#رمانآنلاینمذهبی❤️
کار هر روزم شده بود دنبالش رفتن. هر روز صبح پیاده راه می افتاد. چادرش را سفت میچسبید و با اتوبوس خودش را به خانه ی مردک شکم گنده ی بدترکیب می رساند. پشت سرش او را تعقیب میکردم. کارش شده بود نظافت خانه های مردم. آخ که دیدنش با سطل و آب و جارو دلم را به درد می آورد. برای منی با آن سرمایه و مال ومنال که حسرت داشتنش را داشتم چقدر وحشتناک بود دیدنش در آن وضع.
کاش میشد او را توی خانه ی خودم می آوردم و قاب میگرفتم میزدم به دیوار.
_هیوا بیا برگرد توی همان کارگاه کنارم بنشین. 🍃قدر نوشیدن یک چای بمانی کافی است.🍃دلم برایت یک ذره شده دختر...
http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
پاک ترین و قشنگ ترین عاشقانه ها را با #خوشهیماه تجربه کنید😍