eitaa logo
دختر اسنپی💚👱‍♀️
6.6هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
1 فایل
﷽ 💚رمان آنلاین دختر اسنپی🦠 🌱روزانه ۱ الی ۲ پارت🐢 🌿🍀تبلیغات👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
°💖°🌸°💖°🌸° °🌸°💖°🌸° °💖°🌸° °🌸° عزیز حرف میزد ومن بغض کرده بودم! من نمیخواستم فرشته ی نجات باشم.. نمیخواستم وسیله ای واسه فراموش کردن عشق سابق عشقم باشم! باتکون خوردن دست هاش جلوی صورتم، رشته ی افکارم پاره شد و به خودم اومدم... _خوبی دخترم؟ _من.. بله.. چطور مگه؟ _دیدم جواب نمیدی و ساکتی گفتم نکنه چیزی گفتم که ناراحتت کرده! چی میشد اونقدر اعتماد به نفس داشتم وخجالتی نبودم که میتونستم بگم آره ناراحت شدم.. خیلی هم ناراحت! اما نگفتم! لبخند اجباری روی لبم نشوندم و گفتم؛ _شرمنده یه لحظه فکرم رفت سمت گذشته ی عماد و حواسم پرت شد.. ببخشید! دستمو گرفت و با لبخند قشنگی گفت: _گذشته ی عماد رو فراموش کن مادر! همه ی ما گذشته ای داریم که ازش پشیمونیم! عمادمنم همینطور! اونقدر پشیمونه که حتی حاضر نیست حرفشو بزنیم و یادآوری بشه! _چطور دلش اومده ازش بگذره؟ اصلا مگه میشه از اون همه عشق گذشت؟ انگار متوجه منظورم نشد.. باتعجب وسوالی نگاهم میکرد! _صحرا رو میگم! ببخشید میدونم نوه ی شماست ومن حق اضحار نظر ندارم اما به نظرمن اون واقعا لیاقت عشق عماد رو نداشته! _حرفت درسته مادر.. اما این یه نگاهه از بیرون گود! انگار از اون ماجرا چیز زیادی نمیدونی! درسته صحرا نوه ی منه.. درسته که اندازه ی عمادم دوستش دارم اما عماد واسه ی من تافته ی جدا بافته است.. خودم بزرگش کردم.. تودامن خودم قد کشیده.. اما توی اون ماجرا صحرا گناهی نداشت.. اون فقط عاشق بود.. گناهش عشق به دیگری بود بس! گناه عمادم عشق یک طرفه ی بچگی! صحرا نتونست عماد رو قربونی کنه و دلش راضی نشد عماد باکسی ازدواج کنه که عاشقش نیست! خودشو بد کرد و از چشم همه انداخت اما کار در‌ست رو کرد.. پسرم یه کم اذیت شد اما عشق واقعی رو تجربه کرد و مسیر خوش بختی رو پیدا کرد! 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍀@tabasome_mehr🍀 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃‌ °🌸° °💖°🌸° °🌸°💖°🌸° °💖°🌸°💖°🌸°