eitaa logo
🌹کانال شهید محمدحسین محمدخانی🌹
106 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
5 فایل
قال الله تعالی علیه :"ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا ،بل احیائ عندربهم یرزقون" شهید محمد حسین محمدخانی نام جهادی:حاج عمار تاریخ تولد:۱۳۶۴/۴/۹ تاریخ شهادت :۱۳۹۴/۸/۱۶ سمت:فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا مزار مطهر شهید:گلزار شهدای تهران قطعه ۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا مشکلات من محمد متولد اسفند 1371 هستم فارغ التحصیل رشته مکانیک و در همین رشته هم کار میکنم. یک روز از روزهای سال 96 با مشورت خانواده تصمیم گرفتیم بریم به خواستگاری دختر داییم. دختر خوبی بود مدتها بود تصمیم داشتم به خواستگاریش برم. اما به خاطر اینکه تازه کار بودم خیلی دستم خالی بود. پدرمم تازه برای خواهرم جهیزیه خریده بود حسابش خالی بود منم نمیتونستم ازش درخواستی داشته باشم. نه خونه ای داشتم و نه ماشینی و نه حتی درآمد ثابت و بیمه ای! اسفند ماه همون سال خیلی دلم شکسته بود و متوسل شدم به امام حسین علیه السلام. گفتم من الان حتی برای پول حلقه انگشتر هم درموندم. چه برسه به پول پیش خونه و چرخوندن زندگی... کمکم کنید. فردای اون شب که کلی گریه کرده بودم رفتم و دیدم قبل اینکه کرکره مغازه رو بالا بکشم چند تا مشتری منتظرن! به بهترین نحو سعی می‌کردم کار کنم. این اما به همون روز ختم نشد 20 اسفند رسید و من چند میلیون تومن جمع کرده بودم و همچنان مشتری ها ریخته بودن مغازه.. اکثرا قصد مسافرت داشتند و ماشین هارو آورده بودن برای تعمیر. اونقدر این توکل برام پربرکت بود که تصمیم گرفتم محرم سال بعد منم برا آقا یه کاری کنم. الان اندازه خرید چند تیکه طلا و خرج عروسی رو داشتم. اما بازهم خرید یا اجاره خونه فکرم رو درگیر کرده بود. تمام 13 روز فروردین هم سرم شلوغ بود بخاطر مسافرا. خداروشکر میکردم از ته دلم. یک روز غروب داشتم فکر میکردم رفتم خونه به مادرم بگم شب تماس بگیره برای خواستگاری. در همین افکار بودم که یه پیرمرد پیکانی بسیار داغون رو آورد. داشتم تعمیرش میکردم که گفتم آقا اینو عوض کن افتاده به خرج و دیگه برات ماشین نمیشه. زد زیر گریه! تا یه آبی بهش دادم گفت کل خرج خانوادم رو این میده. گفتم چراحالا گریه میکنی؟ گفت پسرم رو باید عمل کنیم 25 میلیون خرج عملشه. هرچی کار میکنم فایده ای نداره این پیکانم خیلی بخرن 3 الی 4 میلیون. مادرش کارش شده کلفتی زار میزد یهو یا حسینی گفت که دلم خیلی لرزید بغض کردم. پولها برای من نبود امانت بود و باید به این پیرمرد می دادمش. حدود 28 میلیون تومن ته حسابم بود 25 میلیون خرج عمل اون پسر رو دادم و عمل شد. عملی کاملا موفق. برق شادی چشمای پدرش و اشک شوق و دعای مادرش رو یادم نمیره. یاحسینی گفتم و از بیمارستان خارج شدم صبح کرکره مغازه رو دادم بالا لبخندی زدم دوباره باید اینهمه کار کنم و فعلا باید بی خیال خواستگاری میشدم. از اون روز تعداد مشتری هام 3 برابر شد! شب داشتم میرفتم خونه، همسایه بغلیمون رو دیدم سلام داد و گفت پسر خوب آقا محمد تو نمیخوای زن بگیری خندیدم و گفتم تا خدا چی بخواد گفت طبقه بالای خونه ما خالیه. نذر کردم اگر پسر خوبی دیدم تا 5 سال بدون پول پیش بدم بهش. اما کرایه رو میگیرما!! دست بجنبون تا کسی نیومده قرعه به اسمت دراد. شب دیدم مادرم گفت برای یکشنبه قرار خواستگاری گذاشتیم. همه چیز خوب پیش رفت و خانواده عروس بدون توقع غیر منطقی قبول کردن و ماظرف یک ماه عقد و عروسی کردیم و به همون خونه رفتیم. خیلی دلم میخواست علت این همه خوش شانسی رو بدونم که چشمم به یه حدیث خورد.. امام حسین علیه السلام: ‌هرکس گره اي از مشکلات مؤمنی باز کند و مشکلش را برطرف نماید خداوند متعال مشکلات دنیا و آخرت وی را اصلاح می‌نماید. این حدیث رو قاب کردم گذاشتم توی مغازم. محرم با خانومم ایستگاه صلواتی زدیم و الان پسرم 2 سالشه و اسمش رو گذاشتم حسین. کانال زوج خوشبخت و تربیت فرزند❤ https://eitaa.com/joinchat/4178051217Cfdf20f5eae