✧ داشت اسلحه خالي مي کرد؛ با دو- سه تا بسيجي ديگر.
از عرق روي لباس هايش مي شد فهميد چه قدر کار کرده .
کارش که تمام شد همين که از کنارمان داشت مي رفت، به رفيقم گفت « چه طوري مشد علي؟»
● به علي گفتم « کي بود اين؟» گفت :
« مهدي باکري ؛ جانشين فرمانده تيپ.» گفتم « پس چرا داره بار ماشين رو خالي مي کنه؟ » گفت « يواش يواش اخلاقش مي آد دستت.»
#شهید_مهدی_باکری
#سالروز_شهادت 🌹
#صبحتون_شهدایی
●➼┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
#شهیدانه 🕊🕊
✧ همان اول انقلاب دادستان اروميه شده بود. من و حميد را فرستاد برويم يک ساواکي را بگيريم.پيرمرد عصا به دستي در را باز کرد. گفت « پسرم خونه نيست.» گزارش که مي داديم، چند بار از حال پيرمرد پرسيد. مي خواست مطمئن شود نترسيده.
#شهید_مهدی_باکری
#سالروز_شهادت 🌹
#عاقبتمون_شهدایی
●➼┅═❧═┅┅───┄