده یا خلق اشیاء به دعای اهل بیت ع حمل کند؛ زیرا به ضرورت مذهب و بنا بر نصوص متعدّد خلق از عدم، مخصوص الله است.
«كُلُّ صانِعِ شَيءٍ فَمِن شَيءٍ صَنَعَ وَ اللهُ لا مِنْ شَيءٍ صَنَعَ ما خَلَق» (الکافی، ج1، ص134) / «لا يُكَوِّنُ الشَّيءَ لا مِن شَيءٍ إِلّا الله» (توحید صدوق، ص68)
هر صانعی مصنوع خود را از چیزی ساخته ولی خداوند آفریدگانش را نه از چیزی (که بیسابقه) آفریده است.
🌱سیاق روایت در نهج البلاغه در نامه به معاویه و در الغیبة طوسی در بحث هدایت و ضلالت با معنای اول تناسب دارد. ولی حتی اگر بر فرض کسی بر معانی خاص ذات خداوند مانند خلق از عدم اصرار ورزد، در آن صورت باید چنین خبری را به خاطر معارضه با آیات و روایات معتبر کنار نهاد.
توضیح اینکه روایت نهج البلاغة مرسل است. سند روایت الغیبة از کتاب الشفاء و الجلاء ایادی نیز در چند طبقه مجهول است. خود ایادی رازی نیز توسط خود شیخ طوسی تضعیف شده است (طوسی، فهرست، ص72).
در همین باره، نک:
آفریدگان یا پرورش یافتگان؟ بررسی تحلیلی روایت «نحن صنایع الله»، مرتضی عرب، سیدکاظم طباطبایی، حدیث پژوهی، ش9، 1392ش.
@gholow
☘️ بررسی مستندات غلات (5)
روایت «إن الله اقدرنا علی ما نرید»
(بصائر الدرجات، ج1، ص376)
❌ غلات میگویند: «چون حدیث اطلاق دارد؛ شامل «خلقِ لا مِن شیء» نیز میشود!»
🌱 پاسخ:
1. قاعده عقلی، نقلی و عرفی این است که دلیل عامّ با دلیل خاصّ تخصیص میخورد. از آنجا که بنا بر ادله عقلی و نقلی، «خلقِ لا مِن شیء» برای اهل بیت ع محال است؛ ناچار باید از اطلاق این روایت دست کشید؛ به ویژه که ظاهر سیاق نیز موافق تقیید است.
به عبارتی، قدرت به امر محال، تعلّق نمیگیرد. مثلاً نمیتوان گفت: خداوند میتواند دو نقیض را جمع کند! در این جا هم عقلاً و نقلاً «خلقِ لا مِن شیء» برای اهل بیت ع که حادث و مخلوقاند؛ محال ذاتی است:
🔸«لَا يُكَوِّنُ الشَّيْءَ لَا مِنْ شَيْءٍ إِلَّا اللَّهُ» (توحید صدوق، جامعه مدرسین، ص68)
ترجمه: «کسی نمیتواند چیزی را از غیر چیزی به وجود آورد؛ مگر خداوند.»
🔸«ابْتِدَاؤُهُ إِيَّاهُمْ دَلِيلُهُمْ عَلَى أَنْ لَا ابْتِدَاءَ لَهُ لِعَجْزِ كُلِّ مُبْتَدَأٍ عَنِ ابْتِدَاءِ غَيْرِهِ.» (توحید صدوق، ص36)
ترجمه: «این که خداوند، خلق را بی سابقه پدید آورده، دلیل بر این است که خود آغازی ندارد؛ زیرا هر چیزی که آغاز دارد و پدید آمده است، از پدید آوردن چیز دیگری ناتوان است.»
🔸«كَيْفَ يُنْشِئُ الْأَشْيَاءَ مَنْ لَا يَمْتَنِعُ مِنَ الإِنْشَاءِ.» (امالی شیخ مفید، ص 258)
ترجمه: «چیزی که پدید آمدنش ممتنع نیست [یعنی ممکن و حادث است] چگونه میتواند اشیاء را ایجاد کند؟!»
2. روایت گفته است: «اقدرنا علی ما نرید». روشن است که اراده اهل بیت ع به امر محال یا خلاف حکمت، تعلّق نمیگیرد؛ مثلاً هیچ گاه اراده نمیکنند که قیامت بر پا نشود یا نیکان به دوزخ روند یا پیامبر جدیدی ظهور کند! همین طور هیچ گاه اراده نمیکنند که «خلق لا من شیء» کنند زیرا اساساً محال است.
به همین صورت حکمت بر این نبوده که اهل بیت ع بخواهند همه مواهب دنیایی در اختیار خودشان و شیعیانشان باشد و بلایی نیز به ایشان برسد. به عبارتی اگر این روایت بر فرض صحیح باشد باید چنین معنا شود که خداوند چون به علم خود میداند که اهل بیت ع امری خلاف حکمت در این دار امتحان نمیخواهند، خواست ایشان را در اموری تکوینی که البته، این خواست محدود است، اجابت میکند.
3. عقیده صحیح با نص قرآن یا روایات متواتر ثابت میشود نه با حدیث واحدی که هم صدور و هم دلالتش ظنی است. در این باره باید در نظر داشت این حدیث، در برخی مصادر، مقیّد نقل شده، و بنابراین حتی گذشته از دلایل پیشین نیز استناد به اطلاق حدیث جای تردید اساسی دارد:
«إِنَّ اللَّهَ أَقْدَرَنَا عَلَى مَا نُرِيدُ مِنْ خَزَائِنِ الْأَرْضِ» (دلائل الإمامة، نشر البعثة، ص226؛ الدر النظيم، جامعه مدرسین، ص614)
دیگر اینکه در پژوهشی نشان داده شده که سند ناشناخته این روایت: «مُحَمَّدِ بْنِ الْمُثَنَّى [بن القاسم عَنْ أَبِيهِ] عَنْ عُثْمَانَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَابِرٍ» سند نادری است که راویان متهم به غلو یا برخی مجهولان روایاتی معمولاً غریب از آن نقل میکنند، و از آن جمله دو خبر در زمینه عقیده غالیانه انکار انواع بلایای دنیایی از مؤمن و حتی خبری حاوی مضامین غالیانهای در زمینه حلول خداوند در ظواهر انسانی، حلول روح القدس در حضرت محمد (ص) و تفویض خلق به ایشان است. (اکبری، «ریشهیابی اخبار انکار بلایای اولیای الهی در مصادر امامیه»، بخش1). روشن است که چنین سندی نیز جداً تردید برانگیز است.
▶️ @gholow
☘️بررسی مستندات غلات (19)
نقد تفویض
از امام سجاد (ع) نقل شده است: «أنا أوَّلُ مَن خَلَقَ الأَرضَ، وَ أنا آخِرُ مَن يُهلِكُها…»
من نخستین کسی هستم که زمین را آفریده و آخرین کسی هستم که آن را نابود میکند (ح115).
🌱 بررسی محتوایی
این حدیث از نظر لفظی دچار اختلال است و وجهِ «اول» و «آخر» بودن مبهم است؛ زیرا یک چیز دو بار آفریده، یا دو بار نابود نمیشود؛ مگر اینکه با اندیشه تناسخی «اکوار و ادوار»، برای زمین آفرینش و نابودیِ مکرّر در نظر گرفته شود (نمیتوان بر خلاف ظاهر، «من خلق الارض» توضیح «اول» و «من یهلکها» را توضیحِ «آخر» در نظر گرفت؛ زیرا در آن صورت جا داشت دست کم تعابیر با «ال» باشد.)
در انتهای حدیث نیز تعبیر مبهمی به کار رفته «سالتُهُ أن يَحِلَّ فِيّ ما حَلَّ فِي سَمِيِّي مِن قَبلُ فَفَعَل»
ظاهر این عبارت چنین معنا میشود:
- از خداوند خواستم که در من حلول کند چنانچه در همنامم (امیرالمؤمنین) پیشتر حلول کرد و خداوند چنین کرد.
- از خداوند خواستم آنچه که پیشتر در همنامم حلول کرد در من حلول کند…
اعتقاد به خالقیتِ اهل بیت ع نیز با آیات و روایات معتبرِ بسیاری در تضاد است (برای نمونه: مرغم الغلاة، فصل1؛ بحار، ج25، ص261-350).
بنا بر این، ظاهر ابتدایی تعابیر و مضامین خبر با جریان غلو تناسب دارد. مطالعه منبعی و سندی به ریشهیابی خبر کمک میکند.
🌱بررسی منبعی و سندی
در پژوهشهایی نشان داده شده نسبت دلائل الإمامة به محمد بن جریر بن رستم طبری درست نیست. علت این اشتباه، آغاز شدن یک دسته از اسنادِ ناقص کتاب با نام ابوجعفر محمد بن جریر طبری در کنار افتادگی اوایل کتاب و نبود نام مؤلف بوده است. روایاتِ کتاب به چند بخش نسبتاً مستقل قابل تفکیک است، و طبقه اسنادِ طبری (م 310ق) با طبقه مؤلف اسناد متصل (م ق5) تناسب ندارد
مطالعه مشایخِ طبری در این اسناد، نشانگر اتّحاد او با مورّخ و مفسّر مشهور است. بیشتر رجال نامبرده در اسناد منسوب به او، مجهول -و احتمالاً خیالی- و تعدادی از آنها از راویان عامی طبری یا از راویان منابع عامه، و گاهی شدیداً متّهم هستند (مانند سند خبر بالا). این اسناد اختلالات زیادی از قبیل زمانپریشی یا عدم مجانست با متن دارند؛ چنانکه مثلاً طبری عامی به عنوان یکی از اصحاب سرّ امام عسکری و حاضر در جریان معاجز گسترده تصویر میشود.
باوجود معاجز ادعایی عمومی گسترده و حضور مشایخ عامه در اسناد، هیچ یک از روایاتِ این مجموعه در منبع مستقلّ دیگری دیده نمیشود، و متن آنها نیز اشکالات تاریخی و اعتقادی گستردهای دارد. با توجه به اینکه الگوهای ثابتی بر اسناد متنوع و متون حاکم است، جاعل مجموعه باید شخص واحدی باشد (عادلزاده، بازشناسی روایاتِ منسوب به طبری در دلائل الإمامة، بخش2).
🌱 نمونه آسیبهای محتوایی این روایات منسوب به طبری عامی
در حدیث دیگر ادعا شده امام سجاد (ع) فرموده: «نَحنُ صَنَعناها فَكَيفَ لا نَقدِرُ أَن نَصعَدَ إِلَى ما صَنَعناه» ما آسمان را ساختهایم پس چگونه نتوانیم به چیزی که خود ساختهایم بالا رویم؟ (ح120). این استدلال تمام نیست؛ زیرا اگر مقصود خلق لا من شیء باشد، خالق لا من شیء، اصلاً زمان و مکان ندارد که در مخلوق خود حرکت کند و بالا و پایین رود؛ و اگر مقصود خلق من شیء است، در خلق من شیء احاطه سازنده بر ساخته خود نسبی است، و مستلزم این نیست که خالق بر همه جزئیات ساختهاش مسلط باشد، چنانکه گاهی اختیار ساختههای انسان از دست خودش بیرون میشود.
در این مجموعه روایاتِ دیگری نیز دیده میشود که اندیشه تفویض را نشان میدهد؛ مانند نسبت دادن قضاء و قدر به امام (ح390) و کاربرد عبارتِ مشکوک «ثُمَّ أقبِضُها إِلَيَّ لِتَعلَمَ أنّي إِمام بلا خلاف» (ح314).
علاوه بر آن اموری نیز به اهل بیت (ع) نسبت داده شده که در قرآن و روایاتِ معتبر مختص خدا است. برای نمونه برگرداندن خورشید از مغرب به مشرق را به امام سجاد (ع) نسبت داده است (ح115)؛ امری که در قرآن فعل پروردگار است (البقرة: 258) و حتّی در روایاتِ ردّ الشمس نیز تأکید شده خداوند به خواستِ پیامبر ص یا امیرالمؤمنین ع چنین کرد، نه آنکه انجام آن را به پیامبر ص یا امام ع نسبت دهد (برای نمونه نک: کلینی، الکافی، ج4، ص564).
همچنین در روایات دیگری از این مجموعه اصرار است که بر خلاف روایات معتبر، اوصاف علم خداوند و علم امام ع یکی شمرده شود، یا علم امامان ع مستقل از علم رسول الله ص معرفی شود.
حاجتدهی سنگ (ح119)، یا روزهداری امام بر مرکب در حال سفر به شام (ح79) از دیگر غرائب این اخبار است. تفصیل اشکالات این مجموعه در این یادداشت نمیگنجد. صاحب مجموعه احتمالاً به جریانی تفویضی نه چندان شناختهشده تعلّق دارد، و این روایات را با انگیزههای جدلی یا اغراض فرقهای به طبری نسبت داده است (عادلزاده، بازشناسی روایاتِ منسوب به طبری در دلائل الإمامة با تغییر و اضافات).
@gholow
HA_Volume 17_Issue 33_Pages 90-130.pdf
2.01M
بازشناسی روایاتِ منسوب به طبری در دلائل الإمامة
علی عادلزاده
حدیث و اندیشه، ش۳۳، ۱۴۰۱
چکیده
کتابِ دلائل الإمامة، از جمله کتابهایی است که درباره فضائل و کراماتِ معصومین ع نگاشته شده و تأثیر قابل توجهی در منابعِ پس از خود داشته است. یک دسته از روایاتِ این کتاب، با نام ابو جعفر محمد بن جریر طبری آغاز شده و به همین دلیل برخی این کتاب را به محمد بن جریر بن رستم طبری امامی نسبت دادهاند. با توجه به مشایخ نامبرده در این اسانیدِ به نظر میرسد مقصود از طبری در آنها، همان محمد بن جریر بن یزید طبری، تاریخنگار و مفسّر مشهور اهل سنّت است. احتمالاً نقل این معجزات شگفت، با رویکردی جدلی به طبری نسبت داده شده است. حضور نامِ برخی دیگر از رجال عامه در این اسانید، مؤید این رویکرد است. قرائنی مانندِ زمانپریشی، درهمریختگی طبقات، ناشناس و منفرد بودن بیشتر افراد نامبرده، و عدم تناسب متن روایات با شخصیت راویان، اصالت این اسانید را با اشکال جدّی مواجه میسازد. از سوی دیگر متن بسیاری از این روایات نیز با دادههای تاریخی یا گزارههای عقلی و اعتقادی در تضادّ است یا نشانههایی ادبی بر ساختگی بودن آن یافت میشود.
@gholow
🔸اشکال عقلی خالقیت لا من شیء برای غیر الله
روایات متعددی نسبت صفت خالقیت به غیر الله، و تفویض خلق و رزق به مخلوقات را باطل میدانند. در پارهای از این احادیث، دلیل بطلان تفویض آفرینش به مخلوقات، ناممکن بودن آن معرفی شده است.
توضیح عقلی این محال بودن با چند بیان ممکن است:
1️⃣ همه حدود برای خالق لا من شئ یکسان است. پس قدرتش زیاده و نقضان نمیپذیرد. ولی مخلوقات ضرورتاً زیاد و نقصان دارند (توضیح بیشتر استاد هندی). پس خالق لا من شئ مخلوق نیست. یعنی تنها خدا خالق لا من شئ است.
2️⃣ خالق لا من شئ ناگزیر قویتر از معلول خود است و معلولش در همه شئون به وی وابسته است. بلکه آفرینش همه حدود برایش علی السویه است. حال اگر مخلوقی محدود بتواند لامن شئ بیافریند، پس باید بتواند حدی فراتر از خود را بیافریند؛ یعنی مخلوقی قویتر و داناتر از خالق خود... و این بر خلاف فرض نخست در وابستگی مطلق مخلوق لا من شیء به خالق خود است. پس مقدمه نیز مانند نتیجه باطل است.
ولی چنین اشکالی دربارۀ خداوند قابل طرح نیست؛ زیرا فراتر از حدود است، و برتر از او متصور نیست، و به عبارتی خلق برتر از او یا مانند او از ابتدا عقلا محال است.
3️⃣ جهت سلبی استدلال نخست را میتوان به صورت ریاضی هم توضیح داد. در ریاضی نسبت را با تقسیم نشان میدهند. و هرعدد طبیعی نسبت به صفر (تقسیم بر صفر حدی) میشه بینهایت.
n÷0= ∞ (بینهایت)
(البته، در ریاضی تقسیم بر صفر مطلق ممکن نیست. ولی حتی نسبت اعداد با صفر حدی نیز برای تبیین مسئله ما مفید است). تقسیم بر صفر حدی را بینهایت (حدی) در نظر میگیرند که باز هم از اعداد طبیعی نیست.
در ریاضی بینهایت (حدی) از خواص اعداد طبیعی (n) پیروی نمیکند. پس از سنخ آنها نیست.
∞±n=∞
n-n=0
∞-∞=?
در اینجا میبینیم بینهایت همزمان نمیتونه به تعریف خودش و قاعده اعداد طبیعی ملتزم باشد. و یا:
∞÷n=∞
n÷n=1
∞÷∞=?
پس بینهایت نمیتواند به شکل عددی بروز بالفعل داشته باشد. یعنی در خارج یک مجموعه بیحد نداریم که اجزای عددی داشته باشد. به عبارتی بینهایتی از سنخ اعداد طبیعی نداریم.
پس برای تقریب به ذهن:
۱. بینهایت (∞) از سنخ اعداد طبیعی (n) نیست.
۲. اگر فرض شود چیزی عدم (0) را به وجود (n) آورده (که همین طور است)، نباید از همان وجود (n) باشد. یعنی خالق لا من شیء از سنخ مخلوق نیست.
🔸البته، این صرفاً نشان میدهد که قدرت خلق لا من شیء از سنخ کمی طبیعی نیست. ولی چیستی آن را نشان نمیدهد.
باید در نظر داشت خدا بینهایت عددی هم نیست. چون معلوم شد بینهایت به معنای اعداد طبیعی وجود خارجی ندارد. بنا بر این، مطالب فوق صرفاً از جهت جنبه سلبی (خالق لا من شیء نبودن مخلوق) مفید است، و به معنای تطبیق بینهایت ریاضی یا بینهایت کمی بر خداوند نیست.
4️⃣ ما سوی الله نبودهاند و به وجود آمدهاند، پس زماندار هستند. اگر فرض شود که مخلوقی خالق لا من شیء باشد، لازم میآید که برای او دو حالت خلقت و پیش از خلقت متصور باشد. به عبارتی زمانی اعمال قدرت نکرده بود، و بعد اعمال قدرت کرد. حال دو صورت متصور است:
- اگر گفته شود خلقت خلق جدید پیوند ذاتی با خالق خود یا اعمال قدرت او دارد، لازم میآید که اعمال قدرت/تغییر/حرکت خالق در خلق مخلوق جدید نیز نقش داشته باشد. پس نمیتوان گفت خلقت لا من شیء صورت گرفته است.
- و اگر گفته شود خلقت خلق جدید پیوند ذاتی با خالق خود یا اعمال قدرت او ندارد، معلول بلا علت لازم میآید؛ زیرا اعمال یا عدم اعمال قدرت فرقی ندارد.
پس به عبارتی، خلقت حاصل تغییر در ذات خالق زمانی است. پس لا من شیء نیست.
این اشکال بر خداوند که غیر زمانی و غیر متجزی است، وارد نمیشود؛ زیرا در خداوند زمان و تجزی و تغییر متصور نیست؛ پس از اساس دو زمان دربارۀ خداوند و در نتیجه اشکال فوق مطرح نمیشود.
5️⃣ تقریرهایی نیز وجود دارد که عقلی صرف نیست و در آن از دادههای تاریخی قرآنی و روایی نیز بهره گرفته می شود. بدین صورت که خالق لا من شیء از مخلوق خود در همه جهات قویتر است و قدرت او محدودیت ندارد. درحالیکه به ضرورت تاریخی وقتی برخی دشمنان انبیا و ائمه را به شهادت میرسانند، نمیتوان گفت مخلوقی خالق خود را کشت. بیماری یا مرگ امام نیز ناقض چنان خالقیتی است. همچنین همه بلایایی که از سوی مخلوقات به امام میرسد نقض آن است که آنها مخلوق امام باشند.
همچنین خلقت لا من شیء عالم مستلزم احاطه کلی خالق بر آن نیز هست. بنابراین، در اَشکال نقلیتر استدلال فوق میتوان افزود که معنا ندارد که امام خالق همه چیز از جمله انبیا پیشین باشد، ولی در علم ایشان تطور رخ دهد و یا چنان که در آیات بسیاری آمده از بیاطلاعی پیشین رسول الله ص نسبت به انبیای گذشته گفته شود. یا گفته شود لا أدری ما یفعل بی و لا بکم، إنی لا أملک لکم ضرا و لا رشدا، إنک لا تهدی من أحببت و…
با تشکر از راهنماییهای استاد هندی
@gholow
بررسی روایات احمد بن الحسین معروف به ابن ابی القاسم در دلائل الامامة.pdf
1.05M
بررسی روایاتِ احمد بنالحسین معروف به ابنابی القاسم در دلائل الامامة
علی عادلزاده
حدیث حوزه 21، 1399
کتاب «دلائل الامامة»، با وجود ناشناس بودن مؤلف و ساختار چندلایه، اطلاعاتِ ارزشمندی درباره برخی منابع ازدسترفته در خود جای داده است. درجه اعتبار و وابستگی جریانی این منابع متفاوت است. در این مقاله مجموعه روایات احمد بن الحسین در دلائل الامامة بررسی شده است. این مجموعه روایات را ابوعلی محمد بن همام، روایت کرده است. اسنادِ این مجموعه، گذشته از وجود ضعف و اختلال در آنها، نشاندهنده ارتباط با جریان غلوّ است. همچنین در متن آن برخی آموزههای غالیانه، مانند تشبیه، نفی مرگ و بلایا و انتساب علم غیب به امام بهصورتِ اشارهوار بیان شده است. بااینحال، بهنظر میرسد این مجموعه، از میراث فرق شناختهشده و تمییزیافته غالیان نبوده و به یک جریان میانی کمتر شناختهشده تعلّق دارد. درعینحال، در پردازش این روایات از منابعِ اصیلتر حدیثی و تاریخی استفاده شده است.
@gholow