eitaa logo
🌹کانال شهید محمدحسین محمدخانی🌹
106 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
5 فایل
قال الله تعالی علیه :"ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا ،بل احیائ عندربهم یرزقون" شهید محمد حسین محمدخانی نام جهادی:حاج عمار تاریخ تولد:۱۳۶۴/۴/۹ تاریخ شهادت :۱۳۹۴/۸/۱۶ سمت:فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا مزار مطهر شهید:گلزار شهدای تهران قطعه ۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚫 حسینی بودن بدون مهدوی شدن، به درد نمی‌خوره! 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 . . ࿐჻❥⸙💚⸙❥჻࿐ ↝𝐉𝐨𝐢𝐧 @salambaraleyasin1401
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیه السلام آیا لازم است دو ماه محرم و صفر مشکی بپوشیم؟ •┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥توهین های مکرر رئیس ستاد انتخاباتی پزشکیان در سلماس به پیامبران الهی، رییسی، جلیلی و طلاب حامی وی 💥مسعود حاج علیلو فرماندار سابق سلماس در جشن پیروزی پزشکیان می گوید: 💥"خطاب به طلبه‌ها میگم (آنها که شایعه شده بود رفتند روستاها و برای جلیلی تبلیغ می‌کنند)‌ ۱۲۴ هزار پیامبر آمدند و به اندازه این گوشی‌های هوشمند چیزی به ما یاد ندادند!!! 💥آقای ملا وقتی می‌بینی در روستای تو یک نفر هم رای نداده، پس برو پی کار خودت! 💥آقای امام جمعه، وقتی آدرس میدهی، سرراست بگو، مستقیم اسم بیار بگو جلیلی؛ با روش غیرمستقیم حرف نزن. نگو به آن کسی رای دهید که بیشترین شباهت به رئیسی را داشت. رئیسی هیچ گلی به سر ما نزده بود!!! 💥۴ درصد مردم سلماس به جلیلی رای دادند. (که ۲ درصدش از سوی افراد غیربومی ساکن سلماس هست) و جلیلی میخواهد کل مردم ایران مثل خودش بلنگند!!! 💥اگر انتخابات رو همه‌پرسی فرض کنیم شما سهم‌تون ۲ درصد هست پس حق ندارید واسه ما، سرنا بنوازید." 💥 آقای پزشکیان ! تکلیف این افراد که هم ضد ملیت هستند و هم ضد امنیت و هم ضد مذهب را در ستادهای خودت مشخص کنید
بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🖇 و باتلاق پیش رو!!! 💭 فرض کنیم پزشکیان هیچ وعده ای نداده! هیچ مسئولیتی را هم نپذیرفته! اما بدون تردید دست به حماقتی عجیب و غریب و خطرناک زده که دیر یا زود پیامدهای این حماقت گریبانش را خواهد گرفت! 🚥 گسل های قومیتی که فعال شد! دیر یا زود باید برای این گسل های فعال شده فکری کند! وزیر اهل سنت معاون کرد و ترک و بلوچ و اهل سنت استاندار کرد و ترک و بلوچ و احتمالا اهل سنت! 💭 حال فرض کنیم در این زمینه هم با احتیاط عمل کند و هیچکدام از این موارد اتفاق نیافتد! پزشکیان با توقعاتی که از این قومیت ها بالا برده چه میکند!؟ 📉 اقتصاد ما با همه مشکلاتی که در دولت شهید رئیسی با آن دمخور بود اما در این سه ساله به یک ثبات نسبی تاکید میکنم نسبی رسیده بود حالا با ورود طیب نیا قرار است به کدام سو برود!؟ 👈 لطـفا دقــت کنید علی طیب‌نیا در دور اول دولت‌ روحانی‌ به پشتوانه فضای رفع تحریم‌ها و دسترسی بیشتر به منابع ارزی و تخلیه فشار تورمی بجا مانده از قبل، این امکان را پیدا کرد تا با فشردن دوباره فنر نرخ ارز و پایه پولی، فنر تورم را بطور تصنعی و غیر پایدار جمع کند بدون اینکه اصلاحات اساسی اقتصادی انجام بدهد. خب الان و در این چهار سال پیش رو اگر بخواهد برای سیستان و بلوچستان و کردستان و آدربایجان کاری بکند باید به منابعی بزرگ دست پیدا کند و هم زمان تورم را کنترل کند و هم زمان خیلی کارهای دیگر را هم انجام دهد! حالا چگونه؟ متاسفانه برای رئیس جمهور شدن بدترین روش را انتخاب کرد و حالا احتمالا هم خودش را گرفتار کرده و هم کشور را درگیر مصائب مختلفی خواهد کرد! آیه یاس نمیخوانم! فقط دارم شرایط پیش روی آقای رئیس جمهور را در حد شواهد پیدا ترسیم میکنم! آقای رئیس جمهور به نظر حقیر هنوز گرم است و نمیداند چه بلایی بر سرش آمده! شاید هم فهمیده! پزشکیانی که حقیر میشناسد با شخصیت حسن روحانی فاصله قابل ملاحظه ای دارد! روحانی که رئیس جمهور شد و بر تخت جلوس کرد دیگر هیچکاره بود! اصلا خودش را درگیر کار نمیکرد! همه کارها به دست صحنه گردانان پشت صحنه طراحی و به دست افراد نالایقی دنیاپرست کاسب کار اجرا میشد! اما اینگونه نیست! حداقل تا قبل از این انتخابات اینگونه نشان داده بود! پزشکیان آدم صبوری نیست تحمل فشار از یک حدی به بالا دیگر برایش کابوس است! میخواهد در اداره کشور نقش ایفا کند دوست ندارد عروسک خیمه شب بازی باشد! حالا با این آقایانی که دوره اش کردند و با هر ترفندی رئیس جمهورش کردند چه میکند!؟ این آدمها مگر به قول و قرار با مردم وفادارند! اینها حتی با پزشکیان هم رو بازی نخواهند کرد! تقریبا همه و همه دنبال منافع حربی و شخصی هستند! اینها سرسپرده لیبرالیسم جهانی هستند! اینها پزشکیان را فقط تا همین مرحله میخواستند  و از اینجای کار به بعد دنبال اجرای برنامه های خود هستند به نظرم پزشکیان تن به این خفت ندهد در نتیجه درگیری در بین خودشان بالا خواهد گرفت....
🔴 🔴 ما امروز نباختیم، بلکه سالهاست که باخته ایم........، اما دقیقا چه زمانی و چرا باختیم؟!🤔🤔 اون وقتی باختیم که برای سنگرهای انقلاب و بزرگترین شبکه تخاطب حقیقی‌‌مان یعنی مساجد، برنامه ای نداشتیم تا اینکه به اذعان مسئولین امور مساجد، بیش از نیمی از آنان تعطیل شده؛ همون مراکزی که انقلاب رو پدید آورد و بحران های بعد از انقلاب رو مدیریت و حل کرد. اون‌وقتی باختیم که دَرِ مساجد رو در بیشتر ساعات شبانه روز قفل زدیم، با این توجیهات که مسجدمون تمیز بمونه، خادممون اذیت نشه و راحت باشه، دزدی نشه و ... اون‌وقتی باختیم که به قول حاج قاسم، افراد خسته و چند شغله رو گذاشتیم امام جماعت برخی مساجد. اون‌وقتی باختیم که مساجدمون بیشتر محل حضور سالمندان معزز شد و میزان حضور جوانان در مسجد به شدت کاهش یافت. اون‌وقتی باختیم که کمتر از ۲ درصدِ مردم محله‌مون با مسجد مرتبط شدن. اون‌وقتی باختیم که بسیاری از مساجد و ائمه جماعات، نسبت به جهاد تبیین و بصیرت افزایی مردم محله‌شون منفعل عمل کردن. اون‌وقتی باختیم که امام جماعت های ناکارآمد یا سکولار رو به خاطر مصلحت اندیشی های پی‌پایه و چند توصیه، برکنار نکردیم. اون‌وقتی باختیم که مسئولین امر مساجد، هشدار های امامین انقلاب نسبت به مسئله نفوذ، انجمن حجتیه و سکولار شدن مساجد رو جدی نگرفتن. اون‌وقتی باختیم که هیئت امنای خسته و ناکارآمد رو براشون حکم زدیم و فرصت ایفای نقش رو از جوانان گرفتیم. اون‌وقتی باختیم که حاضر به حضور بانوان در هیئت امنای مساجد نبودیم تا دغدغه ها، نیاز ها و مسائل بانوان مسجد را بشنویم. اون‌وقتی باختیم که مهاجرت هیئت ها از مساجد به حسینیه هارو دیدیم اما این هم برامون اهمیت نداشت بماند که چه بسا در این انتخابات، خودمون هم بصیرت نداشتیم و فقط در این یک هفته با خودمون دعوا کردیم. جبهه انقلاب باخت به انفعال، باخت به مصلحت اندیشی های بی‌مورد، باخت به بی بصیرتی برخی یارانش و باخت به ترک فعل های متولیان فرهنگی کشور. و اما در آن طرف، دشمنی که خوب میداند که پایگاه اصلی و عقبه‌ی انقلاب همین مساجده و با تمام توان، تلاش می کنه تا مساجد رو خالی از جوانان کنه، ناکارآمد کنه، سکولار کنه و به در نهایت مساجد رو حاشیه برونه... و اما در این‌طرف این ماییم که میدانیم آباد و بعضا آزادسازی مساجد قطعا مسیری دشوار هست که به هم افزایی، مقاومت و حرکت عمومی نیاز داره ولی به اعتقاد ما اگر میخواهیم به جامعه اسلامی برسیم باید ابتدا جوامع کوچیک اسلامی درست کنیم و تحقق جوامع کوچک اسلامی بدون مساجدی در طراز انقلاب اسلامی صورت نخواهد گرفت. با وجود این مسائل و مشکلات، حق نداریم ناامید و دلسرد بشیم باید هم افزایی کنیم، مقاومت کنیم و با تمام توان با جریانی که سنگر های انقلاب رو هدف قرار داده مقابله کنیم. و اما در مورد امور مساجد هم به نظر می‌رسد لازم است این مرکز علاوه بر اصلاح ساختار خود، نسبت به مديريت مساجد و انتصاب ائمه جماعاتی در طرازانقلاب اسلامی، تجدید نظر جدی صورت دهد. ✍️پ.ن: البته که ما نافی تلاش برخی از ائمه جماعات مجاهد و فعالین حوزه مسجد نیستیم ولی به اذعان خود مسئولین امر، وضعیت مساجد کشور اصلا خوب نیست. نهایتا باید گفت اکنون نیاز به مساجد طراز انقلاب اسلامی بیش از هر زمانی احساس می‌شود.
اگر شما هم یک نفر از حدود ۱۴ میلیون نفری هستی که به آقای جلیلی رای دادی با شما هستم: به خودت افتخار کن، تو: ✅ به جلیلی رای دادی ... ⛔نه به خاطر مشهدی بودنش، ⛔نه به خاطر اینکه مادرش ترک بود، ⛔نه به خاطر اینکه پدرش کرد کرمانج بود، ✅تو بهش رای دادی... ⛔نه به خاطر اینکه احساسات قومیتی، مذهبی تو رو تحریک کرد، ✅بهش رای دادی... ⛔نه به خاطر اینکه حال رقیبشو بگیری، ✅تو بهش رای دادی... ⛔نه به خاطر اینکه بزرگان یه حزبی گفته بودند بهش رای بده، ✅تو بهش رای دادی... ⛔نه به خاطر اینکه تو رو از جنگ و تحریم و ترامپ ترسونده بودند، ✅تو بهش رای دادی... ⛔نه به خاطر رفع فیلتر و گشت ارشاد و ... که جزو اختیارات رییس جمهور نیست. ✅تو بهش رای دادی... ⛔نه به خاطر اینکه فلان خواننده و فوتبالیست و  کمدین یا بلاگر یا حتی منبری یا مداح مشهور توومیتینگ های انتخاباتیش حضور داشتند. 👌تو به دست پاکی، به صداقت، به برنامه، به یازده سال تلاش بی وقفه، به شخصیت، به اخلاق و به مسیر پرتلاش شهید رئیسی رای دادی 👏به خودت افتخار کن که اگر حتی یک نفر هم بودی در طرف درست تاریخ ایستاده‌ای احسنت بر تو و بر بصیرتت.
🌹 یڪےازچشمانم رامیبندم وباچشم دیگردرچهارچوب ڪوچڪ پشت دوربین عڪاسےام دقیق میشوم... هاله لبخندلبهایم رامیپوشاند؛سوژه ام راپیدا ڪردم❣ پسری باپیرهن شونیزسرمه ای ڪه یڪ چفیه مشڪےنیمےازبخش یقه وشانه اش راپوشانده. شلوارپارچه ای مشڪےویڪ ڪتاب قطوروبه ظاهرسنگین ڪه دردست داشت📑 حتم داشتم مورد مناسبـےبرای صفحه اول نشریه مان باموضوع"تاثیرطلاب ودانشجودرجامعه"خواهدبود❣ صدامیزنم:ببخشید آقا❢یڪ لحظه... عڪس العملـےنشان نمیدهےوهمانطورسربه زیربه جلوپیش میروی. باچندقدم بلند وسریع دنبالت مےآیم ودوباره صدامیزنم: ببخشیییید...ببخشیدباشمام❢ باتردید مڪث میڪنے،مےایستےوسمت من سرمےگردانےاماهنوزنگاهت به زیراست آهسته میگویی: _ بله؟؟..بفرمایید❢ دوربین رادر دستم تنظیم میڪنم.. _ یڪ لحظه به اینجا نگاه ڪنید(وبه لنز اشاره میڪنم) نگاهت هنوز زمین رامیڪاود❢ _ ولـے....برای چه ڪاری؟ _ برای ڪارفرهنگے❢ عڪس شماروی نشریه مامیاد. _ خب چرا ازجمع بچه ها نمیندازید..؟چراانفرادی؟ بارندی جواب میدهم: _ بین جمع، شما،طلبه جذاب تری بودید❢ چشمهای به زیرت گرد وچهره ات درهم میشود. زیرلب آهسته چیزی میگویی ڪه دربین آن جملات"لاالله الا الله"رابخوبـےمیشنوم.👂 سرمیگردانـےوبه سرعت دور میشوی،من مات تابه خود بجنبم تووارد ساختمان حوزه میشوی.. 😐 باحرص شالم رامرتب وزیرلب زمزمه میڪنم: چقدر بـےادب بود😒 یڪ برخورد ڪوتاه وتنهاچیزی ڪه در ذهنم ازتو ماند،یڪ چهره جدی،مو و محاسن تیره بود..❣ ✍ ادامه دارد ...
🌹 روی پله بیرون ازمحوطه حوزه میشینم وافرادی ڪه اطرافم پرسه میزنند را رصد میڪنم❢ ساعتـےاست ڪه ازظهر میگذرد و هوا بشدت گرم است.جلوی پایم قوطی فلزی افتاده ڪه هرزگاهے با اشاره پاتڪانش میدهم تاسرگرم شوم❢ تقریبا ازهمہ چیزو همه ڪَس عڪس گرفته ام فقط مانده... _ هنوز طلبہ جذابتون رو پیدا نڪردید؟❣❣😒 رومیگردانم سمت صدای مردانہ اشنایی ڪه باحالت تمسخرجمله ای راپرانده بود❣ همان چهره جدی و پوشش ساده چفیه،ڪوله ڪه باعث میشد بقول یکی ازدوستانم . _ چطورمگه؟❣...مفتشـے..؟😒 اخم میڪنے،نگاهت رابه همان قوطےفلزی مقابل من میدوزی❣ _ نہ خیر خانوم!!..نه مفتشم نه عادت بہ دخالت دارم اونم تو ڪار یه نامحرم...ولـے..😠 _ ولےچے؟....دخالت نڪنید دیگه❢...وگرنه یہو خدا میندازتتون توجهنما😁 _ عجب❢...خواهر من حضور شما اینجا همون جهنم ناخواستہ اس❢ عصبـےبلند میشوم...😠 _ ببینید مثلاً برادر!خیلی دارید ازحدتون جلو میزنید! تاڪےقصد بہ بےاحترامی دارید!!! _ بےاحترامی نیست!...یڪ هفتس مدام توی این محوطہ میچرخید❢اینجا محیط مردونس _ نیومدم تو ڪه😠....جلو درم😒 _ اها! یعنے آقایون جلوی درنمیان؟...یهو به قوه الهے ازڪلاس طی الارض میڪنن به منزلشون؟..یاشایدم رفقا یادگرفتن پرواز ڪنن و ما بـےخبریم؟😐😕 نمیدانم چرا خنده ام میگــیرد و سڪوت میڪنم... نفس عمیقی میڪشے و شمرده شمرده ادامہ میدهی: _ صــلاح نیست اینجا باشید!... بهتره تمومش ڪنید و برید. _ نخـــوام برم؟؟؟؟؟ _ الله اڪبرا...اگر نرید... صدایی بین حرفش میپرد: _ بابا ... رفتے یہ تذڪر بدیا!چہ خبرته داداش! نگاه میڪنم،پسری باقد متوسط و پوششی مثل تو ساده. حتماً رفیقت است.عین خودت پررو!! بی معطلے زیرلب یاعلی میگویی و بازهم دور میشوی.. یڪ چیز دلم راتڪان میدهد.. ... ✍ ادامه دارد ...
🌹 به دیوارتڪیه میدهم ونگاهم رابه درخت ڪهنسال مقابل درب حوزه میدوزم...😊 چندسال است ڪه شاهدرفت وآمدهایـے؟❢استادشدن چندنفررا به چشم دل دیده ای؟..توهم ؟❤ بـےاراده لبخند میزنم❢به یاد چند تذڪر ...چهار روز است ڪه پیدایت نیست.😔 دوڪلمه اخرت ڪه به حالت تهدید درگوشم میپیچد... .. خب اگر نروم چـے؟❢😐 چرا دوستت مثل خروس بـے محل بین حرفت پرید و...😒 دستـے از پشت روی شانه ام قرار میگیرد! ازجامیپرم و برمیگردم... یڪ غریبه درقاب چادر.بایڪ تبسم وصدایـے ارام... _ سلام گلم❣..ترسیدی؟ با تردید جواب میدهم _سلام❣...بفرمایید..؟ _ مزاحم نیستم؟..یه عرض ڪوچولو داشتم. شانه ام راعقب میڪشم ... _ ببخشید بجانیاوردم..!! لبخندش عمیق ترمیشود.. _ من؟؟!....خواهرِ مفتشم😊 یڪ لحظه به خودم آمدم و دیدم چندساعت است ڪه مقابلم نشسته وصحبت میڪند: _ برادرم منو فرستاد تا اول ازت معذرت خواهـے ڪنم خانومے❣اگر بد حرف زده....درڪل حلالش ڪنے.بعدهم دیگه نمیخواست تذڪر دهنده باشه! بابت این دو باری ڪه با تو بحث ڪرده خیلے تو خودش بود. هـےراه میرفت میگفت:اخہ بنده خدا بہ تو چہ ڪه رفتـے با نامحرم دهن به دهن گذاشتـے!... این چهارپنج روزم رفته بقول خودش آدم شہ!... _ آدم شہ؟؟؟...ڪجا رفته؟؟؟😕 _ اوهوم...ڪارهمیشگے! وقتـےخطایـےمیڪنه بدون اینڪه لباسےغذایـے،چیزی برداره.قرآن،مفاتیح و سجادش رو میزاره توی یه ساڪ دستـے ڪوچیڪو میره... _ خب ڪجا میره!!؟ _ نمیدونم!...ولـے وقتـے میاد خیلـےلاغره...!یجورایـے میڪنه😊 باچشمانـےگرد به لبهای خواهرت خیره میشوم... _ توبه ڪنه؟؟؟؟...مگہ...مگہ اشتباه ازیشون بوده؟... چیزی نمیگوید.صحبت رامیڪشاند به جمله آخر.... _ فقط حلالش ڪن!...علاقہ ات بہ طلبہ هارم تحسین میڪرد!... ... اینم بزار پای همینش ... همنام پسرِ اربابــے....هر روز برایم عجیب ترمیشوے... تو متفاوتـے یا... تو را میبینم؟ ✍ ادامه دارد ...
🌹 ڪار نشریه به خوبـے تمام شد و دوستے من با فاطمہ سادات خواهر تو شروع❣❤ آنقدر مهربان،صبور و آرام بود ڪه حتـےمیشداورا دوست داشت. حرفهایش راجب مرا هرروز ڪنجڪاوتر میڪرد. همین حرفها بہ رفت و آمدهایم سمت حوزه مهر پایان زد. گاه تماس تلفنـے داشتیم و بعضـے وقتهاهم بیرون میرفتیم تا بشوددسوژه جدید عڪسهای من... جلوه خاصی داشت در ڪادر تصاویر... ڪم ڪم متوجه شدم خانواده نسبتا پرجمعیتـے هستید. علـےاکبر،سجاد،علـےاصغر،فاطمه و زینب با مادروپدر عزیزی ڪه در چند برخورد ڪوتاه توانسته بودم از نزدیڪ ببینمشان. برادر بزرگتری و مابقی طبق نامشان ازتوڪوچڪتر.... نام پدرت حسین و مادرت زهرا❣ حتـے این چینش اسمها برایم عجیب بود. تو را دیگرندیدم و فقط چند جمله‌ای بود ڪه فاطمه گاهی بین حرفهایش از تو میگفت. دوستـے ماوروز به روز محڪم ترمیشد و در این فاصله خبر اردوی بہ گوشم رسید... 🍃🍃🍃🍃 _ فاطمه سادات؟ _ جانم؟.. _ توام میری؟❣... _ ڪجا؟ _ اممم...باداداشت.راهـــیان نور؟... _ اره!ماچند ساله ڪه میریم. بادودلـے وڪمےمِن.و.مِن میگویم: _ میشه منم بیام؟ چشمانش برق میزند... _ دوست دارے بیای؟😏 _ آره...خیلـ😔ــے... _چراڪه نشه!..فقط ... گوشه چادرش رامیڪشم... _ فقط چے؟ نگاه معنادارے به سر تاپایم میڪند... _ باید چادر سر ڪنـے.😊 سر ڪج میڪنم،ابرو بالا میندازم... _ مگہ حجابم بده؟؟؟😒 _ نه!ڪےگفته بده؟!...اماجایـے ڪه ما میریم حرمت خاصـے داره! در اصل رفتن اونها بخاطرهمین سیاهـے بوده...حفظ این❣ و ڪناری از چادرش را با دست سمتم میگیرد 🍃🍃🍃🍃 دوست داشتم هر طور شده همراهشان شوم.حال و هوایشان رادوست داشتم. زندگـےشان بوی غریب و آشنایـے از محبت میداد🌹💞 محبتـے ڪه من در زندگـےام دنبالش میگشم؛حالا اینجاست...دربین همین افراد. قرارشد در این سفربشوم عڪاس اختصاصـے خواهر و برادری ڪه مهرشان عجیب به دلم نشستہ بود❣ تصمیمم راگرفتم... ✍ ادامه دارد ...