حکایت آشنایی و ارادت بنده به حاج آقا ولدی روحی فداه این گونه بود که:
از ابتدا محبت ویژه ای به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، مخصوصاً حضرت سید الشهدا علیه السلام داشتم و همیشه از خدا می خواستم کمکم کند و راهی نشانم دهد که مرا به امام حسین و صاحب الزمان علیهما السلام متصل گرداند.
کتابهایی که در آن شرح حال بزرگان آمده است میخواندم و می گریستم و به حالشان غبطه می خوردم و به دنبال دستور و راهی بودم تا مرا به امام زمان سلام الله علیه متصل کند.
تا اینکه به داستان تشرف سید عبد الکریم کفاش رسیدم، که شوق دیدار امام زمان علیه السلام بی قرارش ساخته بود و در عالم خواب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به او می فرمایند: اگر میخواهی فرزندم را زیارت کنی باید یک سال روزی دو مرتبه، هر صبح و شام همانند فرزندم برای مظلومیت و مصیبت سیدالشهدا علیه السلام اشک بریزی.
وقتی این عبارات را میخواندم، بدنم لرزید و اشک از دیدگانم فرو ریخت و درونم انقلابی به پا شد و احساس کردم انگار مخاطب این پیام خودم هستم.
با خود عهد کردم که حداقل یک سال به این دستور حضرت ختمی مرتبت عمل کنم.
نیمه شب ها پای سجاده می نشستم و نوار روضه ای می گذاشتم و تا اذان صبح گریه می کردم و یک ساعت مانده به غروب آفتاب تا اذان مغرب نیز همین کار را انجام می دادم.
تا اینکه بعد از حدود چهار ماه که بر این کار مداومت داشتم، در عالم رؤیا مشاهده کردم که از باب القبله مشرف به زیارت قبر مطهر حضرت ابا عبدالله الحسین در کربلای معلا شده ام. وقتی دست ادب به سینه گذاشته و به محضرشان سلام عرضه داشتم، ناگهان دیدم، ضریح شش گوشه شکافته شد و مردی با دشتاشهٔ سفید از ضریح مطهر به طرف حقیر بیرون آمده و بدون هیچ کلامی دست راستم را که بر روی سینه ام بود در دست چپشان گرفته و مرا از مرکز بین الحرمین به سمت حرم حضرت ابا الفضل العباس علیه السلام می برند.
من در حالت ادب و احترام سرم به سمت پایین بود و همانطور که دستم در دستان مبارک ایشان بود، که گمان می کردم حضرت سیدالشهدا هستند، یک قدم عقب تر راه می رفتم تا مبادا شانه به شانهٔ حضرت شوم.
وقتی به بالای پله های ورودی باب الحسین در حرم حضرت ابا الفضل سلام الله رسیدیم، آن بزرگوار مرا مانند کبوتر دست آموز نو پرواز، به سمت صحن و سرای حضرت اباالفضل سلام الله علیه پرتاب کردند و فرمودند: محل عشق بازی اینجاست.
بعد از این رؤیا و بشارت با سوز و حالی دیگری به گریهٔ صبح و شام اهتمام می کردم.
تا اینکه بعد از حدود یک سال از انجام عهدی که بسته بودم، در ایام فاطمیه در مجلس روضه ای برای اولین بار و بدون شناخت قبلی حاج آقا ولدی را در حال بکاء عجیب دیدم که ناگهان متوجه خوابی که هشت ماه پیش دیده بودم شدم و با تعجب تصویر کسی را که از ضریح شکافته شدهٔ حضرت سیدالشهدا علیه السلام بیرون آمده بود با چهرهٔ ایشان مرور می کردم و انگار ادامهٔ همان رؤیا را در بیداری مشاهده می کردم.
اگرچه علائم صورت و صور ظاهری تطابق کامل با ایشان داشت، مع الوصف برای آرامش و اطمینان محکم قلبی، طی اشارات و نشانه هایی که قابل وصف و بیان نیست، یقین حاصل شد که ایشان همان کسی است که پس از سلام به محضر حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه از ضریح شکافته شدهٔ مطهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام خارج شدند و ازین عبد رو سیاه دستگیری نمودند...
#سید_الشهدا_علیه_السلام
#قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
#شوق_مهدی
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#گریه_بر_سید_الشهدا
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر