سوت و کورم
همانند خانهای متروکه در آن دور دستها
که نه کسی در خانهاش را میکوبد
و نه کسی در آن زندگی میکند
خانهای متروکه
که در و دیوارهای آن را تار عنکبوت بسته است
دیوارهایی ترک خورده و پوچ
خانهای سرد و بیروح
خاک گرفته و پوسیده
خانهای متروکه، که هر آن ممکن است آوار شود و فرو بریزد..
- مهرنوشمحمدی -
گفت: عشق نه!
بيا تا هميشه دوست بمانيم
دستش را رها كردم و گفتم:
ببخشيد ما به كسی كه برايش روزي چند بار از درون فرو میريزيم دوست نمیگوييم.
باید یاد بگیرم
مادامی که از عشق کسی
مطمئن نشده ام، با او خاطره ای نسازم
چرا که تاوان خاطرات
جنون است
و بس..!
ذوق آدمها نه ضعیف میشود نه آستیگمات؛
یکدفعه کور میشود و هیچگونه پیوندی هم نمیخورد.
بعضی حرفها خلق شدهاند که فقط یکبار و فقط به یک نفر زده شوند، بعد از آن دیگر هیچ معنایی ندارند.
-محمود درویش-
گاهی درد را رها نمیکنیم چرا که درد
آخرین نقطهی اتصال ما به چیزیـست که از دست دادهایم.
دلم میخواد صبح پاشم، مسواک بزنم برم نون بربری داغ بخرم بیام نون پنیر با یه چای شیرین بخورم و بعدش به گلدونام آب بدم، کتاب بخونم و برای خودم نهار درست کنم، عصر برم گردش و یه دور توی شهر بزنم یه بستنی بخرم و با دوستام تو کافه قهوه و با یه کیک نسکافه ای بخورم و آخر شب برگردم خونه و بیخیال خوردن شام بشم و برم توی تخت و بخوابم، اما تنها کاری که توی روز انجام میدم فقط خوابیدن رو تخته و فکر کردن به این قضیهست.