💢مقنعه بر سر معلم
پادشاهی را دو پسر بود یکی مؤدب و دانا و دیگری ناشایسته چون دخترکان بازی و صفت زنانه میکرد. پادشاه مرد شجاع و رستم صفتی را بهعنوان معلم پسر دوم انتخاب کرد تا شب و روز او را سلحشوری و صفت مردان بیاموزد. بعد از دو ماه دید پسرک به دنبال اسباببازی و عروسک و با دخترکان بازی میکند. پادشاه خواست فرزند را ببیند که آیا سیرتش عوض شد! پس او را طلبید فرزند مقنعه بر سر کرده با اسباببازی و معلم هم بهناچار مقنعهای عمامه خود کرد و پهلوی او نشست. پادشاه آمد و پرسید: معلم کو؟! معلم از زیر مقنعه با آواز زنانه گفت: معلم منم! گفت: این چه حالی است؟ گفت: هر چه زحمت کشیدم نتوانستم او را همرنگ خود کنم. اکنون من از خجالت همرنگ او گشتم. ای عزیز! چون قابلیت ذاتی نبود، صفات تبدیل نگردد. چنانکه بعضی ندانستهاند و زحمت برای سالکین مبتدی کشند، ولی سالک مرتد از خاص به عام گردد و زحمتها به هدر رود.
📚کتاب خزائن کشمیری/فصل اول/بخش اول/مقنعه بر سر معلم
#مقنعه_بر_سرمعلم
✍ @Golchintajrobeh 🎬