روایت حادثه شهادت رئیسجمهور از زبان یکی از محافظان.
در این برنامه دکتر امیر عبداللهیان به اصرار رئیسجمهور وارد هلیکوپتر رئیسجمهور میشوند چون جا نبوده یکی از محافظان پیاده شده و امیر عبداللهیان جای محافظ مینشیند. پس از لحظاتی خلبان اجازه پرواز گرفته و هر سه هلیکوپتر که از پیشرفته ترین و مجهزترین هلیکوپتر ها در کشور میباشند به مقصد بعدی پرواز میکنند. در ابتدا هوا کاملا مناسب برای پرواز اعلام میشود ولی در طول مسیر برج مراقبت اعلام میکند که بدلیل ابری شدن و مه گرفتگی هر سه پرنده باید ارتفاع پروازی خود را افزایش دهند. دو پرنده به سمت بالاتر از مه و ابر میروند اما هلیکوپتر رئیسجمهور دچار نقص فنی شده و بدلیل نداشتن دید کافی مجبور به فرود اضطراری میشود. در زمان فرود به لبه صخره برخورد میکند که باعث میشود دو نفر از سرنشینان از جمله امام جمعه تبریز از هلیکوپتر به بیرون پرت شده و هلیکوپتر به پایین دره سقوط میکند که در همین زمان دچار آتش سوزی شده و همه سرنشینان بر اثر انفجار و سوختگی به شهادت میرسند.
امام جمعه تبریز یکبار با تلفن به دوستان زنگ میزنند و اعلام میکنند که در شرایط بسیار بدی هستند ولی نیم ساعت بعد دیگر به تلفن جواب نمیدهند و بر اثر ضربات وا رده به شهادت میرسند.
شادی روحشان صلوات
آخرین مأموریت
آقای رئیسجمهور -۱
۱)اگر به اراده هر کدام ما باشد، دوست داریم خدمتگزاران مخلص، تا ابد باشند. در تلاطم روزگار، پشت مردم به خدمتگزاران بی ادعا گرم است. در مقابل، فقدان چنین خدمتگزارانی، مصیبت بزرگی است؛ نه فقط برای عامه مردم، بلکه برای اولیای الهی. چنان که امیر مومنان (ع)، پس از دریافت خبر شهادت مالک اشتر فرمود: "مالك، و چه بود مالك! به خدا سوگند، اگر كوه بود، كوهى بى همتا و سرافراز بود و اگر صخره اى بود، صخره اى سخت بود كه سُمّ هيچ ستورى، آن را نمى سود و هيچ پرنده اى به اوجش نتوانست پريد. به خدا سوگند مرگ تو، جهانی را تكان داد و عالَم ديگرى را خوشحال کرد. گريه كنندگان براى مثل مالك بايد گريه كنند. آيا کسی که مثل مالك مورد امید باشد، پیدا مى شود؟".
۲) روزی که امام حسين(ع) به خاطر ستم های وارده بر برادر و مولایش می گریست، امام حسن(ع) دلداری داد و فرمود: "لا يوم كيومك يا اباعبد الله؛ هيچ روزي مثل روز (شهادت) تو نیست". بنابراین، باید به زینب کُبری (ع) حق داد که شب عاشورا، هنگامی که از ماجرای فردا -و آنچه قرار بود بر مولا و همراهانش بگذرد- خبر دار شد، بی طاقت شود و بگرید و بیهوش شود. اما امام حسین (ع) در همان موقعیت بسیار دشوار فرمود: "یا أُخَیَّةُ لاَ یَذْهَبَنَّ بِحِلْمِکَ الشَّیْطانُ. خواهر عزیزم! مبادا شیطان، شکیبایى ات را برباید".
۳) شیطان، دزد شکیبایی است، همان گونه که ساقی باده سرمستی و غرور و غفلت در پیروزی هاست. به همین علت هم هست که امام صادق علیه اسلام، در بیان هشت علامت مومن، از جمله فرمود: «وَقُورٌ عِنْدَ الْهَزاهِزِ، صَبُورٌ عِنْدَ الْبَلاءِ، شَكُورٌ عِنْدَ الرَّخاءِ. با وقار به هنگام آشفتگیها، بردبار هنگام بلاها و آزمايشها، شکرگزار به وقت آسايش». غلیان عواظف، اقتضای طبیعت است؛ اما اگر جامعه ای توانست بر سر مستی ها و سرخوردگی های جاری در زندگی بشر معمولی چیره شود، حتما به قله های سعادت و پیشرفت، با همه گردنه های پر خطرش خواهد رسید.
۴) آن روز که با نگرانی و دستپاچگی و درماندگی خواستند خبر مهیب سقوط خرمشهر در مقابل ارتش جنایتکار صدام را به امام (ره) بدهند، ایشان در حال اقامه نماز بود. وقتی نماز تمام شد و خبر را دادند، امام یک جمله بیشتر نگفت: "جنگ است دیگر". همین یک جمله را گفت و دوباره قامت بست: "الله اکبر"! مدتی بعد هم که خبر شورانگیز فتح خرمشهر را به ایشان دادند، با وقار تمام فرمود: "خرمشهر را خدا آزاد کرد". همچنین، در آغاز آن جنگ مهیب و نابرابر که ارتش صدام در حال پیشروی بود و همه نگران بودند، امام فرمود "دیوانه ای آمده و سنگی انداخته و رفته. نگران نباشید". و ملت ما به چشم دید که عاقبت کار با صابران و پرهیزگاران است.
۵) ملت ما آن سال ها، تازه انقلاب کرده و گرفتار جنگ تحمیلی هم شده بود. بنابراین، رویداد تکان دهنده و زلزله واری بود که علاوه بر بحران جنگ و غائله افکنی گروهک ها، رئیس جمهور و نخست وزیر و ده ها وزیر و نماینده مجلس و رئیس دستگاه قضایی ظرف دو ماه در دو عملیات تروریستی، به دست سازمان جنایتکار منافقین ترور شوند. یک ملت معمولی با هر یک از این بحران ها از هم می پاشید و تسلیم دشمنانش می شد، اما ملت ما به برکت همدلی و وحدتِ برآمده از از ولایت پذیری، خم به ابرو نیاورد و پای در مرحله تازه ای از موفقیت گذاشت. شهیدان رجایی و باهنر در حالی که چند ماه از شروع خدمت شان نمی گذشت، مظلومانه ترور شدند و غم شهادت آنها به مصیبت ترور آیت الله بهشتی و 70 همرزمش علاوه شد. اما حضرت امام در همان موقعیت دشوار، با کلامی امید بخش، ملت را آرام کردند و از آن عقبه بزرگ عبور دادند: "اگر رجایی و باهنر نیستند، خدا هست".
۶) اگر به اراده هر کدام ما باشد، دوست داریم خدمتگزاران مخلص، تا ابد باشند. اما مشیت الهی در اوج رافت و رحمت و حکمت، جز این است. فراز و نشیب های روزگار، سنت جاری در زندگی بشر برای رشد مومنان اهل یقین است. مرگ، سنت قطعی جاری در زندگی انسان هاست و هنگامی که اجل محتوم فرا رسید، لحظه ای تعجیل و تاخیر نمی افتد. چند ساعت قبل از شهادت شهید سلیمانی در بغداد، همرزمانش در سوریه به او می گویند "حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا عراق نروید!". لخبند می زند و می گوید "می ترسید شهید بشم؟!". سر گفت و گو باز می شود. هر کس نکته ای می گوید... دوباره سکوت می شود. حاج قاسم آرام و شمرده می گوید "میوه وقتی میرسه، باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته". سپس، به بعضیها اشاره می کند و می گوید: "اینم رسیده، اینم رسیده ست".
💢 ادامه دارد
آخرین مأموریت
آقای رئیسجمهور -۲
۷) همه انسان ها به هنگام سرآمدن اجل، تسلیم مرگ می شوند و به پایان می رسند. اما آنها که شهیدانه زیسته اند، باید پاداش خود را بگیرند و آخرین ماموریت را هم به انجام برسانند. این تعبیر از امیر مومنان (ع) در اوصاف پارسایان است که فرمود: "أرادَتهُمُ الدُّنيا فَلَم يُريدوها، وأسَرَتهُم فَفَدَوا أنفُسَهُم مِنها. دنياُ اراده آنها را کرد، اما آنها دنيا را نخواستند؛ و اسيرشان كرد، و آنان برای رها شدن، خود را فدیه دادند و فدا کردند". فدیه دادن برای رهایی از اسارت جهنم دنیا، کمترین مرتبه شهادت است؛ اما مرتبه بالاتر آنجاست که شهادت خوبان، خون بیداری و شرافت و حیات طیبه را در رگ های مردم به حرکت در می آورد، زنگار ها را از قلب ها می زداید، و آغاز گر حرکتی تازه می شود. ملت ایران و جمهوری اسلامی در این ۴۵ سال، بی وقفه، و نو به نو، شهید پرورش داده و تقدیم راه عدالت و فضیلت کرده است. معنای این رویداد بی وقفه، آن است که دولت/ ملت ایران اسلامی، زنده و پویاست، و اجاقش، فروزان. بقا و پیشرفت ملت تمدن ساز، با همین شهادت ها تضمین می شود.
۸) آیت الله سید ابراهیم رئیسی (ره)، در سه سال ریاست جمهوری، برای خدمت به ملت ایران و نظام مقدس جمهوری اسلامی، شب از روز نمی شناخت. او آخرین بار، در حالی که به تازگی از سفر به مازندران و دیدار با مردم بازگشته بود، به مرز جمهوری آذربایجان رفت، تا در شرایطی که دشمنان دو ملت نفاق افکنی می کنند، سدّ قیز قلعه سی را به نشانه آبادانی منطقه و دوستی دو ملت افتتاح کند و سپس برای بهره برداری از چند طرح به تبریز برگردد. رئیس جمهور مردمی، و پر کار ما در این سال ها، در حالی که حتی روز تعطیل برای او معنا نداشت، در کنار جلسات فشرده و طاقت فرسا، یا به میان مردم در استان های مختلف رفت تا از نزدیک، از دل مشغولی های آنان مطلع شود؛ یا در کشور ها و نشست های بین المللی مختلف حضور یافت، تا ضمن گسترش دامنه دیپلماسی جمهوری اسلامی، پیام رسان ملت ایران باشد. سید ابراهیم رئیسی، برای خدمت، سر از پا نشناخت و عمیقا در قلب مردم جا گرفت. به همین علت هم بود که از بعد از ظهر روزیکشنبه که خبر سانحه برای بالگرد حامل ایشان منتشر شد، مردم در نقاط مختلف کشور دور هم جمع شدند، دعای توسل خواندند و برای سلامتی او دست به دعا برداشتند. کجای دنیا می توان چنین پیوند عاطفی عمیقی را میان یک ملت و دولتمردانش پیدا کرد.
۹) صداقت و اخلاص، چشمه جوشانی است که آن به آن، زندگی می آفریند. آن دو سفری که سید ابراهیم رئیسی، در مجمع عمومی سازمان ملل، قرآن حکیم و تصویر سردار سلیمانی را بالای دست گرفت، بر این آیت الهی شهادت داد که پای پیمان الهی ایستاده است: "مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا". رئیس جمهور خستگی ناپذیر ما، از برخی سیاست بازان غافل و دشمنان دانا، طعنه و دشنام بسیار شنید و تخریب و ترور شخصیت بسیار دید، اما این طعنه ها و یا ناسپاسی برخی خواص، او را از هدف متعالی خدمت به مردم و نظام باز نداشت. امروز، همه از جناح های مختلف، بر بزرگی شخصیت او شهادت می دهند. او با سخت کوشی، اخلاص و تواضع، ساده زیستی و غمخواری مردم، و خدمتگزاری بدون تعطیلی، تراز بالایی از مدیریت و سیاست در مکتب اسلامی را به نمایش گذاشته و انتظارات مردم را به حق ارتقا داده است. مکتب مدیریتی رئیسی، ادامه مکتب سلیمانی است. او هم مانند شهید رجایی، دوران ریاست جمهوری اش به پایان نرسید، اما در این دوران کوتاه، فرهنگ تلاش و مجاهدت و صبر و تحمل و زخم زبان شنیدن و بزرگوارانه گذشتن را به نمایش گذاشت.
💢 ادامه دارد
آخرین مأموریت
آقای رئیسجمهور -۳
۱۰) دستاورد های آیت الله شهید رئیسی در این سه سال دشوار، از اقتصاد و مدیریت تا فرهنگ سازی و پر کردن شکاف دولت و ملت، هر کدام جای بررسی جداگانه را دارد. او، رئیس جمهور تراز و مدیر پر کار و کم ادعایی بود که با همه مشکلات، هرگز نگفت اختیارات ما کم است و طلبکار مردم و نظام نشد. سینه اش صندوقچه اسرار بود، اما هرگز علیه رقیبان یا حتی عناصر کینه توز سیاسی بهره نگرفت. مظلوم واقع شد، اما با نجابت عبور کرد؛ چون احساس می کرد زمان خدمت بسیار کوتاه است و این امانت مغتنم را نمی شود صرف فرو نشاندن هیجان ها کرد. سید ابراهیم رئیسی، وصیت امیرمومنان(ع) به ابن عباس را به جان خریده بود که فرمود: «فَلا یَکُن اَفضَلَ ما نِلتَ فی نَفسِکَ مِن دُنیاکَ بُلوغُ لذهًْ اَو شِفاءُ غَیظ... نباید برترین چیزی که در نفس خود از دنیایت به آن میرسی، دستیابی به لذتی، یا فرونشاندن آتش خشمی باشد، بلکه باید خاموش کردن آتش باطل، یا زنده کردن حقی باشد» (نامه ۶۶ نهجالبلاغه).
۱۱) درباره کارنامه مدیریتی رپیس جمهور شهید در حوزه های اقتصادی و سیاسی و دیپلماتیک و فرهنگی باید در مجال دیگری نوشت. اجمالا این که رئیسی در شرایطی بسیار دشوار، با آبروی خود خطر کرد و پا در میدان خدمتی گذاشت که در اثر برخی سوء مدیریت ها، به یک میدان مین کامل و ترکیبی تبدیل شده بود؛ میدان مینی که مدیر کاانال معاند و امنیتی آمدنیوز قبل از بازداشت و انتقالش به ایران درباره آن گفته بود: "ما در انتخابات ۹۶ تحلیل داشتیم. این جور نبود که راه بیفتیم و بگوییم اصلاح طلبیم، یا عاشق […] هستیم. مجموعه ما، تحلیل امنیتی داشت. آیا اگر رئیسی یا قالیباف سر کار بود، این مشکلاتی که در کشور وجود دارد، الان بود؟ این تظاهراتی که ایجاد شد، آیا بود؟ کشور باید به نقطه جوش می رسید و اگر آدمی مثل رئیسی سر کار می آمد، کار به نقطه جوش نمیرسید».
آقای رئیسی در حالی توانست این میدان مین ترکیبی را متر به متر خنثی و برای پیشرفت آماده کند، که خزانه خالی دولت با کسری ۴۸۰ هزار میلیارد تومانی، بدهی ۱۵۰۰ هزار میلیاردی و تعهدات انباشته دست به گریبان بود و دولتمردان وقت، در مرداد ۱۴۰۰ به او گزارش می دادند دولت قادر نیست حقوق سر ماه کارمندان خود را بپردازد. کمترین کار رئیسی، اهتمام به مهار این کسری های کمر شکن بود. او با اخلاص و صداقتش، بر سیاست بازی و پمپاژ دو قطبی سازی از درون دستگاه اجرایی و فرسایش روح و روان مردم نقطه پایان گذاشت، هر چند که خود آزار فراوان دید. یکی از مهم ترین برکات حیات مدیریتی آیت الله شهید سید ابراهیم رئیسی، احیای واقعی امید در اقشار مختلف جامعه است و همین، دشمنی کینه توزانه مستکبران جهان و دنباله رو های آنها را برانگیخت. حالا او یک شاخص تراز در سیاست داخلی و بین المللی است. پایان ماموریت ریاست جمهوری سید ابراهیم رئیسی، آغاز ماموریت الهام بخشی او، از جایگاه خدمتگزاری فدایی و پاکباخته است. اکنون ملت ما همدلتر از همیشه شده است. رضوان خدا بر او و همراهان شهیدش. طوبی لهم و حسن مآب.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️کلیپی که در رسانههای عربی بهشدت پخش شد
🔹وزیرخارجه سوریه هنگام سخنرانی نتونست درب بطری آب رو باز کنه و شهید بزرگوار ما این حرکت زیبای اخلاقی رو انجام داد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥روایت همسر شهید امیرعبداللهیان از دلیل او برای کار کردن در حوزه مقاومت وزارت امورخارجه
🔹میگفت من این کار را انجام میدهم که شرمنده خانواده شهدا نباشم
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 ماجرای نذر پیرزن و جلوگیری سرباز عراقی
🏴یاأباالفضل
به کانال مذهبی بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/2104361717C44cf884f57
حاج منصور ارضی میگه:
شهید رییسی پیکرش علی اکبر شده بود
کوچیک😭
اربا اربا
سوخته
#شهید_جمهور
@khabarekotahh
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
🎁سه صلوات و یک حمد و سه توحید
🏴 بخوانیم و هدیه کنیم به روح مطهر شهید سیدابراهیم رئیسی خادم الرضا و جمیع شهدا🌹🕊
*💞 #عاشقانه_دو_مدافع*
*📚 #قسمت_هفتم*
بعد دانشگاه منتظر بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد...
پکرو بی حوصلہ رفتم خونہ
تارسیدم ماماݧ صدام کرد...
اسماااااا
سلام جانم ماما؟
سلام دخترم خستہ نباشے
سلامت باشے ایـݧ و گفتم رفتم طرف اتاقم
ماماݧ دستم و گرفٺ و گفت:
کجا؟ چرا لب و لوچت آویزونہ؟
هیچے خستم
آهاݧ اسماء جاݧ مادر سجادے زنگ
برگشتم سمتش و گفتم خب؟ خب؟
مامان با تعجب گفت:چیہ؟ چرا انقد هولے
کلے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـݧ
اخہ ماماݧ ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے...
گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید
مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم
گفت اونطورے نگاه نکـݧ
گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم
إ ماماݧ پس نظر من چے؟؟
خوب نظرتو رو با هموݧ خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ
خندیدم و گونشو بوسیدم
وگفتم میشہ قرار بعدیموݧ بیروݧ از خونہ باشه؟
چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
خوبہ والاجوون هاے الاݧ دیگہ حیا و خجالت نمیدونـݧ چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم
دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق
شب ک بابا اومد ماماݧ باهاش حرف زد
ماماݧ اومد اتاقم چهرش ناراحت بودو گفت
اسماء بابات اصـݧ راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشوݧ...
از جام بلند شدم و گفتم چے؟ چرااااااا ؟
ماماݧ چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت؟
شوخے کردم دختر چہ خبرتہ
تازه ب خودم اومد لپام قرمز شده بود....
ماماݧ خندید ورفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـݧ ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود
خلاصہ قرارموݧ شد پنج شنبہ
کلے ب ماماݧ غر زدم ک پنجشنبہ مـݧ باید برم بهشت زهرا ...
اما ماماݧ گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ...
خلاصہ ک کلے غر زدم و تو دلم ب سجادے بدو بیراه گفتم.....
دیگہ تا اخر هفتہ تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد
فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ...
ایـݧ از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم
بالاخره پنج شنبہ از راه رسید..
✍ادامه دارد ....
*💞 #عاشقانه_دو_مدافع*
*📚 #قسمت_هشتم*
بلاخره پنج شنبہ از راه رسید...
قرار شد سجادے ساعت۱۰ بیاد دنبالم
ساعت ۹/۳۰ بود
وایسادم جلوے آینہ خودمو نگاه کردم
اوووووم خوب چے بپوشم حالااااااا
از کارم خندم گرفت
نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بستہ میکردم
داشت دیر میشد کلافہ شدم و یه مانتو کرمی با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم
ساعت۹:۵۵دیقہ شد
۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہ ے روسریم بودم کہ بازے در میورد
از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم
ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد
وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده
گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در
تامنو دید اومد جلو با لبخند سلام کرد و در ماشیـݧ و برام باز کرد
اولیـݧ بار بود کہ لبخندشو میدیدم
سرمو انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ
تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم
من مشغول ور رفتـݧ با رو سریم بودم
سجادے هم مشغول رانندگے
اصـݧ نمیدونستم کجا داره میره
بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم کہ باعث شد خندش بگیره
با اخم نگاش کردم
نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آیینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود
اما نتونستم روشو بخونم
بالاخره ب حرف اومد
نمیپرسید کجا میریم؟
منتظر بودم خودتوݧ بگید
بسیار خوب پس باز هم صبر کنید
حرصم داشت درمیومد اما چیزے نگفتم
جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد
از فرصت استفاده کردم
پلاک و گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیوردم
تا اومدم ازش عکس بگیرم
از گل فروشے اومد بیروݧ...
هل شدم و گوشے از دستم افتاد...
✍ ادامه دارد ....
چند سال قبل، وقتی با یکی از تجربه گران
نزدیک به مرگ مصاحبه میکردم، مطلبی در
مورد آیت الله رئیسی گفت که همان ایام در
کتاب تقاص به این موضوع اشاره شد.
ایشان میگفت در مرور اعمالم به مطلبی
رسیدم در مورد انتخابات ۱۳۹۶
آن ایام پیامی برای من و برخی دوستان
ورزشکارم آمد که تهمت به یکی از نامزدهای
انتخابات (آقای رئیسی) بود.
من شک کردم و این پیام را ارسال نکردم، حتی
با دوستم صحبت کردم و گفتم این حرف صحت
ندارد، اما دوستم این پیام را در کانال و صفحه
خود بازنشر داد.
آن سال آقای رئیسی به خاطر تهمتها و
جوسازیهای رسانه ای رای نیاورد اما...
در آن سوی عالم نکات عجیبی دیدم. دوست من
با آنکه میدانست این پیام صحت ندارد، اما به
خاطر گرایش های سیاسی آن را پخش کرد.
من دیدم که چهار هزار نفر پیام او را دیده بودند
و چهار هزار تهمت در نامه عمل او نوشته شده بود.
چهار هزار تهمت که یکی از آنها برای شقاوت انسان
کافی است. او حسابی خودش را گرفتار کرده بود...
📙 کتاب تقاص اثر گروه شهید هادی