eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
763 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
63 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷من و خواهرم به پدربزرگمان يعنی آقای معزالسطلنه ‹‹بزرگ بزرگ›› می گفتيم و پدر هم به خاطر ما ايشان را در غيابشان با همين اسم صدا می كردند . ‹‹آقای معزالسلطنه به تهران می آيد تا ثروت بيشتری گرد آورد و جای پايش را محكم تر كند. برای همين سعی می كرد به دربار شاه نزديك شود. و با خانمی به اسم همدم الدوله كه از خانواده ی سلطنتی قاجار بود آشنا می شود و با او ازدواج می كند. با اين كار ‹‹بزرگ بزرگ›› به شاه نزديك تر می شود و موقعيت بسيار خوبی به دست می آورد و مدام در ميهمانی های مختلف دربار شركت می كند. 🌷‹‹بعدا نوروز غلام سياه منزل آن ها برای ما تعريف می كرد كه ايشان شب و روز در ميهمانی و مجالس قمار غرق بودند. ‹‹معزالسلطنه بعد از چند ماه از خانم جديد خود می خواهد كه با شاه صحبت كند تا او مقام بالاتری را تصاحب كند متاسفانه خانم همدم الدوله برای انجام دادن اين كار شرط سختی را به ايشان پيشنهاد می كند تا با انجام دادن آن ايشان را به آرزوهايش برساند.›› 🌷‹‹شرط خانم همدم الدوله رها كردن زن و فرزندان و قطع خرجی و اخراج آن ها از سفارت بود تا به اين وسيله فرزندان و همسر اول معزالسلطنه از بين بروند.›› من با تمام توضيحات پدرم باز كلی متعجب شده بودم و اصلا نمی توانستم آن همه بی مهری و بی فكری را بپذيرم با حالی بسيار عجيب و با صدای لرزان از پدر پرسيدم: ادامه دارد... 🌹@Gilan_tanhamasir
▪️امت بود كه از خلال این تصویر داوری كرد. امت دریافت كه سكوت جایز نیست و مدارا ذلت و پستی است و كسی كه در برابر حق سكوت می‌ورزد و چیزی نمی‌گوید، شیطانی لال است. امت همۀ این‌ها را فهمید و حركت را آغاز كرد. انقلابی بعد از انقلاب، حركتی بعد از حركت و اعتراضی بعد از اعتراض. ▪️نهضت در لشكرگاه با زن و مرد آغاز شد. در هر شهری كه قافلۀ اسیران از آن می‌گذشت، آن‌گاه كه مردم دربارۀ آنان و از واقعیت امر می‌پرسیدند، زینب حقیقت را برایشان روشن می‌ساخت، فریاد سر می‌دادند و خود را سرزنش می‌کردند و برای جنگ با دشمنان قیام می‌كردند. 🥀@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_سی_دوم وقت گذشته بود و من باید می رفتم خونه... گفتم: لی
... من همون طور متعجب خانم حسینی را داشتم نگاه میکردم و توی دلم ازش کمی دلخور شدم و گفتم: عجبا! نه به رفتار اون روزش با من! نه به رفتار حالاش با لیلا... ولی اون موقع هیچی نگفتم لیلا را که با بچه ها آشنا کردم و مشغول جمع صمیمی بچه ها شد، رفتم پیش خانم حسینی لبخندی زد و گفت: چه خبر نازنین خانم! دیگه دوستت هم اومده ما رو نمی بینی! زیر کفشتم یه نگاهی بنداز خانم! گردنم رو کج کردم و یه خورده نگاش کردم و گفتم خبری نیس! این چه حرفیه شما تاج سری فقط... گفت: فقط چی... دلم طاقت نیاورد گفتم: فقط اینکه من از دستتون کمی ناراحتم! یکدفعه جدی گفت: چرا چیزی شده! گفتم: آخه خانم حسینی جان اگر بدون علم کافی چادر پوشیدن بده! چه فرقی می کنه من باشم یا لیلا! نفس عمیقی کشید و گفت: خوب پس مشکل اینه یه لحظه نگران شدم بشین تا برات بگم ... نازنین خانم اولا هر کار خوبی حتی بدون علم کافی هم باز خوبی خودش را داره فقط ممکنه موندگاریش کمتر باشه دوما من اون روز نگفتم چادر نپوش! فقط با توجه به اینکه شمایی فلسفه می خونی گفتم: دلیلت برای پوشیدن چادر باید قوی باشه! همیشه یادت باشه نوع برخورد ما باید با هر فردی متناسب با اون فرد باشه! خودت هم حتما می دونی لیلا دختر احساساتیه این از رفتارش کاملا مشخصه! وقتی چنین کار خوبی کرد حتی اگر ناقص انجامش داده اگر من بهش بگم اینطوری درست نیست ممکنه کلا زده بشه! این خیلی مهمه ما قدرت جاذبه داشته باشیم نه دافعه و متناسب با هرفردی درست برخورد کنیم برای امثال لیلا کمی صبوری با انعطاف باید به خرج داد... تا بتونه قاطعانه تصمیم بگیره و منطقی بپذیره خدا به همه قدرت تفکر و عقل را داده همینطور احساس و عاطفه را ولی آدم ها متفاوت از این داده ها استفاده می کنند بعضی ها احساسی ترند بعضی ها منطقی تر! تو که توقع نداری ما با هر دو نوع مدل یه جور بر خورد کنیم درسته! و خیلی مهمه ما درست تشخیص بدیم کجا و به کی چی بگیم! اینکه انتخاب از روی آگاهی و علم باشه قطعا پایدار و موثره ولی اگر کسی بدون علم کاری انجام داد درسته که ما باید این آگاهی رو بهش بدیم منتها همراش باید انعطاف باشه متناسب با ویژگی های خودش نازنین جان... وسط صحبت کردنمون یکدفعه لیلا اومد لبخندی زد و دستش را انداخت گردن من و گفت: خانم حسینی خوب دل دوست ما رو بردین! خانم حسینی لبخندی زد و گفت: اتفاقا الان حرف شما بود و دل بردن! دوستت یه کوچولو از من دلخور بود! هر چی با اشاره ی ابرو به خانم حسینی فهموندم چیزی نگه اصلا انگار نه انگار ! لیلا متعجب نگاهم کرد و گفت: حرف من بوده اونوقت از دست شما دلخوره ! حالا چرااااا! من گفتم: لیلا! حالا خانم حسینی خودش گفت بذار منم بگم حقیقتا وقتی من اولین بار چادر پوشیدم خانم حسینی با خاک یکسانم کرد بعد هم با بلدوزر از روم رد شد! ولی امروز تو که برای اولین بار چادر پوشیدی چنان ذوق کرد! تازه بماند با این تیپ خفنت زیر چادر! لیلا گفت: وایستاااا! ترمز بگیر! درست بعد از چند سال بهم رسیدیم ولی من لیلا ام ها! دلیل نمیشه که هر چی خواستی بگی نااازی خانم مگه چه شه! خیلیم شیکه! هم زیر چادر اونیه که دوست دارم و باهاش راحتم! هم چادر سرم هست! بعد نگاهش رو به خانم حسینی متمرکز کرد و گفت: عشقم هم به خاطر همین ذوق کردن غیر از اینه خانم حسینی جون! درست مثل دوران دانشجویی هنوز کل شق بود! گفتم: عه! عشقتون! بعد میگی دل ما رو فقط بردن... وسط کل کلمون خانم حسینی گفت: الو.‌‌.. الو.... آنتن هست! یکدفعه من و لیلا برگشتیم سمت خانم حسینی که بدون اینکه گوشی دستش باشه داشت الو... الو... می گفت وقتی خیالش راحت شد حواسمون بهش جمع شده با لبخند گفت: خوب خدا رو شکر وصل شدین! یه لحظه مجال به منم بدین.... بعد نگاهی به من کرد و گفت: نازنین خانم حالا با این شدتم که گفتی من باهات اون روز بر خورد نکردماااا... اون رفتارم دلیل داشت رفتار امروزمم دلیل داشت که بهت دلایلش رو گفتم! اما لیلی خانمِ ما، یه نکته ای گفت که باید خیلی بهش دقت کنید خصوصا وقت رانندگی! لیلا با چشمای از حدقه بیرون زده گفت: وقت رانندگی!!! نویسنده: