استعدادی که نداشتم
✍ ملیحه براتی
دیشب از میان جملههای آقای فیروزجایی وقتی رسیدیم به مبحث استعداد، شاخکهایم تیز شد. من قبل از این یک سال و نیمی که دستی در نوشتن پیدا کردم هیچ علاقهای به آن نداشتم. استعداد هم، هر چه برمیگردم به دوران دانشآموزی که ببینم شاهکاری قابل ارائه داشته ام، میبینم نسخه قابل ارائهای نداشتم که هیچ، اما خداییش شاهکار چرا. شاهکارهایی که نویسندگانش کسان دیگری بودند و من تنها بخاطر ارائه دادن درجه یکی که مو لای درزش نمیرفت توانستم نمرات خوبی از درس انشا بگیرم. نمراتی که گاهی هزینه بابتش پرداخت میکردم، مثل دادن بخشی از پول توجیبیام به خواهرها و برادرها.
بگذریم،زمانیکه قدم گذاشتم در مسیر هنری و نقاشی استعداد که نداشتم، خیلی هم بیصبر بودم. یعنی همانطور که دوستان گوشهای از یک درخت را سایه میزدند من سه درخت کنار درخت اولی میکاشتم. گاهی قلممو دست میگرفتم و توی طرحهای دیگران هم که فکر میکردم دارد زیادی طول میکشد دست میبردم. تلاش و پشتکار فراوان هم اگر از خانواده ما بپرسید با لبخند یک طرفه و نگاهشان به محضرتان میرسانند که با آن میانهای نداشتم.
در مجموع اکثرا دنبال لقمه حاضر و آماده بودم. شدیداً به این اصل معتقد بودم، وقتی دیگرانی هستند که کار را بهتر از تو انجام میدهند چرا باید تو زحمت بکشی.
وقتی شروع کردم توی فضای مجازی به نوشتن. از طومار نویسیها و مبهم نوشتن متنهایم که نیاز به توضیح و تفسیر داشت نقد شدم.
هیچوقت کتابها را عمقی نخواندم. تمام دامنه کتابخوانی من هم زندگینامه شهدا بود، کتابهای انگیزشی و موفقیت و از دنیای رمان دو تایی خوانده بودم.
قصدم از نوشتن اینها این بود که بگویم اگر قلمی دست به دست رسیده به شما و یادداشتی، کپشنی، روایتی نوشتید، بیدلیل نبوده، قطعا از بین این همه انسان شما باید اثری روی این کره خاکی گذاشته و بگذارید.
چه یک خط، چه یک رمان، یا حتی نوشتن چند جمله توی کانال شخصی.
شاید هم قرار است ما راه باز کنیم برای بقیه نویسندهها، مشوق باشیم برای عدهای، انگیزه بدهیم به آنهایی که امیدی به ماندن ندارند.
قدر اساتید نمیدانم، نمیفهمم ولی شاید معنای رسالت همین باشد.
پانوشت: دیشب نوشتمش و الان جز همان کلمه "دیشب" ابتداییاش چیز دیگری را تغییر ندادم. خواستم حس در لحظه نوشتن را همان طور دست نخورده نگه دارم.
#روایت_رواق_اهل_قلم
#نویسندگان_حوزوی_خراسان
https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b3