eitaa logo
🌹کانال شهید محمدحسین محمدخانی🌹
106 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
5 فایل
قال الله تعالی علیه :"ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا ،بل احیائ عندربهم یرزقون" شهید محمد حسین محمدخانی نام جهادی:حاج عمار تاریخ تولد:۱۳۶۴/۴/۹ تاریخ شهادت :۱۳۹۴/۸/۱۶ سمت:فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا مزار مطهر شهید:گلزار شهدای تهران قطعه ۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️ از روزگاری که سران حاکم بر غرب، مقامات ریز و درشت و انگلیس و تروریست‌های صهیون، صبح و شب روزی حداقل دو نوبت در ایران و ایرانی می‌گفتن "همه‌ی گزینه‌ها روی میز است"؛ رسیدیم به روزگاری که مقامات ابرگودرت، صبح و شب داد میزنن که بخدا ما در حمله‌ی داعش تکفیری به کرمان و در حمله‌ی داعش یهودی به کنسولگری ایران در دمشق، "نقشی نداشتیم" و بی‌خبر بودیم!! ✍ از زمانی که ناو هواپیمابر می‌آوردن تو منطقه که برخی غربزده‌های داخلی رو بترسونن و امتیاز بگیرن، رسیدیم به زمانی که صدتا پیام مستقیم و غیرمستقیم میدن که آی ، به عراقی‌ها و سوری‌ها بگو پایگاه‌های ما در عراق و شرق سوریه رو نزنن، به لبنانی‌ها بگو به اسرائیل حمله نکنن، به یمنی‌ها بگو به کشتی‌ها و ناوگان جنگی ما کار نداشته باشن و عوضش ما از میریم، به کمک اقتصادی میکنیم، حکومت رو خواهیم پذیرفت و رو از نو می‌سازیم!! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✍️ 💠 دو ماشین نظامی و عده‌ای مدافع تازه نفس وارد حرم شده بودند و باورم نمی‌شد حلقه شکسته شده باشد که دیدم مصطفی به سمتم می‌دود. آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه می‌درخشید و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفس‌نفس افتاد :«زینب اومده!» 💠 یک لحظه فقط نگاهش کردم، تازه فهمیدم را می‌گوید و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود که کلماتش به هم می‌پیچید :«تمام منطقه تو محاصره‌اس! نمی‌دونیم چجوری خودشون رو رسوندن! با ۱۴ نفر و کلی تجهیزات اومدن کمک!» بی‌اختیار به سمت صورت ابوالفضل چرخیدم و به‌خدا حس می‌کردم با همان لب‌های خونی به رویم می‌خندد و انگار به عشق سربازی با همان بدن پاره‌پاره پَرپَر می‌زد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد :«ببین! خودش کلاش دست گرفته!» 💠 را ندیده بودم و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانی‌اش را در سرمای صبح با چفیه‌ای پوشانده بود. پوشیده در بلوز و شلواری سورمه‌ای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به ، گرای مسیر حمله را می‌داد. از طنین صدایش پیدا بود تمام هستی‌اش برای دفاع از حرم (علیهاالسلام) به تپش افتاده که در همان چند لحظه همه را دوباره تجهیز و آماده نبرد کرد. 💠 ما چند زن گوشه حرم دست به دامن (علیهاالسلام) و خط آتش در دست بود که تنها چند ساعت بعد محاصره شکست، معبری در کوچه‌های زینبیه باز شد و همین معبر، مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سال‌های بعد بود تا چهار سال بعد که آزاد شد. در تمام این چهارسال با همه انفجارهای انتحاری و حملات بی‌امان تکفیری‌ها و ارتش آزاد و داعش، در ماندیم و بهترین برکت زندگی‌مان، فاطمه و زهرا بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند. 💠 حالا دل کندن از حرم (علیهاالسلام) سخت شده بود و بی‌تاب حرم (علیهاالسلام) بودیم که چهار سال زیر چکمه تکفیری‌ها بود و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دل‌مان را زیر و رو کرده بود. محافظت از حرم (علیهاالسلام) در داریا با حزب‌الله بود و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای به زیارت برویم. 💠 فاطمه در آغوش من و زهرا روی پای مصطفی نشسته بود و می‌دیدم قلب نگاهش برای حرم (علیهاالسلام) می‌لرزد تا لحظه‌ای که وارد داریا شدیم. از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده و از حرم (علیهاالسلام) فقط دو گلدسته شکسته که تمام حرم را به خمپاره بسته و همه دیوارها روی هم ریخته بود. 💠 با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، می‌توانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کرده‌اند و مصطفی دیگر نمی‌خواست آن صحنه را ببیند که ورودی رو به جوان محافظ‌مان خواهش کرد :«میشه برگردیم؟» و او از داخل حرم باخبر بود که با متانت خندید و رندانه پاسخ داد :«حیف نیس تا اینجا اومدید، نیاید تو؟» دیدن حرمی که به ظلم زیر و رو شده بود، طاقتش را تمام کرده و دیگر نفسی برایش نمانده بود که زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست :«نمی‌خوام ببینم چه بلایی سر قبر اوردن!» 💠 و جوان لبنانی معجزه این حرم را به چشم دیده بود که (علیه‌السلام) را به ضمانت گرفت :«جوونای و تا آخرین نفس از این حرم دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، (علیه‌السلام) خودش از حرم دخترش دفاع کرد!» و دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد که دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد تا دست حیدری (علیه‌السلام) را به چشم خود ببینیم. 💠 بر اثر اصابت خمپاره‌ای، گنبد از کمر شکسته و با همه میله‌های مفتولی و لایه‌های بتنی روی ضریح سقوط کرده بود، طوری که دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده و هرگز دست‌شان به قبر مطهر حضرت سکینه (علیهاالسلام) نرسیده بود. مصطفی شب‌های زیادی از این حرم دفاع کرده و عشقش را هم مدیون (علیهاالسلام) می‌دانست که همان پای گنبد نشست و با بغضی که گلوگیرش شده بود، رو به من زمزمه کرد :«میای تا بازسازی کامل این حرم بمونیم بعد برگردیم ؟» 💠 دست هر دو دخترم در دستم بود، دلم از عشق (علیهاالسلام) و (علیهاالسلام) می‌تپید و همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود که عاشقانه شهادت دادم :«اینجا می‌مونیم و به کوری چشم و بقیه تکفیری‌ها این حرم رو دوباره می‌سازیم ان‌شاءالله!»... ✍️نویسنده: ✅✅ ✅✅
شهیدی با دو مزار مصطفی مازح در ۱۴ مرداد سال ۱۳۶۸ مصادف با دومین روز از ماه محرم، در هتلی در لندن به شهادت رسید. حدود ۱۰ سال بعد، روحانی وارسته‌ای به نام حجت‌الاسلام حسین زارعی در روستای کیاپی از توابع شهرستان ساری دست به اقدامی زد که هم نام «شهید مصطفی مازح» را برای مردم ایران، به نامی آشنا بدل ساخت و هم این بُعد اعتقادی فتوای امام‌خمینی و تأکید رهبر معظم انقلاب را برجسته کرد مبنی بر این‌که مادامی‌که سلمان رشدی زنده‌است، حکم هم قابلیت اجرا دارد. حجت‌الاسلام زارعی ضمن تأسیس نخستین شبکه و به تعبیر امروز «کمپین مردمی» برای پیگیری اجرای فتوای امام درخصوص سلمان رشدی و تعیین جایزه برای هرکسی که فتوای امام را اجرا کند، سنگ قبری نمادین و یادمانی برای نخستین شهید راه اجرای این فتوا در مزار شهدای کیاپی سفارش داد و بنا کرد. ● اکنون مصطفی مازح شهیدی با دو مزار است یک مزار در روستای پدری‌اش در جنوب و دوم مزاری در ، در روستای کیاپی در حومه شهر ساری مرکز مازندران. ● جالب این‌که پدر و مادر شهید مصطفی محمود مازح در سال ۸۹ مهمان ویژه یادواره ۲۲۲ شهید منطقه میاندورود شهرستان ساری بودند و بر سر مزار نمادین دلبندشان حاضر شدند. 🕊🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄