قال أَبو جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ :
كَفَى بِالْمَرْءِ عَيْباً أَنْ يَنْظُرَ مِنَ اَلنَّاسِ إِلَى مَا يَعْمَى عَنْهُ مِنْ نَفْسِهِ أَوْ يُعَيِّرَ اَلنَّاسَ بِمَا لاَ يَسْتَطِيعُ تَرْكَهُ وَ يُؤْذِيَ جَلِيسَهُ بِمَا لاَ يَعْنِيهِ
در عيب آدمى همين بس كه عيب مردم را ببيند ولى از ديدن عيب خود كور باشد
يا مردم را به كارى كه خود نمىتواند از آن دست بردارد سرزنش كند
يا همنشين خود را با سخنان بيهوده آزار دهد.
الأمالي للمفید مجلس هشتم روايت اول
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ اللَّهِ مَا سَأَلْتُ رَبِّي وَلَداً نَضِيرَ الْوَجْهِ وَ لَا وَلَداً حَسَنَ الْقَامَةِ وَ لَكِنْ سَأَلْتُ رَبِّي وُلْداً مُطِيعِينَ لِلَّهِ خَائِفِينَ وَجِلِينَ مِنْهُ حَتَّى إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ وَ هُوَ مُطِيعٌ لِلَّهِ قَرَّتْ بِهِ عَيْنِي
امير المؤمنين عليه السّلام فرمودند: بخدا قسم از خدا فرزند زيبا و خوش قد و قامت نخواستم ولى تقاضا كردم فرزندى مطيع خدا و خدا ترس و با تقوا عنايت فرمايد تا هر وقت چشمم به او افتاد كه فرمانبردار خدا است چشمم روشن شود و خرسند شوم
بحار الأنوار به نقل از مناقب ابن شهر آشوب ج 24 ص 132
یکی از کاربردی ترین روایات در جامعه امروز
امير المؤمنین عليه السّلام شنيد كه مردى دارد قنبر را ناسزا ميگويد و قنبر تصميم گرفت كه پاسخش را بدهد. امير مؤمنان قنبر را صدا زد كه اى قنبر آهسته باش؛ اين ناسزاگو را بهمان حالت پستى رها كن كه در اين صورت خدا را خشنود و شيطان را خشمناك و دشمنت را ناراحت خواهى كرد.
فَوَ اَلَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ مَا أَرْضَى اَلْمُؤْمِنُ رَبَّهُ بِمِثْلِ اَلْحِلْمِ
سوگند بخدائى كه دانه را شكافت و مخلوقات را آفريد هیچ چيزى مانند حلم موجب رضاى الهى نيست
وَلاَ أَسْخَطَ اَلشَّيْطَانَ بِمِثْلِ اَلصَّمْتِ
و هيچ چيزى مانند سكوت شيطان را خشمناك نمی كند
وَلاَ عُوقِبَ اَلْأَحْمَقُ بِمِثْلِ اَلسُّكُوتِ عَنْهُ
و هيچ كارى مانند خاموش بودن و بىاعتنائى احمق را ناراحت نمی كند.
امالی مفید مجلس ۱۴ روایت ۲
امير المؤمنين علیه السلام وارد بازار بصره شد، نگاهى بمردم انداخت و ديد كه همه گرم داد و ستد هستند، به شدت گریه کرد و آنگاه فرمود:
يَا عَبِيدَ اَلدُّنْيَا وَ عُمَّالَ أَهْلِهَا إِذَا كُنْتُمْ بِالنَّهَارِ تَحْلِفُونَ وَ بِاللَّيْلِ فِي فُرُشِكُمْ تَنَامُونَ وَ فِي خِلاَلِ ذَلِكَ عَنِ اَلْآخِرَةِ تَغْفُلُونَ فَمَتَى تُحْرِزُونَ اَلزَّادَ وَ تُفَكِّرُونَ فِي اَلْمَعَادِ
اى بندگان دنيا و كارگزاران دنيا داران، در روز پيوسته سوگند مىخوريد، و در شب در بسترهاى خود مى خوابید، و در خلال اين حالات از آخرت غافليد، پس چه وقت زاد و توشه فراهم می کنید، و در امر معاد انديشه مىكنيد؟!
بحار الأنوار ج ۷۴، ص ۴۲۲ به نقل از امالی شیخ مفید
ميسّر گويد: امام صادق(عليه السّلام) به من فرمودند:
مَا تَقُولُ فِيمَنْ لاَ يَعْصِي اَللَّهَ فِي أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ إِلاَّ أَنَّهُ يَبْرَأُ مِنْكَ وَ مِنْ أَصْحَابِكَ عَلَى هَذَا اَلْأَمْرِ
نظرت دربارۀ كسى كه به هيچ وجه در امر و نهى خداوند نافرمانى او را نمیكند جز اينكه از تو و يارانت به علّت پذيرش اين امر (امامت ما خاندان) بيزارى جويد چیست؟
گفتم: در حضور شما چه عرض كنم؟ فرمودند: بگو،كه من بتو دستور دادهام بگوئى
گفتم:جاى چنين كسى در دوزخ است
امام صادق فرمودند:
مَا تَقُولُ فِيمَنْ يَدِينُ اَللَّهَ بِمَا تَدِينُهُ بِهِ وَ فِيهِ مِنَ اَلذُّنُوبِ مَا فِي اَلنَّاسِ إِلاَّ أَنَّهُ مُجْتَنِبُ اَلْكَبَائِرِ
نظر تو در بارۀ كسى كه براى خدا ديندارى كند بهمان چيزى كه تو بدان ديندارى مىكنى (معتقد به ولايت و امامت ماست) و بجز گناهان بزرگ ساير گناهانى كه مردم مرتكب مىشوند نيز از وى سر مىزند چيست؟
گفتم: در حضور شما چه عرض كنم؟
فرمودند: بگو،كه من بتو دستور دادهام بگوئى
گفتم:چنين كسى در بهشت خواهد بود
فرمودند: گويا برايت مشكل است كه بگوئى: او در بهشت است؟
گفتم: نه،
فرمودند: برايت مشكل نباشد، او در بهشت است، خدا مىفرمايد:
إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبٰائِرَ مٰا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئٰاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلاً كَرِيماً
«اگر از گناهان بزرگ كه از آنها بر حذر داشته مىشويد دورى كنيد ما گناهان كوچك شما را پوشانده و از آنها درمىگذريم و شما را در جايگاهى گرامى وارد مىسازيم»
بحار الأنوار ج ۷۶ ص ۱۶ به نقل از امالی شیخ مفید
رسول خدا صلى اللّٰه عليه و آله فرمودند:
زمانى موسى عليه السّلام نشسته بود كه ناگاه شيطان سوى او آمد و كلاه دراز رنگارنگى بسر داشت، چون نزديك موسى عليه السّلام رسيد، كلاهش را برداشت و خدمت موسى ایستاد و باو سلام كرد.
موسى گفت: تو كيستى؟
گفت من شيطانم.
موسى گفت: شيطان توئى؟! خدا آوارهات كند
شيطان گفت: من بخاطر منزلتى كه نزد خدا دارى آمدهام بتو سلام كنم
موسى عليه السّلام باو فرمود: اين كلاه چيست؟
بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِي آدَمَ
گفت: بوسيله اين كلاه دل آدميزاد را ميربايم
موسى گفت:
فَأَخْبِرْنِي بِالذَّنْبِ اَلَّذِي إِذَا أَذْنَبَهُ اِبْنُ آدَمَ اِسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ
بمن خبر ده از گناهى كه چون آدميزاد مرتكب شود بر او مسلط شوى؟
شيطان گفت:
إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَ اِسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ وَ صَغُرَ فِي عَيْنِهِ ذَنْبُهُ
هنگامى كه او را عجب بگیرد و از خود خوشنود باشد و عملش را زياد شمارد و گناهش در نظرش كوچك شود.
بحار الأنوار ج ٦٩ ص ١٩٦ به نقل از امالی مفید
امام باقر علیه السلام فرمودند:
.... ثُمَّ يُحْرِقُهُمَا بِالْحَطَبِ اَلَّذِي جَمَعَاهُ لِيُحْرِقَا بِهِ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ ؛ وَ ذَلِكَ اَلْحَطَبُ عِنْدَنَا نَتَوَارَثُهُ ...
امام زمان علیه السلام آن دو نفر را با همان هیزمی میسوزاند که جمع کردند تا علی و فاطمه و حسن و حسین را آتش بزند و آن هیزمها نزد ماست و از یکدیگر ارث می بریم
دلایل الامامة طبری ج۱ ص ۴۵۵
امير المؤمنين (عليه السّلام) مىفرمود:
إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ
بيمناكترين چيزى كه از آن بر شما مىترسم دو چیز است
طُولُ اَلْأَمَلِ وَ اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى
آرزوى دراز و پيروى از خواستۀ دل و هوای نفس
فَأَمَّا طُولُ اَلْأَمَلِ فَيُنْسِي اَلْآخِرَةَ
امّا آرزوى دراز آخرت را بفراموشى مىسپارد
وَ أَمَّا اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ اَلْحَقِّ
و پيروى از خواستۀ دل آدمى را از راه حق باز مىدارد
أَلاَ وَ إِنَّ اَلدُّنْيَا قَدْ تَوَلَّتْ مُدْبِرَةً وَ اَلْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ مُقْبِلَةً
آگاه باشيد كه دنيا پشت كرده و ميرود، و آخرت رو كرده و مىآيد
وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلْآخِرَةِ وَ لاَ تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلدُّنْيَا
و هر يك را فرزندانى خواهد بود، پس از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد
فَإِنَّ اَلْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ
چرا كه امروز روز عمل است و حساب نيست
وَ اَلْآخِرَةَ حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ
و فردا روز حساب است و عمل نيست
بحارالانوار ج۷۰ ص۹۶ به نقل از امالی مفید
از اصبغ بن نباته روايت شده است كه گفت: روزى در مسجد كوفه نزد امير المؤمنين «ع» رفتم، در آنجا مردمان فراوانى با برده اى سياه ديدم كه مى گفتند: اى امير مؤمنان! اين برده دزدى كرده است. امام به او گفت: اى غلام، آيا تو دزدى كرده اى؟ گفت: آرى. دوباره پرسيد: اى غلام! آيا تو دزدى كرده اى؟ گفت: آرى، اى مولاى من. پس امام به او گفت: اگر براى بار سوم چنين بگويى (اعتراف كنى) دست راستت را خواهم بريد. آنگاه به او گفت: اى غلام، آيا تو دزدى كردها ى؟ گفت: آرى، اى مولاى من. امام به بريدن دست راست او فرمان داد، و آن را بريدند. آن غلام دست بريده را خونچكان به دست چپ گرفت و رفت. در ميان راه، ابن الكوّاء كه از دشمنان على بود او را ديد، از او پرسيد: دست راستت را چه كسى بريده؟
غلام در حالی که خون از دستش میچکید شروع کرد به مدح و منقبت و ثنای امیرالمومنین علیه السلام چون غلام از ستايش اميرالمؤمنين فارغ شد و به راه خويش رفت، عبدالله بن كواء نزد امام آمد و به امام گفت:
درود بر تو اى اميرمؤمنان. اميرالمؤمنين عليه السّلام به وى فرمود: السَّلامُ عَلى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى وَ خَشِيَ عَوَاقِبَ الرَّدَى
ابن كواء به امام عليه السّلام گفت: یا ابا الحسنین، دست راست غلام سياهى را بريده اى و من از او مىشنوم كه تو را همه گونه زيبا ثنا مىگويد. حضرت پرسيد: چه شنيدهاى؟ چه مىگويد؟
ابن كواء گفت : غلام چنين گفت و آن گاه همه آنچه غلام گفته بود، خدمت امام تكرار كرد.
امام عليه السّلام به دو فرزندش حسن و حسين عليه السّلام فرمود: برويد و غلام را نزد من بياوريد. آنان به دنبال غلام به كَندِه رفتند و به او گفتند: اى غلام، نزد اميرالمؤمنين عليه السّلام برو. اصبغ بن نباته گويد: چون غلام در جلوى اميرالمؤمنين عليه السّلام ايستاد، حضرت به وى فرمود: دست راستت را بريدم و تو آن گونه كه به من رسيده است، مرا ثنا می گويى !
او گفت: اى اميرالمؤمنين، شما تنها بر پايه ی يك حقّ واجب كه خداوند و رسول او واجب كرده است، آن را بريده اى. امام عليه السّلام فرمود: دستت را به من بده . آنگاه امام دست را گرفت و آن را با عبا پوشاند و تكبير گفت و دو ركعت نماز گزارد و كلماتى را كه ما مىشنيدم بر زبان جارى كرد و در پايان دعايش فرمود: مستجاب كن اى پروردگار عالميان و كف دست را سوار بر مچ كرد و به يارانش فرمود: عبا را از كف دست كنار بزنيد .
آنان عبا را از كف كنار زدند و ديدند كه كف بر مچ دست به اذن خداوند متعال پيوند خورده است.
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ:
لَنَا مُحِبِّينَ لَوْ قَطَعْنَا الْوَاحِدَ مِنْهُمْ إِرْباً إِرْباً مَا ازْدَادُوا إِلَّا حُبّاً، وَ لَنَا مُبْغِضِينَ لَوْ أَلْعَقْنَاهُمُ الْعَسَلَ مَا ازْدَادُوا إِلَّا بُغْضاً، وَ هَكَذَا مَنْ يُحِبُّنَا يَنَالُ شَفَاعَتَنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
امیرالمؤمنین علیه السّلام میفرمودند : همانا برای ما محبین و دوستانی است که اگر از ایشان یکی را قطعه قطعه کنیم زیاد نمی شود در آنها مگر حبّ ما ، و برای ما دشمنانی است که اگر دهان و حلقومشان را پر از عسل کنیم زیاد نمی شود در آنها مگر بغض و کینه نسبت به ما ، و این چنین است، کسی که محبِّ ما اهل بیت باشد روز قیامت مورد شفاعت ما قرار می گیرد.
بحارالانوار ج۳۴ ص۲۶۷ به نقل از نوادرالمعجزات طبری
بعد از آنکه نبی مکرم اسلام چگونگی ورود باشکوه حضرت زهرا سلام الله علیها را در صحرای محشر توصیف کردند فرمودند:
فاطمه جان
آنگاه منبرى از نور براى تو نصب مىشود ... هنگامى كه بر فراز منبر روى، جبرئيل از طرف خداوند سبحان نزد تو مىآيد و مىگويد:
يَا فَاطِمَةُ سَلِي حَاجَتَكِ
اى فاطمه!حاجت خويشتن را بخواه!
تو خواهى گفت:
يَا رَبِّ أَرِنِي اَلْحَسَنَ وَ اَلْحُسَيْنَ
پروردگارا! حسن و حسينم را به من نشان بده!
فَيَأْتِيَانِكِ وَ أَوْدَاجُ اَلْحُسَيْنِ تَشْخُبُ دَماً
حسنين در حالى نزد تو مىآيند كه خون از رگهاى گردن حسين فرو مىريزد.
بحارالانوار ج۴۳ ص۲۵۵ به نقل از تفسیر فرات کوفی
وقتی این داستان را شنیدم به شدت احساس حقارت کردم و با همه وجودم حس کردم که فقط ادعای محبت دارم و هیچ بویی از کمالات و اخلاقیات امام هادی نبرده ام و این روایت دائماً در مقابل دیدگانم مثل تابلو نقش می بست كه إنّما شِيعَةُ عَلِيٍّ مَن صَدَّقَ قَولَهُ فِعلُهُ شيعه على فقط كسى است كه رفتار او مؤيّد گفتارش باشد
«بریحه عباسی»، گماشته دستگاه حکومت و عامل اصلی تبعید امام هادی علیه السلام از مدینه به سامرا در بین راه رو به امام کرد و گفت: «تو خود بهتر میدانی که من عامل تبعید تو بودم. سوگندهای محکم و استوار خوردهام که چنانچه شکایت مرا نزد متوکل و یا حتی یکی از درباریان و فرزندان او کنی، تمامی درختانت را در مدینه به آتش کشم و خدمتکارانت را بکشم و چشمهها و قناتهای مزرعهات را ویران سازم. بدان که در تصمیم خود مصمم خواهم بود». امام (ع) با چهرهای گشاده در پاسخ بریحه فرمود:
«نزدیکترین راه برای شکایت از تو، این بود که وقت سحر شکایت تو را به درگاه خدا عرضه کنم و من شکایتی را که نزد خدا کردهام، نزد غیر خدا و پیش بندگانش عرضه نخواهم کرد».
ناگهان بریحه به دست و پای حضرت افتاد و با تضرع و زاری از امام درخواست بخشش کرد. امام نیز با بزرگواری تمام فرمود:
«تو را بخشیدم!!!!!»
اثبات الوصیة، المسعودی، ص 233