°💖°🌸°💖°🌸°
°🌸°💖°🌸°
°💖°🌸°
°🌸°
#455
رضا که اصلا بهم نگاه نمیکرد باهمون نگاه گمراه گفت:
_شهر رو اشتباه اومدی چون اینجا نیست و باید همون تهران دنبالش میگشتی!
_اما.. اما اون خودش گفت اینجاست وحتی قرار بود امروز ببینمش!
بهار بجای رضا جواب داد:
_خب آخه قربونت برم هرکی هرچی بگه روکه نمیشه باورش کرد!
اون اگه قرار بود حقیقت رو بگه که اون عکس هارو دروغ هارو سرهم نمیکرد و همه رو به این حال و روز نمی انداخت..
پاشو.. پاشو جمع کن زودتر برگردیم که رضا رو توی سخت ترین شرایط دنبال خودم کشوندم تا اینجا و باید فورا برگرده به کارهاش برسه..
دوباره سرم رو پایین انداختم وگفتم:
_معذرت میخوام.. باعث دردسرتون شدم!
رضا همزمان که چمدونم رو برمیداشت درجواب معذرت خواهیم گفت:
_وقت واسه عذر خواهی زیاده.. فعلا کارهای مهم تری داریم و بهتره که تا اتوبوس حرکت نکرده خودمونو بهش برسونیم!
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍀@tabasome_mehr🍀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
°🌸°
°💖°🌸°
°🌸°💖°🌸°
°💖°🌸°💖°🌸°