تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_شصت_و_سه #فصل_چهاردهم گفت: «می روم، حقم است. دنده ام نرم. اگر می خواهم ن
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت_شصت_و_چهار
#فصل_چهاردهم
گفتم: «حالا مگر بچه های شهدا ایستاده اند سر خیابان ما را ببینند! تازه ببینند. آن ها که نمی فهمند ما کجا می رویم.»
نشست وسط اتاق و گفت: «ای داد بی داد. ای داد بی داد. تو که نیستی ببینی هر روز چه دسته گل هایی جلوی چشم ما پرپر می شوند. خیلی هایشان زن و بچه دارند. چه کسی این شب عیدی برای آن ها لباس نو می خرد؟»
نشستم روبه رویش و با لج گفتم: «اصلاً من غلط کردم. بچه های من لباس عید نمی خواهند.»
گفت: «ناراحت شدی؟!»
گفتم: «خیلی! تو که نیستی زندگی مرا ببینی، کِی بالای سر من و بچه هایت بودی؟! ما هم به خدا دست کمی از بچه های شهدا نداریم.»
عصبانی شد ،گفت: «این حرف را نزن. همه ما هر کاری می کنیم، وظیفه مان است. تکلیف است. باید انجام بدهیم؛ بدون اینکه منّتی سر کسی بگذاریم. ما از امروز تا هر وقت که جنگ هست عید نداریم. ما هم درد خانواده شهداییم.»
بلند شدم و رفتم آن اتاق، با قهر گفتم: «من که گفتم قبول ، معذرت می خواهم، اشتباه کردم.»
بلند شد توی اتاق چرخی زد و در را بست و رفت.
تا عصر حالم گرفته بود ، بُق کرده بودم و یک گوشه نشسته بودم.
نه حال و حوصله بچه ها را داشتم، نه اخلاقم سر جایش بود که بلند شوم و کاری بکنم. کلافه بودم. بغضی ته گلویم گیر کرده بود که نه بالا می آمد و نه پایین می رفت.
هوا تاریک شده بود. صمد هنوز برنگشته بود. با خودم فکر کردم: «دیدی صمد بدون خداحافظی گذاشت و رفت.» از یک طرف از دستش عصبانی بودم و از طرف دیگر دلم برایش تنگ شده بود. از دست خودم هم کلافه بودم. می ترسیدم قهر کرده و رفته باشد.
دیگر امیدم ناامید شده بود. بلند شدم چراغ ها را روشن کردم. وضو گرفتم تا برای نماز آماده بشوم. همان موقع، دلم شکست و گفتم: «خدایا غلط کردم، ببخش! این چه کاری بود کردم. صمدم را برگردان.»
توی دلم غوغایی بود ، یک دفعه صدای در آمد. صدای خنده و جیغ و داد بچه ها که بلند شد، فهمیدم صمدم برگشته. سر جانماز نشسته بودم. صمد داشت صدایم می زد: «قدم! قدم جان! قدم خانم کجایی؟!»
دلم غنج رفت. آمدم توی اتاق ، دیدم دو تا ساک بزرگ گذاشته کنار پشتی و بچه ها را بغل کرده، آهسته سلام دادم.
خندید و گفت: «سلام به خانمِ خودم. چطوری قدم خانم؟!»
به روی خودم نیاوردم. سرسنگین جوابش را دادم.
ادامه دارد...
#آیههایآرامش
🌿وَبَشِّرِالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
و به کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح
انجام دادند،مژده بده
🤍سوره مبارکه بقره آیه۲۵
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#آیههایآرامش 🌿وَبَشِّرِالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ و به کسانی که ایمان آوردند و عم
چشم و دلتون روشن بشه به اتفاقات خوب
#سلام_روز_پاییزیتون_قشنگ 🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا متوجه میشه دختر خانومی میگه انگشتر میخوام
لبخونی کنید ببینید آقا چی میگه به محافظ😍
فدای همچین آقایی بشم❤️
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠#قسمت_شصت_و_چهار #فصل_چهاردهم گفتم: «حالا مگر بچه های شهدا ایستاده اند سر خیا
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠#قسمت_شصت_و_پنج
#فصل_چهاردهم
اما ته دلم قند آب می شد ، گفت: «ببین چی برایتان خریده ام ، خدا کند خوشت بیاید.» و اشاره کرد به دو تا ساک کنارِ پشتی.
رفتم توی آشپزخانه و خودم را با آشپزی مشغول کردم. اما تمام حواسم به او بود. برای بچه ها لباس خریده بود و داشت تنشان می کرد. یک دفعه دیدم بچه ها با لباس های نو آمدند توی آشپزخانه. نگران شدم لباس ها کثیف شود. بغلشان کردم و آوردمشان توی اتاق.
تا مرا دید، گفت: «یک استکان چای که به ما نمی دهی، اقلاً بیا ببین از لباس هایی که برایت خریده ام خوشت می آید؟!»
دید به این راحتی به حرف نمی آیم. خندید و گفت: «جان صمد بخند.»
خنده ام گرفت.
گفت: «حالا که خندیدی، آن ساک مال تو. به جان قدم، اگر بخواهی اخم و تَخم کنی، همین الان بلند می شوم و می روم. چند نفری از بچه ها دارند امشب می روند منطقه.»
دیدم نه، انگار قضیه جدی است و نمی شود از این ادا اطوارها درآورد. ساک را برداشتم و بردم آن یکی اتاق و لباس ها را پوشیدم. سلیقه اش مثل همیشه عالی بود. برایم بلوز و دامن پولک دوزی خریده بود، که تازه مد شده بود. داشتم توی آینه خودم را نگاه می کردم که یک دفعه سر رسید و گفت: «بَه... بَه...، قدم! به جان خودم ماه شده ای. چقدر به تو می آید.»
خجالت کشیدم و گفتم: «ممنون ، می روی بیرون. می خواهم لباسم را عوض کنم.»
دستم را گرفت و گفت: «چی! می خواهم لباسم را عوض کنم! نمی شود. باید همین لباس را توی خانه بپوشی. مگر نگفتم ما عید نداریم. اما هر وقت که پیش هم هستیم و تو می خندی، عید است.»
گفتم: «آخر حیف است این لباس مهمانی است.»
خندید و گفت: «من هم مهمانت هستم. یعنی نمی شود برای من این لباس را بپوشی؟!»
تسلیم شدم. دستم را گرفت و گفت: «بنشین.»
بچه ها آمده بودند توی اتاق و از دیدن من و لباس نواَم تعجب کرده بودند. صمد همان طور که دستم را گرفته بود گفت: «به خاطر ظهر معذرت می خواهم. من تقصیرکارم. مرا ببخش. اگر عصبانی شدم، دست خودم نبود. می دانم تند رفتم. اما ببخش. حلالم کن.
خودت می دانی از تمام دنیا برایم عزیزتری. تا به حال هیچ کس را توی این دنیا اندازه تو دوست نداشته ام. گاهی فکر می کنم نکند این همه دوست داشتن خدای نکرده مرا از خدا دور کند؛ اما وقتی خوب فکر می کنم، می بینم من با عشق تو به خدا نزدیک تر می شوم. روزی صدهزار مرتبه خدا را شکر می کنم بالاخره نصیبم شدی.
چه کنم که جنگ پیش آمد؛ وگرنه خیلی فکرها توی سرم بود. اگر بدانی توی منطقه چه قیامتی است. اگر بدانی صدام چه بر سر زن ها و کودکان ما می آورد.
ادامه دارد...✒
📚 #رمان_خوب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیدالشهداجانم♥️
ای که به عشقت اسیر خیلِ بنی آدمند
سوختگانِ غمت ، با غم دل خرمند
هر که غمت را خرید ، عشرت عالم فروخت
با خبرانِ غمت بی خبر از عالمند ..
#شب_زیارتی_ارباب 🕊
#اللهم_ارزقنا_زیارت_الحسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_موسیقی 🎶
من شبم ماهم تویی / من غمم آهم توی
تو چه میخواهی که من / هرچه میخواهم تویی
تو | عرفان طهماسبی
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
لیست دوره های آموزشی موسسه تنهامسیرآرامش:
1- دوره همسرداری مومنانه مخصوص همه بانوان کشور با بیش از 40 هزار دانشجو و با بیش از یک سال آموزش مداوم
ادمین ثبت نام:
@admin_hamsardari
لینک رایگان تجربه های کلاس همسرداری: 👇🏼👇🏼
https://eitaa.com/joinchat/892535157Cc6bb3bfaec
💕🌹🟢💕🌹
2- دوره همسرداری آقایان
ادمین ثبت نام:
@admin165
🌷❤️🌹✅❤️🌷
3- دوره تخصصی تربیت فرزند زیر 7 سال در طول 6 ماه
ادمین ثبت نام:
@admin_tarbiatfarzand
🌹🔶❇️🌹❇️🔶
4- دوره تخصصی تربیت فرزند 7 تا 14 سال در طول 6 ماه
ادمین ثبت نام:
@Admin_raising_child_2
5- تربیت فرزند بالای 14 سال در طول 6 ماه
ادمین ثبت نام:
@admintma3
🔶🌺🔶🌺🔶
6- دوره تربیت مربی و مدرس:👇🏼
@admin13698
7- دوره بسیار عالی و کاربردی "مزاج زندگی" در مورد مسائل طبی و سبک زندگی اسلامی 💥💥💥👇🏼
ادمین ثبت نام
@admin_mezaj_zendegi
تجربه های مزاج شناسی 👇🏼👇🏼🎁
https://eitaa.com/joinchat/1953170230Ca03c27ccdc
8- 💥 دوره بسیار کاربردی "درمان بیماری ها"
ادمین ثبت نام:👇
@admin_darmanbimari
🔸 هزینه هر کلاسی 300 هزار تومان میباشد و هر دوره حدود 6 ماه طول میکشه
❇️ تدریس همه این دوره ها توسط حجت الاسلام سید محمد باقر حسینی انجام خواهد شد
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
❇️🔸 برای سریع تر شدن روند ثبت نام میتونید هزینه هر کلاسی رو که میخواید به یکی از این کارتها واریز کنید و فیشش رو برای ادمین مربوطه بفرستید تا لینک کلاس براتون ارسال بشه👇
6037998142562692 6037997587193831 5859831211147243سید محمد باقر حسینی روش بزنید کپی میشه👆 تا امشب ساعت 10 هر کلاسی 200 تومن هست.
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
💥 دوره بسیار کاربردی "درمان بیماری ها"
ادمین ثبت نام:👇
@admin_darmanbimari
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
✅🌷 برخی از مهم ترین بیماری هایی که درمان کم هزینه و آسانش رو گفتیم این موارد هست:👇🏼👇🏼
🔶 چاقی و اضافه وزن
🔹چربی خون بالا
🔺کم خونی
🔹سنگ کیسه صفرا
🔸زردی نوزادان
🔺درمان انواع عفونت ها
🔸سرطان ( خون ، استخوان ، مغز، تخمدان، سینه، کبد)
🔹فیبروم رحم
🔻جوش های صورت
🔸تنظیم قاعدگی
🔹کم کاری و پرکاری تیروئید
🔻کبد چرب
🔸دیابت
🔹خارپاشنه پا
🔺ریزش مو
🔹دیسک کمر
🔸آلوپسی یا طاسی جلوی سر
🔸سنگ کلیه
🔹واریس
🔸تورم پروستات
🔻شب ادراری کودکان
🔸درمان لاغری
و صدها بیماری کوچک و بزرگ دیگه...