eitaa logo
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
763 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
63 فایل
🌿🌾 اینجا ؛ تنها مسیر گیلان🌾🌿 ✨جهت ظهور تنها منجی عالم لطفا صلوات✨ همه دنیا یک لحظه است لحظه ای در برابر ابدیّت ارتباط با ادمین کانال:👇👇 @rahim_faraji @adrekni1403 http://eitaa.com/joinchat/1390084128Cd05a9aa9c5
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰درمانهای قابل استفاده برای کرونا 1. عصاره پیاز: دو عدد پیاز متوسط با 1 استکان آب داخل شیشه بذارید درب آن را محکم ببندید و بگذارید داخل آب جوش، پس از دو ساعت آماده میشود. هر 6 ساعت 1 استکان بدهید 2.عصاره بلدرچین: 1 بلدرچين را داخل شیشه بزرگ گذاشته و درب آن را محکم ببندید و داخل آب بگذارید بجوشد، پس از دو ساعت آماده است. آب آن با یک تکه کوچک از گوشت را به بیمار بدهید. هر 8 ساعت 3.بخور سرکه سیب: عفونت زدایی از ریه های درگیر شده 4.دمنوش نعناع : بسیار موثر _ هر 6 ساعت 5.جوشانده نعناع زنجبیل آویشن : هر 8 ساعت (از هرکدام یک قاشق چایخوری در دو لیوان‌آب بجوشه تا یک لیوان باقی بمونه) 6.چکاندن روغن بنفشه پایه کنجد در گوش و بینی: هر 12 ساعت 7.چکاندن روغن سیاهدانه در بینی : هر روز یکبار 8.مالش گردن و قفسه سینه با روغن سیاهدانه 9. آب عسل برای رفع تشنگی بیمار 10.غرغره آب نمک دریا: هر 12 ساعت یکبار 11.پاشویه برای کم کردن تب 12.ماساژ پا با روغن زیتون 🌱@Gilan_tanhamasir
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
🔰درمانهای قابل استفاده برای کرونا 1. عصاره پیاز: دو عدد پیاز متوسط با 1 استکان آب داخل شیشه بذارید
💢در صورت بهمریختگی : 🔹 اگر حالت تهوع و تب دارید و سردرد هستید و کمی بدن درد دارید: کافی است هر یکی دو ساعت یکبار نمک دریا مزمزه کنید. آب انار شیرین یا رب انار شیرین(رقیق شده) هر 3 ساعت یکبار میل کنید. از مصرف هر گونه غذای سنگین، ادویه دار، غذاهای خیلی سرد مثل میوه های سرد و ماست و بستنی و... بپرهیزید. حداقل 8 ساعت باید گرسنه باشید و فقط همین نمک و آب انار و قدم زدن و تنفس در هوای آزاد 🔸 اگر حالت تهوع دارید و اسهال هستید، تب و بدن درد دارید، یا فقط اسهال هستید و بدن درد دارید، یک کاسه ماست شیرین و با پونه زیاد میل کنید. دوساعت قبل و بعد این ماست و پونه نباید چیزی بخورید ⏰در هر 2 حالت بعد از چند ساعت اینها را میل کنید: سوپ بدون ادویه، برنج کته و ماست، سیب و موز، فالوده سیب و عسل (عسلِ باکیفیت ) 🔺پس از بهبود کرونا کلا غذاها تا آبکی باشه و تا یک هفته غذای سنگین و پرچرب یا غذای با گوشت قرمز اصلا نخورید. میوه اگر خواستین بخورید یا آبش باشه یا به صورت فالوده، عسل زیاد میل کنید. 🌱@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیریهای استان گیلان🌳
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت44 روی تَختم دراز کشیده بودم، صدای نفس های منظم اسرا می آمد. غرق پاد
خدایاچطورهمه ی این اتفاقهاراکنارهم می چینی وبه امتحان دعوتم می کنی، من شاگردزرنگی نیستم. سعیده پرسید: –کدوم بیمارستانه؟ ــ نمیدونم.ــ خب از دوستات بپرس.ــ شماره دوستش سعید رو که ندارم.از ساراهم بپرسم، نمیگه واسه چی می خوای. ــ تو فردا فقط آمار بگیر کدوم بیمارستانه، و همراه داره یا نه، بقیه اش با من.ــ می خوای چیکار کنی؟ ــ می خوام ببرمت ملاقاتش دیگه. ــ نه سعیده، من روم نمیشه. سعیده کلافه گفت: –ای بابا، تکلیف من رو روشن کن. مگه نمی خوای بری ببینیش. وقتی سکوتم رادید، گفت:– نترس بابا، مشکلی پیش نمیاد. وقتی وارد کلاس شدم بچه ها در مورد آرش و تصادفش و بیمارستان حرف می زدند. فهمیدن این که کدام بیمارستان بستری بود اصلاسخت نبود. حتی از بین حرفهایشان فهمیدم کدام بخش واتاق است.برای سعیده اسم بیمارستان وشماره ی اتاق راپیام دادم. اوهم پیام داد که ساعت سه دنبالم می آید. بچه ها حدودا ساعت دو به طرف بیمارستان راه افتادند.وقتی سارا دوباره پرسید همراهشان میروم یا نه؟گفتم: – نه. تعجب کردوگفت: –فکر می کردم میای. منتظر جوابم نماندو رفت.سعیده که دنبالم آمدنقشه اش راگفت.استرس گرفته بودم، پرسیدم:– به نظرت کارم درسته؟ــ چطور؟ ــ آخه من که جواب منفی بهش دادم تموم شده. دیگه معنی این ملاقات رفتن چیه؟سعیده قیافه ی خنده داری به خودش گرفت و گفت: –معنی و مفهوم آن این است که شما نمی تونی دل بکنی. نگرانش هستی و دلتم براش تنگ شده. کلافه گفتم: –وای سعیده با حرفهات استرسم رو بیشتر می کنی. یعنی واقعا همین معانی رو میده؟ بیا برگردیم. اصلا نمیرم. سعیده دستم را گرفت و گفت: –اصلا نگران نباش. خب اون هم کلاسیته، یه کم روشنفکرانه فکر کن، داری میری ملاقات هم کلاسیت.باخودم فکر کردم، اگه مادر بفهمد احتمالاخوشش نمی‌آید. سرم را پایین انداختم و گفتم: –خب این رفتنه برام یه جور ادای دینه، چون اون چند بار من رو رسونده.اینجوری حساب بی حساب می شیم. سعیده شانه ایی بالا انداخت. –اینم میشه.انگار با این فکر وجدانم آسوده تر شد.نزدیک بیمارستان که رسیدیم سعیده پرسید: –چیزی نمی خری؟ــ راست میگیا.اصلا یادم نبود. ــ می خوای از همینجا، اشاره به دکه ی رو به روی بیمارستان کرد، یه سبد گل بگیریم. با چشم های گردشده گفتم: –سبد گل؟مبهم نگاهم کرد.ــ اونجوری شاید فکرای خوبی نکنه. آب میوه می گیرم.اخم هایش نمود پیداکرد و گفت:– نگو تو رو خدا، یه کاری نکن بیچاره تا ابد بمونه بیمارستان. یه کم رمانتیک باش. یه شاخه گل بخر که زیادم غلیظ نباشه، جز گل به گزینه های دیگه فکر نکن. چاره ای نداشتم، گفتم باشه و خواستم پیاده بشم که گفت: –بشین خودم میرم الان میری خارخاسک می خری.فوری گفتم: –لطفا رنگش قرمز نباشه.همانطور که پیاده میشد چشم غره ایی رفت و گفت: –می خوای زردبخرم؟خندیدم و گفتم: –اتفاقا رنگ قشنگیه. حرصی در را بست و رفت. وقتی برگشت، دوتا رز نباتی رنگ داخل یک تنگ استوانه ایی دردستش بود.انتهای تنگ را با کنف تزیین کرده بودند و کف آن را سنگ ریزه های رنگی وکمی آب ریخته بودند. گلها راداخل سنگ ریزه ها فیکس شده بود. زیبا بود. با لبخند مقابلم گرفت و گفت:– چطوره؟لبهایم را بیرون دادم و گفتم: –زیادی قشنگه، بچه ی مردم هوایی میشه، حالا فکر می کنه...نگذاشت ادامه بدهم و گفت: – وای راحیل، دیگه زیادی مراعات می کنی، بی خیال.نقشه ی سعیده این بود که قبل از تمام شدن ساعت ملاقات داخل سالن برویم، هر وقت بچه ها رفتند و سر آرش خلوت شد خودمان رابه اتاقش برسانیم. چون سعیده را کسی نمی شناخت می رفت و سر میزد و می گفت هنوز هستند. گوشی‌ام دم دستم بود که اگه رفتند بهم تک بزند. همین جور که به صفحه ی گوشی‌ام نگاه می کردم زنگ خورد. سعیده بود. بی اختیارایستادم وراه افتادم.سالن دو تا در داشت. سعیده پیام داد و گفت که آنها از کدام در رفتند. که من حواسم باشد. دوباره زنگ زدو گفت: –یه آقایی همراهشه با بچه ها داره میره بیرون انگار واسه بدرقه، شایدم می خواد چیزی از پایین بخره، زود خودت رو برسون.تنگ گلها دستم بود. فوری خودم را جلو دراتاقش رساندم. با دیدن سعیده نفس راحتی کشیدم.تریپ مامور دو صفرهفت رابه خودش گرفت و گفت: _تخت کنار پنجرس، من اینجا می مونم وقتی همراهش امد، صدات می کنم.نمی دانم درچهره ام چه دید که گفت: – دزدی نیومدیا، ملاقات مریضه. آب دهانم راقورت دادم و با قدم های سست به طرف تختش رفتم. دیوار سمت تختش پنجره ی خیلی بزرگی داشت که یک سبد گل بزرگ روبه رویش قرار داشت"فکر کنم بچه ها دسته جمعی برایش خریده بودند." کنار تختش هم یک کمد کوچیک بود و رویش هم یک تلفن از این قدیمیها. آرش یک دستش زیر سرش بودو به سقف نگاه می کرد، غرق فکربود. غمگین به نظر می رسید، فکر کنم چند روزی که بیمارستان بود ✍ ... 💐@Gilan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر امام حسین سلام بر آقا ابوالفضل سلام بر شما عزاداران صبحتون کربلایی به حق خون پاک شهیدان کربلا سعادتمند و حاجت روا باشید 🌻 🥀@Gilan_tanhamasir
1_379577280.mp3
8.4M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای 🌷شهید حاج قاسم سلیمانی🌷 هدیه میڪنیــم به ارواحنافداه 🔸 روز هشتم 🔘شروع چله: ۱۴۰۰/۵/۱۹ 🖤@Gilan_tanhamasir
✅کاش هر روز زیارت عاشورا می خواندم ✍️شیخ عبدالهادی حائری مازندرانی از پدر خود حاج ملاابوالحسن نقل می کند: من حاج میرزا علی نقی طباطبائی را بعد از رحلتش در خواب دیدم و به او گفتم: آرزویی هم در آنجا داری؟ گفت: هیچ آرزویی ندارم جز این که چرا در دنیا هر روز زیارت عاشورای امام حسین علیه السلام را نخواندم. رسم سید این بود که دهه محرم می خواند نه در تمام سال؛ از این رو افسوس می خورد که چرا تمام سال نمی خواندم @Gilan_tanhamasir🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علــی پاره های بدنت را ، جگرم سوخت علــی... یا علی اکبر مددی..‌‌💔
🔴سالروز حماسه آزادسازی پاوه گرامی باد. روز ۲۶ مرداد سالروز مقاومت بی نظیر مردم پاوه و حماسه های بلند و جاودانه دکتر چمران و یاران پاسدار و پاسداران کرد محلی و بالاخره روز ۲۷ مرداد روز اعلام فرمان تاریخی حضرت امام خمینی و شکستن محاصره دشمن و آزاد سازی پاوه است و بعد از آن حرکت و خروش قهرمانانه دکتر چمران که ظرف پانزده روز از پاوه تا سردشت را طی نمود و همه منطقه پاکسازی شد . این تصویر در پادگان مریوان گرفته شده است . @Gilan_tanhamasir