#استادعشق
#قسمت_سی_ودوم
#کتابخوانی
🔹اتفاق وحشتناك و اين دستور مصيبت بار طاقت خود را از دست داده اند كه ديگر
جلوی روی من هم گريه مي كنند. من هم نمی دانستم چه حالی دارم.
از طرفی ترس و وحشت مرا فرا گرفته بود و از طرف ديگر حال مادرم دلم را آتش می زد در دلم آرزو می كردم كه ای كاش آن قدر زور می داشتم كه می توانستم پيشكار را نابود كنم ››.
🔸بعد از گذشت اين همه سال پدرم صحيح و سالم در كنارم نسشته بودند و اين ماجرای
كهنه را برايم تعريف می كردند كه متعلق به گذشته ها بود
باز از حالت چهره ی ايشان كه دگرگون شده بود و ناراحتی در آن موج می زد متاثر شدم و اشكم بی اختيار از گونه هايم سرازير شد و كاغذ را گرفتم و با صدای ناله مانندی گفتم :
ببخشيد كه حرف هايتان را قطع می كنم. اصلا چرا آقای معزالسلطنه چنين دستوری داد؟ مگر چه اتفاقی افتاده بود؟ آيا پدربزرگ به اين فكر نكرده بود كه شما در بيروت چگونه بايد زندگی كنيد؟
🔹پدرم با صدايی گرفته و با لحنی پر از غم و اندوه و به آرامی جواب دادند :
آقا بيژی جون باور كردنی نيست ولی حقيقت داشت .
آخر چطور؟ چطور؟ مگر می شود؟
پدرم با آرامش گفتند :
اگر ناراحت نمی شوی بقيه قصه كودكی ام را برايت تعريف كنم تا بدانی كه چرا ما در بيروت رها شديم و چرا انتظار نابودی ما می رفت.
ادامه دارد...
🌹@Gilan_tanhamasir
#سفرشهادت
#قسمت_سی_ودوم
#کتابخوانی
▪️(20)حتی روز عاشورا، هنگامی كه حسین محاصـره شـد و روشـن گشت گریزی از مرگ نیست، باز هم جنگ را آغاز نكرد و به جنگ هم فرمان نداد. پس مردم و حاضران و تماشاكنندگان و از پس آنان تمام امت اسلامی دریافتند كه جنگِ حسین، جنگی شریف است و جنگ یزید، جنگی ظالمانه.
▪️باقی نمیگذارد، رها نمیكند، كوچك و بزرگ را میكشد، آب را میبندد، زنان را به اسیری میگیرد، خیمهها را به آتش میكشد و پس از آن دستور میدهد اجساد را له كنید. انتظار دارد كه شنهای روان صحرا، جسم حسین و اهلبیتش را بپوشاند و اثری از آنان بجای نگذارد.
▪️(21)ایـن حـادثـه بـه آن شكلی كـه حسیـن آن را در پیش گـرفت، حقیقت را آشكار كرد و واقعیت را نشان داد و حقیقت را برابر امت نهاد و این ...
🥀@Gilan_tanhamasir