تنهامسیریهای استان گیلان🌳
سلام و ادب رفقا وقتتون بخیر شما با نظر این بنده خدا چقدر موافقین؟ اصلن میدونین ایشون کی هستن؟ @moh
اینم جواب کاربر محترم ☝️
ظاهرا به نفع ما کار میکنه ولی به نفع منافع خودشون تموم میشه
5.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای #کیان باید عزادارتر بود؛ او گریهکن ندارد.
پیراهن عثمانش کردهاند تا از خونخواهیاش آبی علیه #جمهوریاسلامی گرم کنند.
@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
در تاریخ بنویسید ، اغتشاشگران رو وقتی میخواستن اعمال قانون کنن از ترس صداشون دخترونه شد 😂 پینوشت:
اونایی که دائم به بچههای #ایران میگن بریزید توخیابون خودشان جرات نکردند پاشونو #قطر بگذارند
از خجالت باید بمیرید شماها😒
📡 @Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐼 نیروی امنیتی: معدلت چند بود؟
اغتشاشگرا: ۱۶
نیروی امنیتی: خیلی کمه خیلی.😂😂
اغتشاشگر: بوووق خوردم
این معترض به نیروهای امنیتی در #لاهیجان قول میده بعد از آزادی معدلش ۱۹ بشه
@Gilan_tanhamasir
#استادعشق
#قسمت_نوزدهم
#کتابخوانی
🔸اشكم داشت سرازير می شد. پدر فوری متوجه شدند، و برايم توضيح دادند، كه مرد برای اين چيزها گريه نمی كند، و ناراحت نمی شود. مرد در اين مواقع بايد هميشه لبخندی بر لب داشته باشد.
پدر به من گفتند : اگر كمی زخم را فشار بدهم بهتر است، زيرا اولاً اگر چيزی داخل آن باشد یا زخم چرك كرده باشد، از شكاف بيرون می آيد، و بدن بهتر می تواند از خودش دفاع كند، و زخم زودتر خوب می شود. ثانيا خون، خودش می تواند مقداری ضدعفونی كند.
🔹بعد پدر جای زخم را، با مركوكرم ضدعفونی كردند، و فوت كردند، تا مركوكرم خشك بشود. هر چند كه نگاه محبت آميز و عاشقانه ايشان، برای من، بهترين مرهم بود.
به خواست خدا من و خواهرم، هميشه از دريای مهر و محبت مادر و پدر، در تمام زندگيمان برخوردار و بهره مند بوديم.
🔸شايد خواست خدا بود كه پدر با درمان زخم دست من و احساس دلجويی كه به ايشان دست داده بود توانستند بالاخره به سوالی كه سال ها در ذهن من بی جواب مانده بود پاسخ بدهند. البته معلوم بود كه بازگو كردن قصه كودكی و زجرهايی كه تحمل كرده بودند برايشان خيلی سخت بود زيرا هنگام تعريف دوران كودكی دگرگون می شدند و به قلبشان فشار می آمد و بيش تر از همه اندوه ايشان از دوری فرشته ای به نام خانم گوهرشاد حسابی مادرشان بود .
ابتدا با آرامش گفتند:
ادامه دارد..
🌹@Gilan_tanhamasir
#استادعشق
#قسمت_بیستم
#کتابخوانی
🔸پاسخ سوال شما جوابی طولانی دارد. از امشب شروع می كنم به تعريف قصه كودكی ام اما بايد حوصله داشته باشی شايد چندين شب اين قصه ادامه پيدا كند .
با اشتياق گفتم :
من هميشه برای شنيدن صحبت شما سراپا گوش هستم .
🔹پدر نفس عميقی كشيدند و گفتند :
‹‹بايد از زمانی شروع كنم كه پنج ساله بودم. خانه ی ما در ميدان شاهپور آخر بازارچه قوام الدوله و در كوچه پايينی كليسای ارامنه قرار داشت.
راه هايی كه كف شان از شن يا سنگ ريزه پوشيده بود. باغچه های حياط خانه شمشادهای كوتاه نعناعی دور باغچه آجرهای حاشيه آن حوض گردسنگی وسط حياط كه درست جلوی پله های ساختمان اصلي قرار داشت و عكس ستون های ساختمان در آن منعكس می شد.
🔸ماهی های قرمز و آب قناتی كه از فواره ی سنگی وسط حوض به پايين می ريخت. غربالی كه ما با آن ماهیهای حوض را می گرفتيم و در تنگ آب می گذاشتيم. همه و همه يادم است.
🔹مادر از اين كه ماهی ها را می گرفتيم ناراحت می شدند و ميگفتند : بچه ماهی ها بايد كنار مادرشان باشند.
‹‹ ما هم می رفتيم و آن ها را دوباره در حوض آزاد می كرديم. يادم می آيد پسری همسن و سال ما كه همسايه مان بود به حياط خانه ی ما می آمد و گنجشك ها را با تير و كمان نشانه می گرفت اما مادرم هرگاه او را مشغول شكار گنجشك می ديد عصبانی..
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
#استاد_عشق
#قسمت_بیست_ویکم
#کتابخوانی
🔸می شدند و می گفتند : اين كار گناه دارد حتی يك مورچه هم جان دارد و نبايد از بين برود...
‹‹پله های جلوی ساختمان كه تا حوض ادامه داشت پله های خيلی بلندی بود برای همين بالا و پايين رفتن از آن برای من مشكل بود.
يادم می آيد روزی مرا ختنه كرده بودند و من بالای همين پله ها ايستاده بودم. خيلی ناراحت بودم به خصوص از دخالت بزرگ ترها در همه جا و همه چيز!!...
🔹‹‹ خاطرات بسياری از خانه ی محل تولدم دارم. هنوز هم وقتی كه پايم روی سنگ ريزه های كنار باغچه ای قرار مي گيرد به ياد آن خانه می افتم. غير از اين وصف هايی كه از خانه كردم چيزهای ديگری نيز از آن خانه به ياد دارم. من و برادرم برای پدر و مادرم خيلی عزيز بوديم و آن ها آرزوهای زيادی برای ما داشتند يادم می آيد كه غلام سياه خانه مان يعنی نوروز پناهگاهی جز مادرم نداشت.
🔸‹‹به ياد می آورم كه حدود چهار سال داشتم توی ايوان مقابل پله ها و روبرو حوض با خانم نشسته بوديم
خانم برايم تعريف می كردند كه هنوز چند ماهی از تولدم نگذشته بود كه مرا در بغل گرفته بودند و برادرم در بغل و دامان حاجيه طوبی خانم مادربزرگم بود.
✨پاورقی: منظور پدرم از خانم مادرشان گوهرشاد بود. پدر به خاطر عشق زيادی كه به مادرشان داشتند هيچ گاه اسم ايشان را به زبان نمی آوردند و فقط از لفظ خانم استفاده می كردند.
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
آقای من،
ای مرهم دردای من،
سلطانعلـــیموسیالرضـــا...❤️
#چهارشنبههایزیارتی
🦋⃟@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#استوری آقای من، ای مرهم دردای من، سلطانعلـــیموسیالرضـــا...❤️ #چهارشنبههایزیارتی
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ.
🌷#چهارشنبههایزیارتی
.
📝 بزرگترین سلاح جهان
🔹بزرگترین اسلحه جهان بمب نیست بلکه کنترل ذهن و کنترل اطلاعات در جهان است برای فریب افکاری که به آنها محتوا داده می شود.
#فضای_مجازی
🌐@Gilan_tanhamasir