eitaa logo
هیچ²
1.6هزار دنبال‌کننده
379 عکس
24 ویدیو
0 فایل
-سوداگرِ خیالم‌ و سرمایه‌دارِ هیچ‌ خودمونی تره: @hhhhhan
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای گلوله ای اگر شنیدی نترس گلوله ایی که قصد تو باشد صدایش شنیدنی نیست
من گالیلئو گالیله‌ی غرق شدن توی آسمونم من لودویگ فان بتهوون حمله‌های عصبی در بدترین شرایطم من آرتور شوپنهاور میگرن گرفتنم من آیزاک نیوتون گم کردن وسایلمم من رولینگ استونز تحقیر کردن خودمم من آبراهام لینکن این خشم‌های پر دردم من مارک زاکربرگ تمام غم های گرفته‌ی احساسی‌ام من بهترین‌ام توی بدترین چیزها همانطور که به طرز بی‌نقصی ناقصم.
[مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن] تنم در وسعت دنیای پهناور نمی‌گنجد روان سرکشم در قالب پیکر نمی‌گنجد مرا اسرار از این گفته‌ها بالاتر است ، امّا به گوش خلق ، از این حرف بالاتر نمی‌گنجد به سینه دست نادانی مزن ارباب دانش را اگر علمی تو را در مخزن باور نمی‌گنجد عجب نبوَدکه این خوابیدگان رانیست بیداری اذان صبح اندر گوشهای کر نمی‌گنجد مرا خواب آن زمان آید،که در زیر لَحَد باشم سر پُرشور اندر نرمی بستر نمی‌گنجد ز بس راه وفاداری سریع و آتشین رفتم سخنهای وفایم در دل دلبر نمی‌گنجد توانگر رامخوان در گوش دل اسرار ِدرویشی که در خشخاش،خورشید بلندْاختر نمی‌گنجد دل سرگشته‌ام هر لحظه آهنگ عَدَم دارد که رسوایی چو من در عالم ِ دیگر نمی‌گنجد نشان قبر مگذارید بعد از مرگ یغما را شهاب طارم ِاسرار،در مقبر نمی‌گنجد
دیگر راهی نمانده باید رهایت کنم اما از من این کار بر نمی ‌آید تنها می‌ توانم دستانم را باز بگذارم تو خودت تکلیف دلم را مشخص کن یا در آغوشم بگیر و تا همیشه بمان یا جانم را بگیر و با خودت ببر یادت هست؟ انتخاب همیشه با تو بوده
مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری
آدم‌ها یکی پس از دیگری در من مُردند من به قبرستانی تبدیل شدم که تنها یک قبر از بین آن‌ها بود که هر لحظه به مزارش سر می‌زدم و حتی شب‌ها را کنار قبرش می‌خوابیدم او حتی میان مردگان هم برایم عزیز تر بود.
اومد دستش‌ شیرینی بود گفتم مناسبت!؟ گفت فراموشش کردم گفتم عه؟! مبارکه چندوقته حالا؟! گفت ازهمون موقع که رفت فراموشش کردم دکتر دقیقا دوسال‌ و یک ماه و پونزده روزه فراموشش کردم لبخند از لبم افتاد شیرینیو برداشتم گفتم بسلامتی دلم براش هری ریخت پایین یکی دوساعت بعد داشت سازشو کوک میکرد تو خودش بود خودش یدونه شیرینی‌ام نخورده بود رفتم نشستم کنارش ساعتو نگا کردم گفتم الان دقیقا دوساعت و سی دقیقه‌س یادش افتادی باز سازو گذاشت کنار گفت ‹ دکتر چرا ما بلد نیستیم؟ › چرا ما هرچی میسازیم که یادمون بره با یه تلنگر دیوار دفاعیِ فراموشیمونو خراب میکنن!؟ چرا هرچی میخایم بریم رها شیم بدتر دست و پامونو زنجیر میکنن بِ این خاطرات؟ چرا هرچی چشامونو بستیم هیچی نبینیم دردا بیشتر دیده شدن؟ دکتر چیه این داستان دلبر اصن چیکار میکنه با آدم تو میدونی؟ هی قرار میذارم باخودم که دیگه ایندفعه فراموشش میکنم برگرده ام محلش نمیدم ولی تا این وامونده زنگ میزنه پی‌ام میاد هی میگم کاش دلبر باشه دکتر آدم چجوری به دلش حالی کنه اشتباه شده؟ دستمو گذاشتم رو شونش گفتم : ‹ دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور › گفت شر میگیا دکتر چپ نگا کرد سازو گرفت دستش زیر لب گفت : ‹ تا کجا باز دلِ غمزده‌ای سوخته بود ›
مردم یاوه سخن را نتوان بست دهان.
او همه عیب تو گیرد، تا بپوشد عیب خود...
کشتیها بخاطر آبی که اطرافشونه غرق نمیشن بلکه بخاطر آبی که به داخلشون نفوذ میکنه غرق میشن
«يقولونَ بأفواههم ما ليسَ في قلوبهم و اللّه أعلمُ بما يکتمونَ» با دهانهایشان چیزی را می‌گویند که در دل‌هایشان نیست و خدا به آنچه پنهان می‌کنند، داناتر است.
حبّ الشیءِ یُعمی و یُصمّ علاقه شدید به چیزی، ادم را کور و کر میکند