°💖°🌸°💖°🌸°
°🌸°💖°🌸°
°💖°🌸°
°🌸°
#517
این ماشین ازکجا اومد؟ اصلا ماشین به جهنم خودش واسه چی دنبالم اومده؟
اشکم که هیچ! نفسم هم بند اومد...
اونقدر عصبی بود که ازش میترسیدم!
به طرفم اومد.. آب دهنمو باصدا قورت دادم وترسیده یک قدم عقب رفتم وتوی سکوت نگاهش کردم..
_کدوم گوری میرفتی؟
یه قدم دیگه عقب رفتم.. بخاطر گریه زیاد به سکسکه افتاده بودم..
_اینجاچیکارمیکنی؟
بایه قدم بلند خودشو بهم رسوند و بازومو چنگ زد وبه طرف ماشین کشوندم...
_چیکار میکنی؟ ولم کن دستم درد گرفت!
_سوارشو..
دستمو کشیدم و گفتم:
_نمیخوام.. باتو هیچ جا نمیام..
باحرص محکم تر بازومو گرفت و گفت:
_بهت میگم سوارشو دیونه ام نکنننن!
_عماد ولم کن.. من غلط کردم اومدم.. اصلا من غلط کردم عاشقت شدم.. من بدکاره.. من خیابونی.. من هرزه.. من خراب....
باسیلی محکمی که کوبیدتوی گوشم لال شدم...
بهت زده نگاهش کردم و دوباره به گریه افتادم...
_واسه چی میزنی؟ چرا اذیتم میکنی؟
_واسه این زدم که دفعه آخرت باشه خودتو رو بهم معرفی میکنی!
یالا سوارشو.. دفعه بعدی دندونات میریزه تو حلقت!
ازته دل زار میزدم...
_چی میخوای ازجونم عماد؟ خودت گفتی بیا اومدم.. خودتم بیرونم کردی.. خب دارم میرم.. چرا داری اذیتم میکنی آخه؟
درماشین رو باز کرد وبایه حرکت انداختم توی ماشین خودشم اومد سوارشد!
انگار باهول دادنم دستش که شکسته بود درد گرفته بود.. درماشین رو بست وهمزمان دادش هوا رفت...
باترس نگاهش کردم اما جرات حرف زدن نداشتم...!
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
🍀@tabasome_mehr🍀
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
°🌸°
°💖°🌸°
°🌸°💖°🌸°
°💖°🌸°💖°🌸°