دروغ چرا. من گم میشم لا به لای نتای " ببار ای ننم بارون ". با پسزمینه بارونیش احساس میکنم ساعت ۵ عصره و منتظرم نِشستم تا آیفیلم [ پس از باران ] و پخش کنه.
امّا عزیزم صداها همینن، گمت میکنن
هدایت شده از -نَـهلان-
وقتی که محسن چاووشی پستِ Coming soon میذاره ،
یعنی خوشبختی.
یعنی پلیکردنش تو هر مکان و زمانی.
یعنی عشقوحال وسط پاییز.
چه میکنی با ما مرد ؟!
دروغ چرا عزیزِ قلبم. از اینکه شبا میتونم با خداجون حرف بزنم هم لذت میبرم.
اصلاً یه چیز دیگهست
حُره
دروغ چرا عزیزِ قلبم. از اینکه شبا میتونم با خداجون حرف بزنم هم لذت میبرم. اصلاً یه چیز دیگهست
انگار که روزا سیگنالها و موجهایی که از طرف بندههای چموش خدا ارسال میشه [ ترافیک ] درست میکنه.
اصلاً چیه فلسفه این شب؟
حُره
/ islam /
" ا فمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه فویل للقسیه قلوبهم من ذکر الله اولئک فی ضلل مبین "
زندگی یه واقعه دراماتیکیه که به صورت قریبالوقوع تو این تراژدی بودن رو یا رشد میدی یا ریشهکن میکنی
همهچی بستگی به نگاه تو داره.
راستش و بخوای خیلی میپسندم این رو که وقتی تویِ دختر یه عکس از خودت استوری میکنی کلی دخترخانم نازنازی میآن ریپلایِ [ 🔥، ❤️🔥، 🫦 و... ] میزنن.
اصلاً خیلی nice ئه.
خیلی🎀.
میخوام که بزنم بیرون و قهوه به دست
عکس بگیرم و استوری کنم که " rainy night ".
بعد کل مسیری که طی کردم رو مجددا پیاده طی کنم.
رسیدم که خونه از پا درد خوابم نبره.
تو چهطور عزیزم؟
حُره
میخوام که بزنم بیرون و قهوه به دست عکس بگیرم و استوری کنم که " rainy night ". بعد کل مسیری که طی ک
چه عجیبه آدمیزاد بودن. به عنوان یه برونگرای شدید اجتماعی دارم صحبت میکنم؛ در عین اینکه ۹۰ درصد آرامشت رو مدیون تنهائیت هستی بابت همون ده درصد هم زخمی هستی و زیلی.
چیه این اجتماع.
کی به کیه؟ تنهایی گریه کن، تنهایی بخند، تنهایی قوانین بشر رو تغییر بده، تنهایی رویه زندگیت رو عوض کن، تنهایی، تنهایی همش تنهایی.
خداجون داری چیکار میکنی با قلب من؟
هوا رو که میبینم این " آخیش " ئه از تهِ دلم خیلی خیلی ناخودآگاه میاد.
اسپرسو و کوکی، کروسان و قهوه، بوی پوست نارنگی، لاک cherry، بارونای پشت سر هم.
قربونت برم خداجون معلومه که آخیش داره.
عزیزم از خودم بشنو. آدمیزاد بیآغوش هیچوقت تلف نمیشه. فوق فوقش اینه که یادش میره توی اجتماع زندگی میکنه. فوق فوقش اینه یادش میره که بغل و ماچ و این حرفا چاشنیان برای بقا. مثل چاشنی برای قرمهسبزی که اگه نباشه رقیقه و بیطعم.
آدمیزاد بیآغوش تلف نمیشه، فقط گاهاً یه سری چیزا رو فراموش میکنه.
همین عزیز نرگس، همین.
دلم میخواد به هنگام مواجهه با آدمای مهربون کلههاشون و بگیرم و محکم بوس بوسیشون کنم. چه آدمیزاد خوبیای تو. چه آدمیزاد خوشقلبیای تو.
بیا قورتت بدم حل شی تو من آدمیزاد مهربون
هدایت شده از - دلدادھ مٺحول -
وقتی از یه موضوعی ناراحت میشم،
تا چند ساعت به صورت هیچکس، نمیتونم نگاه کنم. به صفحات رندوم یه کتاب نگاه میکنم، به صفحه گوشی، به آسمونِ نه چندان تمیزِ تهران، به شبکه چهار صدا سیما، به مورچه رو آسفالت، به هر چیزی نگاه میکنم اما به صورت آدما نه.
انگاری که منتظرم اشیاء زبون باز کنن و با در جادویی مثل آلیس در سرزمین عجایب به دنیای اونا وارد بشم و از آدما فاصله بگیرم. یه فاصله خیلی خیلی دور.
با پادکست آریانفر گریه میکرد و زمزمه میکرد. " تو نمیدونی یعنی چی، حق داری. آدمایی که از شیشه حساسترن چهجورین ".
آره عزیزم. این شیشهایان که منتظر میمونن تا سنگیا خورد و خمیرشون کنن و بعد تیکههای خودشون و بریزن تو دامنشون و منتظر یه سنگیِ دیگه.
قدرت صداها رو دست کم نگیر. یه فایل سر جمع هفت دقیقهای پرتابت میکنه جایی که نباید عزیزم.
داشتم به سوز هوا، یه تیشرت گله گشاد، صدای بارون، هات چاکلت فکر میکردم.
یه ترکیب موفق.