🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#ذوالجناح_رزمندگان!
🌷به من مأموریت دادند که برای استفاده عملیات در مناطق کوهستانی تعدادی قاطر بخرم و من هم برای خرید این چهارپا به مناطق عشایری و روستایی رفتم. در یکی از روستاها تعدادی قاطر انتخاب کردیم و قرار شد که نزد اهالی روستا بماند تا ما کامیون تهیه کنیم و آنها رو به جبهه انتقال دهیم.
🌷ما رفتیم و با کامیون برگشتیم و قاطرها رو سوار کامیون کردیم. یکی از آنها کم بود. سراغش رو گرفتیم و گفتند: صاحب قاطر برده لب رودخانه تا آبش بدهد. با ماشین رفتیم سمت رودخانه که از وسط ده رد میشد و با منظره عجیبی مواجه شدیم. دیدم یک پارچه سبزی روی این حیوان انداخته و با علاقهای خاص دارد اون رو شستشو میده و با این حیوان داره حرف میزنه.
🌷....به شوخی گفتم: بابا چی کار میکنی؟ رهاش کن کار داریم. داری لوسش میکنی. اون روستایی با صفا در جواب ما گفت: حاجی این حیوان از این به بعد سعادتمند است، او انتخاب شده. اون مرکب مجاهدان راه خدا خواهد شد. اون ذوالجناح رزمندگان خواهد بود. این مرد روستایی آنقدر گفت تا اشک ما رو درآورد....
#راوی: مرحوم حاج ذبیحالله بخشیزاده معروف به حاجی بخشی از اعضای معروف بسیج در دوران هشت سال دفاع مقدس
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✍ @Golchintajrobeh 🎬
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#ليلى_با_ما_است....🌷
🌷در یکی از عملیاتها پای جعفر که مجروح شد. دوستانش با باند، خونریزی را مهار کردند و او را به چالهای بردند تا از تیررس در امان باشد و بعداً او را عقب ببرند. جعفر تعریف میکرد: «با خاکها بازی میکردم که احساس کردم چیزی زیر خاکهاست. کنجکاو شدم و بیشتر خاکها را کنار زدم. باورکردنی نبود....
🌷....یکی از زاغههای مهمات ارتش عراق زیر پاهایم بود که برای لحظات اضطرار و مبادا پنهان کرده بودند و حالا که ناچار به عقبنشینی شده بودند، به دست ما رسیده بود!» میگفت: «زمانی این زاغه مهمات را پیدا کردیم که وضعیت تجهیزاتمان بسیار ضعیف شده بود و برای ادامه عملیات با مشکل مواجه بودیم....»
🌹خاطره اى به ياد آزادهى شهيد جعفر فرج، برادر شهید معزز حسین فرج
#راوى: پدر گرامی شهيدان
منبع: سايت مشرق نيوز
✍ @Golchintajrobeh 🎬