پیری و جوان شدن دو صفت! .mp3
1.76M
.
#داستان_آموزنده
#روایت
رسول گرامی اسلام (ص) فرمــودند:
وَ يَهْرَمُ اِبْنُ آدَمَ وَ تَشِبُّ مِنْهُ اِثْنَتَـــانِ
اَلْحِـــــــرْصُ وَ اَلْأَمَـــــــــــلُ✅
فرزنــــد آدم پير مي شود و تنهــــا دو
چيز در او جوان مي گردد: آز و آرزو
#آز_آرزو
#پندانه
✍ @Golchintajrobeh 🎬
#پندانه
💢مادرى قبل از فوتش به دختر خود گفت:
این ساعت را مادر بزرگت به من هدیه داده است ، تقریبا ۲۰۰ سال از عمرش میگذرد. پیش از اینکه به تو هدیه بدهم ، به فروشگاه جواهرات برو و بپرس که آن را چه مقدار میخرند.دختر به جواهر فروشی رفت و برگشت به مادرش گفت: صد و پنجاه هزار تومان قیمت دادند.
مادرش گفت: به بازار کهنه فروشان برو ، دختر رفت و برگشت و به مادرش گفت:
ده هزار تومان قیمت کردند
و گفتند بسیار پوسیده شده است.
مادر از دحترش خواست به
موزه برود و ساعت را نشان دهد.
دختر به موزه رفت و برگشت
و به مادرش گفت:
مسئول موزه گفت که پانصد میلیون تومان این ساعت را میخرد و گفت موزه
من این نوع ساعت را کم دارد
و آن را در جمع اشیای قیمتی موزه میگذارد.
مادر گفت:
میخواستم این را بدانی که ،
جاهای مناسب ارزش تو را میدانند.
هرگز خود را در جاهای نامناسبت جستجو مکن و اگر ارزشت را هم پیدا نکردی خشمگین نشو.
کسانی که برایت ارزش قائل میشوند ،
از تو قدردانی میکنند.
در جاهایی که کسی ارزشت را نمیداند حضور نداشته باش ؛ ارزش خودت را بدان!
⛔️مانند دخترانی نباش که خود را ارزان میفروشند و درمعرض دید و توجه دیگران قرار میدهند...
چون تو گوهر و صدفی هستی گرانبها که باید خودت با نوع رفتارو پوشش ، ارزش خود رو بالا ببری💫
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی
✍ @Golchintajrobeh 🎬
#پندانه
گويند ابوحامد محمد غزالى آن چه را فرا مى گرفت در دفترها مى نوشت. وقتى (زمانی) با كاروانى در سفر بود و نوشته ها را يك جا بسته با خود برداشت … در راه گرفتار راهزنان شدند.
غزالى رو به آنان كرد و به التماس گفت:اين بسته را از من نگيريد، ديگر هر چه دارم از آن شما.دزدان را طمع زيادت شد، آن را گشودند و جز دفترهاى نوشته چيزى نيافتند.دزدى پرسيد كه اين ها چيست؟
چون غزالى وى را به آن ها آگاهى داد، دزد راهزن گفت:علمى را كه دزد ببرد، به چه كار آيد!اين سخن دزد، در غزالى اثرى عميق گذاشت و گفت:پندى به از اين از كسى نشنيدم و ديگر در پى آن شد كه علم را در دفتر جان بنگارد.
#جای_ذخیره_علم
✍ @Golchintajrobeh 🎬
✨ #پندانـــــــه
👀چشمی که دائم عيبهای ديگران را ببيند، آن عيب را به ذهن منتقل ميکند.
و ذهنی که دائما با عيبهای ديگران درگير است، آرامش ندارد، درونش متلاطم و آشفته است.
در عوض چشمی که ياد گرفته است هميشه زیباییها را ببيند، اول از همه خودش آرامش پيدا می کند.
چون چشم زيبا بين عيبهای ديگران را نمی بيند و دنيای درونش دنيای قشنگیهاست...
❣گرت عیبجویی بود در سرشت
نبینی ز طاووس جز پای زشت🦚
✍ @Golchintajrobeh 🎬
هدایت شده از گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
#پندانه
💢مادرى قبل از فوتش به دختر خود گفت:
این ساعت را مادر بزرگت به من هدیه داده است ، تقریبا ۲۰۰ سال از عمرش میگذرد. پیش از اینکه به تو هدیه بدهم ، به فروشگاه جواهرات برو و بپرس که آن را چه مقدار میخرند.دختر به جواهر فروشی رفت و برگشت به مادرش گفت: صد و پنجاه هزار تومان قیمت دادند.
مادرش گفت: به بازار کهنه فروشان برو ، دختر رفت و برگشت و به مادرش گفت:
ده هزار تومان قیمت کردند
و گفتند بسیار پوسیده شده است.
مادر از دحترش خواست به
موزه برود و ساعت را نشان دهد.
دختر به موزه رفت و برگشت
و به مادرش گفت:
مسئول موزه گفت که پانصد میلیون تومان این ساعت را میخرد و گفت موزه
من این نوع ساعت را کم دارد
و آن را در جمع اشیای قیمتی موزه میگذارد.
مادر گفت:
میخواستم این را بدانی که ،
جاهای مناسب ارزش تو را میدانند.
هرگز خود را در جاهای نامناسبت جستجو مکن و اگر ارزشت را هم پیدا نکردی خشمگین نشو.
کسانی که برایت ارزش قائل میشوند ،
از تو قدردانی میکنند.
در جاهایی که کسی ارزشت را نمیداند حضور نداشته باش ؛ ارزش خودت را بدان!
⛔️مانند دخترانی نباش که خود را ارزان میفروشند و درمعرض دید و توجه دیگران قرار میدهند...
چون تو گوهر و صدفی هستی گرانبها که باید خودت با نوع رفتارو پوشش ، ارزش خود رو بالا ببری💫
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی
✍ @Golchintajrobeh 🎬
هدایت شده از گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
پیری و جوان شدن دو صفت! .mp3
1.76M
.
#داستان_آموزنده
#روایت
رسول گرامی اسلام (ص) فرمــودند:
وَ يَهْرَمُ اِبْنُ آدَمَ وَ تَشِبُّ مِنْهُ اِثْنَتَـــانِ
اَلْحِـــــــرْصُ وَ اَلْأَمَـــــــــــلُ✅
فرزنــــد آدم پير مي شود و تنهــــا دو
چيز در او جوان مي گردد: آز و آرزو
#آز_آرزو
#پندانه
✍ @Golchintajrobeh 🎬
#پندانه
📚داستانک
فقط دو روز مانده بود تا تولد بهترین دوستم. فکر و ذکرم شده بود انتخاب هدیه برای او. می دانستم دلش اسیر یک جعبه ی مداد رنگی بیست و چهارتایی ست چون بارها درباره اش با من حرف زده بود اما من فقط هشت سالم بود. پول تو جیبی هایم کفاف این هدیه را نمی داد. فقط یک راه داشتم، اینکه به سراغ قلکم بروم. قلکی که چند ماه تمام امانت دار پول تو جیبی هایم شده بود تا بتوانم اسکیت بخرم. اما من می خواستم دوستم را به آرزویش برسانم. قلکم را بالا بردم و به زمین کوبیدم...
آرزوی خودم را شکاندم. می دانستم وقتی هدیه ی من را باز کند خوشحال ترین آدم دنیا می شود
ولی... ولی آنقدر هدیه ی خوب برایش آورده بودند که اصلا هدیه ی من به چشمش نیامد. حتی یک تشکر هم نکرد. من برای خوشحال کردنش از آرزوی خودم گذشته بودم؛ همه ی پس اندازی که مدت ها برایش از خواسته هایم زده بودم را خرج برآورده شدن آرزوی او کرده بودم اما او هرگز نفهمید.
من ماندم و یک قلک شکسته ی خالی...
حالا بعد از این همه سال به این فکر می کنم که آدم ها هر کدام قلک هایی دارند که در آن چیزهایی مهم تر از پول را پس انداز می کنند.
محبت، وفاداری و عشق را ذخیره می کنند تا در زمان مناسب خرجش کنند. اما گاهی قلکشان را برای آدم اشتباهی می شکنند. کسی که چشمهایش به روی محبت و فداکاری و عشق آن ها بسته ست.
کاش حواسمان باشد قلکمان را برای چه کسی می شکنیم. قلکی که خالی شود خیلی سخت پر می شود...
حسین_حائریان
✍ @Golchintajrobeh 🎬
#پندانه
♦️داستان کوتاه
♦️کشاورزی يک مزرعه بزرگ گندم داشت زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود. هنگام برداشت محصول بود شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد.
پيرمردکينه روباه را به دل گرفت بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده به دم روباه بست و آتش زد. روباه شعله ور در مزرعه به اينطرف وآن طرف مي دويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش، در اين تعقيب و گريز گندمزار به خاکستر تبديل شد.
وقتی کينه به دل گرفته ودر پی انتقام هستيم بايد بدانيم آتش اين انتقام دامن خودمان را هم خواهد گرفت بهتر است ببخشيم و بگذريم.
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
✍ @Golchintajrobeh 🎬
هدایت شده از گلچین تجربه ✍ 📚 🎬
✨ #پندانـــــــه
👀چشمی که دائم عيبهای ديگران را ببيند، آن عيب را به ذهن منتقل ميکند.
و ذهنی که دائما با عيبهای ديگران درگير است، آرامش ندارد، درونش متلاطم و آشفته است.
در عوض چشمی که ياد گرفته است هميشه زیباییها را ببيند، اول از همه خودش آرامش پيدا می کند.
چون چشم زيبا بين عيبهای ديگران را نمی بيند و دنيای درونش دنيای قشنگیهاست...
❣گرت عیبجویی بود در سرشت
نبینی ز طاووس جز پای زشت🦚
✍ @Golchintajrobeh 🎬