هدایت شده از Shahidaghaabdolahi
🌸🌙﷽🌙🌸
🌙#ماه_رمضان
🕋دعای روز ششم
🌹بهیاد شهید مدافعحرم علی آقاعبداللهی
📖اللّٰهُمَّ لَا تَخْذُلْنِى فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ، وَ لَا تَضْرِبْنِى بِسِياطِ نَقِمَتِكَ، وَ زَحْزِحْنِى فِيهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِكَ، بِمَنِّكَ وَ أَيادِيكَ يَا مُنْتَهىٰ رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ
🙏🏻ای خدا مرا در این روز بواسطه ارتکاب عصبانیت خوار مساز و به ضرب تازیانه قهرت کیفر مکن و از موجبات خشم و غضبت دور گردان به حق احسان و نعمتهای تو به خلق ای منتهای آرزوی مشتاقان.
🌸
💐🌟🌿
🍃💐🌟🌿💐
🌹کانال اصلی ایتا شهید مدافع حرم علی آقاعبداللهی🌹
🆔 @shahidaghaabdolahi
╰═━⊰🍃🌷🌙🌷🍃⊱━═╯
هدایت شده از Shahidaghaabdolahi
🌙من از افطارِ چشمِ تو ،
سحر تا شام بيدارم ...
࿐჻ᭂ⸙🍃🌙🍃⸙჻ᭂ࿐
🌙روزہ دارم من و
افطارم از آن لعل لب است
آری ! افطارِ رطب
در رمضان مستحب است . . .
🌹#اللهم_ارزقنا_الشهادة🕊
💐#التماس_شفاعت🤲
🌙#رمضان_الڪریم_المبارڪ
#ماه_بهار_قرآن📿
#لحظات_سبزافطار_التماس_دعا🤲
🌷#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_علی_آقاعبداللهی
#ابوامیر
#شیرخانطومان🕊
🌹کانال اصلی ایتا شهید مدافع حرم علی آقاعبداللهی🌹
🆔 @shahidaghaabdolahi
╰═━⊰🍃🌷🌟🌷🍃⊱━═╯
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
یک ساعتی مانده بود به اذان صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی. تا پام رسید به چادر، خسته و گوفته ولو شدم روی زمین. فکر میکردم عبدالحسین هم میخوابد. جوارابهایش را درآورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم.
پای شیر آب ایستاد. آستینها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن. بیشتر از همه ما، فشار کار روی او بود. طبیعی بود که از همه خستهتر باشد. احتمالش را هم نمیدادم حالی برای خواند نماز شب داشته باشد.
خواستم کار او را بکنم، حریف خودم نشدم. فکر این را میکردم که تا یکی دو ساعت دیگر سر و کلهٔ فرماندهٔ محور پیدا میشود. آن وقت باز باید می رفتیم دیدگاه و میرفتیم پشت دوربین. خدا می دانست کی برگریدم.
پیش خود گفتم: بالاخره بدن توی بیست و چهار ساعت، احتیاج به یک استراحتی داره که. رفتم توی چادر و دارز کشیدم. زود خوابم برد.
اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهایم را مالیدم. چند لحظهای طول کشید تا چشمهایم باز شد. به صورتش نگاه کردم. معلوم بود که مثل هر شب، نماز با حالی خوانده است.
🔰شهید عبدالحسین برونسی
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
❇️🔸❇️🔸🕋🔸❇️🔸❇️
💠نمـاز روز ششــم مــاه مبــارک رمضــان
✨بِسْــمِ الــلَّــهِ الرَّحْمَــنِ الرَّحِیــم💖
در روز ششم ماه مبارک رمضان
دو رکعت نماز گذاریم و در هر رکعت بعد از حمد، بیست و پنج مرتبه ســورهء توحیــد را بخوانیم
⭐️روز ششم ماه مبارک رمضــان، مردم با حضــرت علــی بــن موســی الرضــا(علیه السلام)بیعــت کردند
🌺امــام رضــا(علیه السلام)فرمودنــد:
هر که موقــع افطار یک نان به نیازمنــدی صدقــه دهد،خــداونــد عــزّوجــل و متعــال💖گناهش را
می آمرزد و برایش ثواب آزاد کردن یک برده از نسل
حضــرت اسماعیـل(علیه السلام)می نویســد
❇️🔸❇️🔸🕋🔸❇️🔸❇️
اللّهم عجّل لولیک الفرج به حقّ
حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام)💫
❇️🔸❇️🔸💚🔸❇️🔸❇️
#امام_رضا
#کرامت
📖 در مشهد، به خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضاعلیهالسلام شد. آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار میرفتیم. در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که نابینا بود و حتی به او کربلایی رضای عاجز میگفتند. (آقا فرمودند که مشهدیها به نابینا عاجز میگویند.) کربلایی رضای عاجز به مسجد میآمد و تکبیر میگفت. ما بچه بودیم و سالها بود که او را میشناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود. پدرم از او پرسید: کربلایی رضا من را میبینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدر من را شرح داد.
پدرم شنیده بودند که کربلایی شفا گرفته است و میخواستند خودشان ببینند. من هم آنجا بودم و دیدم همان کربلایی رضایی که هر روز کور میآمد، امروز بینا شده بود. این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را میگرفت و پدر نابینایش را به مسجد میآورد. بعد از اینکه در مسجد مستقر میشد، دیگر به کسی نیاز نداشت. ما جستجو کردیم که چرا شفا دادهاند. گفتند: سالها بود که این دختربچه دست کربلایی را میگرفت و به مسجد میآورد. کمکم دختر بزرگ شد و بهاصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود.
روزی بعضی از بچههای بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگیر و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلایی به دخترش میگوید تو برو خانه من اینجا میمانم. او به امام رضاعلیهالسلام عرض کرده بود: آقا! من سالهاست که نابینا هستم و حتی یکبار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یکبار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به ناموسم را تحمل نمیکنم؛ یا من را شفا بدهید یا همینجا مرگم بدهید. من دیگر طاقت ندارم متلکهای مردم را به ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل میشود و بعد از مدتی خوابش میبرد. در خواب، حضرت رضاعلیهالسلام او را شفا میدهند. مقام معظم رهبری خودشان این داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم این جریان را دیدهام.
📚منبع: بیانات حضرت آیتالله مصباح در جمع بسیج دانشجویی خوزستان و دانشگاه شهید چمران اهواز - ۱۳۹۱/۰۴/۱۷
🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🔴 آیت الله اراکی: اقدام به تصویربرداری از بیحجاب حرام نبوده است
۰ شخص #متجاهر_به_فسق مثل #بیحجاب و شارب خمر، خودش حریم خود را شکسته و حرمتی ندارد
۰ اگر عکس گرفتن، مؤثر در ترک گناه او و یا دیگران شود، #واجب خواهد بود.
۰ فتوای حرمت عکس گرفتن، ناشی از #ضعف_فقهی بوده است.
۰ شخص بیحجاب اولاً به خود #ظلم کرده و ثانیاً به دیگران
۰ باید از کسی که در مقابل این ظلم میخواهد ایستادگی کند، حمایت کرد.
۰ او از حقوق جامعه، بلکه از حقوق همان زن دفاع کرده است.
۰ ناهی از منکر مانند کسی است که از مرزهای کشور در سرما و گرما دفاع میکند، او از مرزخاکی دفاع میکند و این از مرزدل، مرزفرهنگ و مرزهویت دفاع می کند
۰ خداوند عمل این عزیزان را قبول کرده و به آنها قوت بیشتر و اجرعظیم عنایت کند.
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙#استاد_شجاعی
🔸سوختن #امام_زمان عجل الله برای ما!!!
👌بسیار زیباست
👈#حتماً_ببینید_و_نشر_دهید.
#امام_زمان
#اللهمعجللولیڪالفرج
💠 ﺷﯿﺦ ﺭﺟﺒﻌﻠﯽ ﺧﯿﺎﻁ تعریف میکرد:
🔻ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﻮﺩﻡ٬اﻧﺪﯾﺸﻪ ﻣﻜﺮﻭﻫﯽ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﮔﺬﺷﺖ بلاﻓﺎﺻﻠﻪ #ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ
▫️ﻗﺪﺭﯼ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺷﺘﺮﻫﺎﯾﯽ ﻗﻄﺎﺭ ﻭﺍﺭ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﻣﯽﮔﺬﺷﺘﻨﺪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺷﺘﺮﻫﺎ ﻟﮕﺪﯼ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﻧﻤﯽﻛﺸﯿﺪﻡ،ﺧﻄﺮﻧﺎک ﺑﻮﺩ
▫️ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻓﻜﺮ ﻣﯽﻛﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺣﺴﺎﺏ ﺩﺍﺭﺩ
▫️ﺍﯾﻦ ﻟﮕﺪ ﺷﺘﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ؟!
▫️ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
▫️ﺷﯿﺦ! ﺁﻥ ﻟﮕﺪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ی ﺁﻥ ﻓﻜﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﯼ
▫️ﮔﻔﺘﻢ: آخر ﻣﻦ ﻛﻪ ﺧﻄﺎﯾﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﻡ
▫️ﮔﻔﺘﻨﺪ: خب ﻟﮕﺪ ﺷﺘﺮ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺭﺩ
▫️ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮐﺎﺭﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
▫️ﺣﺘﯽ ﯾﮏ تفکر منفی هم می تواند تأثیر منفی ایجاد کند.
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
✨🌴✨
✨بسم رب الشهداء✨
°• سلام بر ابراهیم°•
#قسمت۱۷۳
موضوع :عمليات زين العابدين
جواد مجلسي
ً هر جا كه ابراهيم ميرفت با روي باز از او استقبال
آذر ماه 1361 بود. معمولا
ميكردند. بسياري از فرماندهان، دلاوري و شجاعتهاي ابراهيم را شنيده بودند.
يكبار هم به گردان ما آمد و با هم صحبت كرديم. صحبت ما طولانی شد.
بچه ها براي حركت آماده شدند. وقتي برگشتم فرمانده ما پرسيد: كجا بودي؟!
گفتم: يكي از رفقا آمده بود با من كار داشــت. الان با ماشــين داره ميره.
برگشت و نگاه كرد. پرسيد: اسمش چيه؟ گفتم: ابراهيم هادي.
يكدفعه با تعجب گفت: اين آقا ابراهيم كه ميگن همينه؟!
گفتم: آره، چطور مگه؟!
همينطور كه به حركت ماشــين نگاه ميكرد گفــت: اينكه از قديمي هاي
ُ جنگه چطور با تو رفيق شــده؟! با غرور خاصي گفتم: خب ديگه، بچه محل
ماست.
بعد برگشت و گفت: يكبار بيارش اينجا براي بچه ها صحبت كنه.
مــن هم كلاس گذاشــتم و گفتم: ســرش شــلوغه، اما ببينم چي ميشــه.
روز بعــد براي ديدن ابراهيم به مقــر اطلاعات عمليات رفتم. پس از حال و
احوالپرسي و كمي صحبت گفت: صبركن برسونمت و با فرمانده شما صحبت
كنم. بعد هم با يك تويوتا به سمت مقرگردان رفتيم.
در مسير به يك آبراه رسيديم. هميشه هر وقت با ماشين از آنجا رد ميشديم،
ادامه_دارد...
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقا فی التوریة و الانجیل و القرآن و من او فی بعهده من الله فاستبشرواببیعكم الذی با یعتم به و ذلك هم الفوز العظیم
ترجمه: خدا از مومنان جان ها و مال هایشان را خرید، تا بهشت از آنان باشد در راه خدا جنگمی كنند چه بكشند چه كشته شوند وعده ای كه خدا در تورات و انجیل و قرآن داده است به حقبه عهده اوست و چه كسی بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد كرد بدین خرید و فروخت كهكرده اید شاد باشید كه كام یابی بزرگ است.
مراسم چهلمین روز در گذشت مرحوم مغفور:
کربلایی محمدرضا زارعی
مکان :زرند کرمان دهستان جلال آباد سالن شهدا روستای جلال آباد
زمان: پنجشنبه ۱۴۰۳/۱/۲
ساعت ۱۴:۳۰ الی ۱۶:۳۰
مکان روستای جلال آباد
باتشکر خانواده محترم شهید زارعی