▪︎ از سخنش نوعی تهدید به مشام می رسد.
▪︎ امام صریخ واکنش نشان می دهد:
○ مرا از مرگ می ترسانی؟!
کار شما به جایی رسیده که مرا بکشید؟
نمی دانم در جواب تو چه باید بگویم !
آنچه مرد اوسی به پسر عمویش گفت، به تو می گویم . مرد اوسی می خواست به یاری پیامبر به جنگ برود ، پسر عمویش به او گفت کجا می روی؟ کشته خواهی شد!
او در پاسخش گفت:
می روم کشته شوم، این بر جوانمرد عار نیست .
گر هدف ، حق باشد و رزمنده تسلیم خدا
نیک مردان را حمایت تا کنم با جان و دل
فارق از اغیار و راهم زگمراهان جدا.
گر بمانم سربلندم ور بمیرم باک نیست
بر تو بس این ننگ ، خواهی مرد اما بی هوا.
▪︎ حر سکوت می کند واز امام دور می شود و سپاهش را از امام دور می کند اما همچنان مراقب است .
▪︎ سخت بر سر دو راهی انجام مأموریت عبیدالله و انتخاب حسین بن علی که مظهر دیانت و عظمت اسلام است ، مانده که چه کند .
اینجا آغازفاصله گذاری اش با حکومت آغاز می شود. به فکر فرو می رود و نگران فرجام کارش است.
هرچه جلوتر می رود، چکاچک شمشیرها را بیشتر حس می کند و مانده است که شمشیرش از نیام
بیرون خواهد آمد؟
آخر به سود چه کسی و به کدام یها؟!
▪︎احساس می کند
حرکت تنگاتنگ سپاهش با قافله امام باعث رنجش و اذیت زنان و کودکان شده ، تصمیم می گیرد از قافله فاصله بگیرد .
اما همچنان نگران و سر در گریبان و دنبال چاره و گریزی برای خلاصی از این کشاکش ها که به شمشیر ختم نشود!
▪︎ سواران خسته اند به منزل عذیب الهجانات، به چراگاه شتران نعمان بن منذر رسیدند، دستور توقف داده می شود.
جوانان به سرعت مشغول برپاکردن چادرها شدند .
این یعنی خبر از توقف واستراحت روزانه .
سپاه حر ناگزیر به توقف است ، با فاصله از کاروان امام ،اتراق می کند !
به تصمیم و حرکت امام در انتظار می نشیند!
◇ السلام علیک یا اباعبدالله یا بن امیر المؤمنین
◇حمید احمدی
۲۷ تیر ۱۴۰۲
#روز_شمار_کربلا
💖 @H2ONaCl