eitaa logo
🌹کانال شهید محمدحسین محمدخانی🌹
106 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
5 فایل
قال الله تعالی علیه :"ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا ،بل احیائ عندربهم یرزقون" شهید محمد حسین محمدخانی نام جهادی:حاج عمار تاریخ تولد:۱۳۶۴/۴/۹ تاریخ شهادت :۱۳۹۴/۸/۱۶ سمت:فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا مزار مطهر شهید:گلزار شهدای تهران قطعه ۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یزد بانو
🛑 حضور حاج محمود کریمی در یزد 🔹 حاج محمود کریمی از چهره مشهور مداحی کشورمان به دعوت مهران فاطمی استاندار سه شنبه شب در یزد حضور خواهد یافت. 🔹 وی قرار است در مراسم سالگرد شهید محمدخانی به مداحی بپردازد. 🆔 @yazdrasane
ان شاء الله از امشب رمان دختر شینا داخل گروه گذاشته میشه ، حتماً این رمان زیبا رو بخونید دختر شینا : خاطرات قدم‌خیر محمدی‌کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی‌هژیر «دختر شینا»، روایت خاطرات قدم‌خیر محمدی کنعان، همسر سردار شهید ستار ابراهیمی از شهدای برجسته استان همدان است که در عملیات والفجر ۸ ، به شهادت رسید. نویسنده: بهناز ضرابی‎زاده
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ پدرم مریض بود. می گفتند به بیماری خیلی سختی مبتلا شده است. من که به دنیا آمدم، حالش خوبِ خوب شد. همه ی فامیل و دوست و آشنا تولد من را باعث سلامتی و بهبودی پدر می دانستند. عمویم به وجد آمده بود و می گفت: «چه بچه ی خوش قدمی! اصلاً اسمش را بگذارید، قدم خیر.» آخرین بچه پدر و مادرم بودم. قبل از من، دو دختر و چهار پسر به دنیا آمده بودند، که همه یا خیلی بزرگ تر از من بودند و یا ازدواج کرده، سر خانه و زندگی خودشان رفته بودند. به همین خاطر، من شدم عزیزکرده پدر و مادرم؛ مخصوصاً پدرم. ما در یکی از روستاهای رزن زندگی می کردیم. زندگی کردن در روستای خوش آب و هوا و زیبای "قایش" برایم لذت بخش بود. دور تا دور خانه های روستایی را زمین های کشاورزی بزرگی احاطه کرده بود؛ زمین های گندم و جو، و تاکستان های انگور. از صبح تا عصر با دخترهای قد و نیم قدِ همسایه، توی کوچه های باریک و خاکی روستا می دویدیم. بی هیچ غصه ای می خندیدیم و بازی می کردیم. عصرها، دمِ غروب با عروسک هایی که خودمان با پارچه و کاموا درست کرده بودیم، می رفتیم روی پشت بام خانه ما. تمام عروسک ها و اسباب بازی هایم را توی دامنم می ریختم، از پله های بلند نردبان بالا می رفتیم و تا شب می نشستیم روی پشت بام و خاله بازی می کردیم. بچه ها دلشان برای اسباب بازی های من غنج می رفت؛ اسباب بازی هایی که پدرم از شهر برایم می خرید. می گذاشتم بچه ها هر چقدر دوست دارند با آن ها بازی کنند. شب، وقتی ستاره ها همه ی آسمان را پر می کردند، بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم. گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم. وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم. بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت. دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد. بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد. صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم. نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید. پدرم چوبدار بود. کارش این بود که ماهی یک بار از روستا های اطراف گوسفند می خرید و به تهران و شهرهای اطراف می برد و می فروخت. از این راه درآمد خوبی به دست می آورد. در هر معامله یک کامیون گوسفند خرید و فروش می کرد. در این سفرها بود که برایم اسباب بازی و عروسک های جورواجور می خرید. روزهایی که پدرم برای معامله به سفر می رفت، بدترین روزهای عمرم بود. آن قدر گریه می کردم و اشک می ریختم که چشم هایم مثل دو تا کاسه ی خون می شد. پدرم بغلم می کرد. تندتند می بوسیدم و می گفت: «اگر گریه نکنی و دختر خوبی باشی، هر چه بخواهی برایت می خرم.» با این وعده و وعیدها، خام می شدم و به رفتن پدر رضایت می دادم. تازه آن وقت بود که سفارش هایم شروع می شد. می گفتم: «حاج آقا! عروسک می خواهم؛ از آن عروسک هایی که موهای بلند دارند با چشم های آبی. از آن هایی که چشم هایشان باز و بسته می شود. النگو هم می خواهم. برایم دمپایی انگشتی هم بخر. از آن صندل های پاشنه چوبی که وقتی راه می روی تق تق صدا می کنند. بشقاب و قابلمه ی اسباب بازی هم می خواهم.» پدر مرا می بوسید و می گفت: «می خرم. می خرم. فقط تو دختر خوبی باش، گریه نکن. برای حاج آقایت بخند. حاج آقا همه چیز برایت می خرد. من گریه نمی کردم؛ اما برای پدر هم نمی خندیدم. از اینکه مجبور بودم او را دو سه روز نبینم، ناراحت بودم. از تنهایی بدم می آمد. دوست داشتم پدرم روز و شب پیشم باشد. همه اهل روستا هم از علاقه من به پدرم باخبر بودند. گاهی که با مادرم به سر چشمه می رفتیم تا آب بیاوریم یا مادرم لباس ها را بشوید، زن ها سربه سرم می گذاشتند و می گفتند: «قدم! تو به کی شوهر می کنی؟!» می گفتم: «به حاج آقایم.» می گفتند: «حاج آقا که پدرت است! » می گفتم: «نه، حاج آقا شوهرم است. هر چه بخواهم، برایم می خرد.» بچه بودم و معنی این حرف ها را نمی فهمیدم. زن ها می خندیدند و درِ گوشی چیزهایی به هم می گفتند و به لباس های داخل تشت چنگ می زدند. تا پدرم برود و برگردد، روزها برایم یک سال طول می کشید.
🌱🕊 💌 اگر... در جمهوری اسلامی خلافی صورت گرفت، تقصیر را بر گردن نظام نگذارید! بگویید فرد اشتباه کرد نه نظام... که چه بسیار افرادی برای ضربه زدن به نظام آمده اند، کسانی که بویی از ایمان و مردانگی نبرده اند کسانی که نان نظام را می خورند و ریشه نظام را می زنند الحق که چه خطرناکند این افراد..! 🕊 @Modafeaneharaam
🔰 اینجا هامبورگ آلمان است، به یاد شهدای کودک غزه عروسکها رو کفن پوش کردند‌. 🌹 پایگاه بسیج شعبه هامبورگ @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پس از بمباران ساختمان‌ها در غزه توسط نیروی هوایی اسرائیل، یک دختر شیرخوار از طبقه پنجم سقوط کرد @Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمریکا به ایران اخطار داده که اگر وارد جنگ با رژیم صهیونیستی بشه، اون هم به ایران حمله میکنه، به نظرم وقتش رسیده ایران تکلیف خودش رو روشن کنه و آمریکا را سر جایش بنشاند یا لقب زمینه ساز ظهور را از خودش برداره.. چند بچه دیگر باید کشته شوند تا صدای پهبادهای شاهد در جبهه نبرد شنیده شود ؟ من نمی‌گویم ایران مستقیما وارد جنگ شود اما لااقل می تواند اجازه استفاده از سلاحهای پیشرفته را به حزب الله بدهد... @Modafeaneharaam
توصیف حزب اللهی حزب الهی بودن با همه تراژدی‌هایش ✅حزب الهی ها کسانی هستند که وقتی همه نگرانند که دو ریال‌شان نشود یک ریال،آنها نگران انقلاب اسلامی هستند و منافع خودشان را فراموش می‌کنند ✅ حزب الهی‌ها کسانی هستند که امکانات کشور در اختیارشان نیست، اما همه جا در تاکسی، اتوبوس، مترو، دانشگاه، اداره و مدرسه و... باید پاسخگوی همه کس و همه چیز باشند. ✅ حزب الهی‌ها کسانی هستند که ضمن اینکه دور از قدرتند، شرمنده مردم‌اند و هرکجا بتوانند، مانند اردو‌های جهادی و کمک به زلزله زدگان، جبهه و سوریه در خط مقدم حضور دارند. ✅ حزب الهی‌ها کسانی هستندکه از ناهنجاری‌های اجتماعی رنج می‌برند و غصه می‌خورند، ✅ حزب الهی‌ها بین منتقد، مخالف و معاند فرق می‌گذارند و صرفاً معاند را در مقابل خود می‌بینند. ✅ حزب الهی‌ها عنصر شهادت را همیشه در گوشه نگاه خود دارند و به دنبال آرمانی هستند که بدان نقطه ختم شود. ✅ حزب الهی‌ها ساده پوش و ساده زیست هستند و اصراری ندارند همه مردم اینگونه باشد. آن‌ها الگویی را ارائه می‌دهد که مملو از یک رنگی است ✅ حزب الهی‌ها از قشر و صنف خاص نیستند همانند مولدان انقلاب اسلامی هستند. در جمع آنان از سپاهی تا کارگر شهرداری، از معلم و استاد تا کشاورز و پزشک و پرستار تا مکانیک و بازاری قابل رهیابی است. ✅ حزب الهی‌ها کسانی هستند که وقتی معاندین میخواهند از انقیاد خارج شوند نام او را«لباس شخصی» می‌گذارند حال آنکه او هم فردی شبیه خود آنان است فقط منشأ تعهد و مسیر هزینه شدن و هزینه دادن متفاوت است ✅ حزب الهی‌ها برای حفظ پرچم پر خون اسلام،تشیع و آرمانهای انقلاب اسلامی از مال، جان، آبرو و زخم زبان می‌گذرند و در این راه هیچ شأن و جایگاهی برای خود قائل نیستند. ✅ حزب الهی‌ها آن دختر و پسر «بدظاهر» را دشمن خود نمی‌داند، اما احساس می‌کند خداوند او را در مقابلش قرارداده است تا آزمایش شود و ماموریتی را انجام دهد و در عین حال ارزش خود را نیز معنا کند. ✅ حزب الهی‌ها کسانی هستند که در عرصه هنر، دانشگاه و حتی رسانه غریبند و این غربت علیرغم حاکمیت نظام دینی است. اما به تعبیر شهید آوینی: «باز معتقدم خداوند، لوح و قلم تاریخ را به اینان سپرده است»فقر در مقابل خالق، دلخوشی زندگی روزمره حزب الهی‌ها است. ✅ حزب الهی‌ها کسانی هستند که فرزندانشان مانند بقیه مردم بیکار در منزل نشسته‌اند گرانی آنان را می‌آزارد، اما سنگ زیرین آسیاب هستند و دم برنمی‌آورند و خود را در معرکه آزمایشی می‌دانند که با انقلاب امام در معرض آن قرار گرفتند. ✅ حزب الهی‌ها مصداق «و من هم من ینتظر» هستند و بر صراط «و ما بدلو تبدیلا» استوارند. ✅ حزب الهی‌ها مردم سالاری را بزنگاه و بستر اصلاح مدیریت کشور و یکی از روش‌های حفظ‏و استمرار ارزش‌های انقلاب اسلامی می‌دانند و به آن اعتقاد دارند. ✅ حزب الهی‌ها وقتی رد صلاحیت می‌شوند زمین و آسمان را بهم نمی‌دوزند، احساس می‌کنند تکلیفی از دوششان برداشته شده است و سجده شکر به جا می‌آورند. ✅ حزب الهی‌ها جدا از مردم و در محله و شهرک خاص زندگی نمی‌کند، فرزندشان‏در مدرسه خاص نمی‌رود. آن‌ها با مردم زندگی می‌کند و البته در راه هزینه دادن برای انقلاب اسلامی پیش قراول است. ✅ حزب الهی‌ها مسجد محورند و در بین انواع اسلام‌ها به اسلام روحانیت اعتقاد دارند و «ایران امروز را مظهر آن نور مقدسی می‌داند که در ظلمات این عصر درخشیدن گرفته است»‏ ✅ حزب الهی‌ها هر کجا میداندار بوده‌اند، افتخار آفرین شده‌اند. از جنگ تا انرژی هسته‌ای و موشکی و... (شهریاری، علی محمدی، تهرانی مقدم، کاظمی آشتیانی و...) 🔶 آنان که تصویر دیگری از خود مخابره می‌کنند و اصرار بر حزب الهی بودن دارند، دروغ می‌گویند. حزب الهی نما‌ها را شناسایی کنید‏🔷 اما حزب الهی‌ها باید شرم را کنار بگذارند و وقتی به خاطر فساد‌های موجود مورد بازخواست و سوال قرار می‌گیرند، بگویند: این‌ها را ما انتخاب نکردیم این‌ها خروجی انتخاب خود شما ملت‌اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این آقاااا نمیذاره!!!! آفرین به این جوون آفرین به جهاد تبیینش👏👏
تجهیزات ارسالیِ آمریکا به دفتر عبدالحمید به مقصد نرسید 22 دستگاه ارتباطی و استارلینک که توسط آژانس امنیت ملی آمریکا وارد کشور شده بود، ردیابی و توسط نیروهای امنیتی ضبط شد.  22 دستگاه ارتباطی و استارلینک آژانس امنیت ملی آمریکا با ردیابی نیروهای امنیتی ایران ضبط شد. پیگیری‌های خبرنگار فارس نشان می‌دهد که مقصد اصلی دو محموله از 22  دستگاه تجهیزات ارتباطی و استارلینک ارسالی «N.S.A»، اختصاصی دفتر مولوی عبدالحمید در خیابان خیام زاهدان بوده است. در همین راستا ۵ نفر از عوامل موثر دریافت کننده و بهره‌بردار این تجهیزات نیز در زاهدان بازداشت شدند. به گفته یک منبع آگاه ارسال این تجهیزات با هدف «بازتولید آشوب در زاهدان»، «زمینه سازی برای ایجاد یک ارتباط امن میان عوامل داخلی با خارج از ایران» و « تسهیل کردن فعالیت های تبلیغاتی و رسانه‌ای آنها در فضای مجازی» بوده است. سازمان امنیتی «N.S.A» بزرگ‌ترین و سری‌ترین عضو جامعه اطلاعاتی آمریکا به شمار می‌آید و حفاظت از ارتباطات دولتی این کشور را برعهده دارد.
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💐 🌴حضور او در سوریه با عنوان مربی آموزشی شروع شد، اما چنان در بین نیروها درخشید که موردتوجه فرماندهان ارشد نظامی واقع شد و بعد از مدتی به عنوان فرمانده تیپ هجومی سیدالشهداء (؏)منصوب شد. 🌾محمدحسین را در سوریه به نام «حاج عمار» می‌شناختند. حاج قاسم‌ سلیمانی نگاه ویژه‌ای به او داشت و در یکی از دیدارهایش گفته بود: «عمار برای من مثل «همت» بود. 💐شجاعت و دلاوری‌اش باعث شده بود که همواره او را در خط مقدم ببینند. دل بی‌باک و سر نترس محمدحسین در بین نیروهایش مشهور بود. در عین فرماندهی و هوش نظامی، همیشه در میانه میدان بود. تا اینکه ۱۶ آبان سال ۹۴، آرزوی دیرینه‌اش تحقق یافت و در حومه شهر حلب به خون سرخ خویش آغشته گشت و خود را به قافله شهدا رسانید. 🥀 🕊