🌹کانال شهید محمدحسین محمدخانی🌹
🕊🌿 ❌#چله_صلوات هدیه به شهید باکرامت ابراهیم هادی و #چله_دعایفرجودعایتوسل ✅اگه #حاجت داری به
#شهید_هادی
#حاجت_روایی
#کرامات
#توسل
❣🕊❣🕊❣🕊❣🕊❣🕊❣
#ارسالی
سلام وقت تون بخیر🌸
من از شروع چله ی دوم بود که وارد کانال تون شدم.
همون موقع حاجت مهمی داشتم و دلم خیلی آشفته بود، به قدری که نمیدونستم چه دعایی بکنم تا دلم آروم بشه. اتفاقی بنر کانال تون رو توی گروهی دیدم وهمون موقع عضو کانال تون شدم. چندروز گذشت وچله شروع شد. پابه پای چله پیش اومدم وهرچه میگذشت متوجه میشدم چقدر قلب وروحم آرامش گرفته.
روزی هزاربار خداروشکر میکنم که آرامش رو سهم دل من کرد به واسطه ی این دوشهید بزرگوار(شهید ابراهیم هادی وشهید نوید صفری)
اون موقع ها دلم شکسته بود، غمگین بودم ولی الآن خوشحالم وآرامش خاصی دارم.
چهارشنبه که متوجه شدم چله تموم شده. انگار دوباره غم بزرگی روی دلم نشست ولی بعد که دیدم نوشتین شروع چله جدید از دوشنبه هست، دوباره نور امید وارد قلبم شد.
دخترم یه خواستگار براش اومده بود، ولی یهویی گفتن ما دخترتون رو نمی خوایم، پسندمون نیست.
من اون موقع خیلی دلم شکست، رفتم سرقبر شهید گمنام نشستم وکلی گریه کردم بعد توی مسیر برگشت که گوشیم رو باز کردم، بنر گروه تون رو دیدم ونیت کردم برای خوشبختی دخترم وارد کانال تون بشم.
خدا شاهده دو روز بعدش یه خواستگار دیگه برای دخترم اومد. طبق تحقیقاتی که داریم انجام میدیم متوجه شدیم که چه خانواده و چه پسر خوبی هستن.
اینقدر خوب وعالی هستن که من به همسرم میگفتم الآن دیگه پسر به این خوبی، حیفم میاد دختر خودم رو بهش بدم 😁آخه اون خیلی بهتر از دختر خودمه(محض شوخی گفتم.)
ان شاالله که خدا خیرتون بده این کانال رو تشکیل دادین و باعث ارتباط بیشتر ما با این شهیدان بزرگوار شدین.
اجرتون با خود شهیدان 😊🌹
درآخر بگم که من اینو باور دارم که تا خود شهید نخواد ودعوتت نکنه نمیتونی حتی یک صلوات هم براش بفرستی چه برسه وارد کانالی بشی که به نام خودشون متبرک شده 😍
༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄━༻⃘⃕❀
#شهید_هادی
#حاجت_روایی
#کرامات
#توسل
❣🕊❣🕊❣🕊❣🕊❣🕊❣
#ارسالی اعضای محترم کانال چله توسل به شهید هادی ⤵️
سلام خسته نباشید
من سال ۹۸ با شهید ابراهیم هادی آشنا شدم و خدا روشکر تا الان چندین بار به خوابم آمدن و بعضی وقت هام نه خوابم و بیدار باهاش حرف میزنم ...
میخوام براتون از اول جریان آشنایی بگم ..
شهریور ماه سال ۹۸ بود که
مستاجرمون گفت میخوام خونه رو خالی کنم
که اردیبهشت ۹۹ باید میرفت،، قرار شد مستاجر جدید که آمد پولی که امانت به ما داده بود رو بهش پس بدیم،،
رفتن و خونه خالی شد .. که آقامون گفتن طبقه پایین رو حسینیه کنیم من به شدت مخالف بودم، چون پول نداشتیم که بدیم به مستاجرمون .. میگفتم, بدیم کرایه کمک خرجه و از این حرفا ...
خلاصه چند ماهی این حرفا بود ، کتاب سلام بر ابراهیم رو دخترم گرفته بود امانت و میخوندش ، منم فقط عکس روی کتاب رو چندباری نگاه کرده بودم
راهی مشهد شدیم و من از امام رضا خواستم اگه به صلاح ماست درست کردن حسینیه یه نشون بده که دلم قرار بگیره
از مشهد برگشتیم،
که یه شب توی خواب دیدم که سیل آمده وهمه جا خراب شده و مردم با (حالتی نگران و آشفته حال و گل آلود توی چادر ها بودن که به نظرم گرفتاری های آخر زمان بود) ، من توی چادر نشسته بودم که یه آقایی آمد داخل چادر یه ظرف غذا آورد برام گفت این سهم توست،
ولی بزار ببرم برای محتاج تر از تو ، اگه اجازه بدی بهترین غذاها رو برات میارم
من گفتم نمیشناسم شما رو
توی صورتم نگاه کردو با لبخند گفت ابراهیمم
اون موقع متوجه شدم شهید هادی عزیزه گفتم باشه ببر ولی قول دادی دستمو بگیری و رفت
از خواب بیدار شدم عجیب دگرگون شده بودم
مهرش به دلم افتاد ...
گفتم ب آقامون به شرطی طبقه پایین بشه حسینیه که بنام شهید هادی باشه
بعد کتاب سلام بر ابراهیم رو خوندمو بیشتر شناختمش ، که خدا کمک کنه بازم بهتر آشنا بشم با این شهید بزرگوار
باید ده میلیون تومن پول جور میکردیم و میدادیم به مستاجرمون و دریغ از یک ریال
طلاهم نداشتم که بفروشم ،، با داداش ابراهیم هم صحبت شده بودم و ازش خواستم خودش جور کنه
گفتم آبرومون درخطره قول دادیم. پولش رو بدیم خودت کمک کن...
که توی کارخونه شوهرم وام میدادن
قرعه کشی میکردن
آقامون میگن ، نفر آخر ثبت نام کردم و چون سخت بود برامون قسط دادن، موقع قرعه کشی ایشون هم از داداش ابراهیم خواستن ،، باورتون شاید نشه اولین نفر اسمشون درآمد پول مستاجرمون جورشد
بارها دست مارو گرفتن (چندین بار هم به خوابم آمدن ) و یه جورایی خود شهید خواستن اینجا بنامشون باشه و از اون موقع تا الان به لطف خدا و دعای شهید
پر برکت شده زندگیمون خدا روشکر
همون طور که توی خواب گفتن برات بهترین رو میارم آوردن...
کاش میشد کل ایران داداش رو بشناسن😔 داداش ابراهیم واقعا زنده س ومن اینو باور کردم.
گفتنِ این موضوع هم به خواسته خود داداش ابراهیمه
(اینکه برادر خطاب میکنم ایشون رو
شبی خواب دیدم که توی جنگ بودیم ومن ایشون رو از دور دیدم
صداش زدم آقا ابراهیم ،ابراهیم .. جواب ندادن یهو داد زدم داداش، که برگشتن سمت من و دستی تکون دادن و لبخندی رو لب داشتن) که از اون شب ایشون رو برادر خطاب میکنم.
ان شاءالله زندگی همه عطر شهدا رو با خودش داشته باشه🌺🌺🌺
🔰علمدار کمیل
شهید ابراهیم هادی
༻⃘⃕❀༅⊹━┅┄━༻⃘⃕❀