قیام کربلا زمانی پیروز شد که زینب سلام الله علیها راوی ماجراهای اون بودن و این سینه به سینه منتقل شده تا ما
دلیل شکست ما در این انتخابات این بود که راوی خوبی از خدمات شهید رئیسی نبودیم !
چه زیبا گفت شاعر :
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
#عبرت بگیریم
یه چیزی رو دلم مونده ، بگم بهتره
وقتی شهید رئیسی بود داشتیم توی یک جاده ای که این شهید داشت صاف میکرد به سمت قله و ظهور با سرعت حرکت میکردیم
قدر ندونستیم
الان باید از راهی بریم که خیلی چاله چوله داره !!
ولی باز به قله میرسیم ان شاءالله !
آقای پزشکیان یه جمله میگم امیدوارم بهش عمل کنی !
حضرت آقا بعد از دو دولت روحانی و شهید رئیسی دو تا جمله فرمودن
یکی رو عبرت آیندگان و دیگری رو الگوی دولتها توصیف کردن
کاری کن بعد از دولتت عبرت آیندگان نشی !!
آقای پزشکیان
ما یه بار ضربه این جمله رو که غریق استخر فرح گفت دنیای الان دنیای مذاکره است رو خوردیم !
دنیا نشون داد که بعد از وعده صادق حرف ما رو بهتر میفهمه !
مبادا پشت محور مقاومت رو خالی کنی که بدجوری ضرر میکنی !!
راز بقای حرکت سیدالشهداء اینه که همه زیر یک پرچم واحد و بدون هیچ منیّتی نوکری میکنند
اگر میخواهیم حرکت انقلاب سرعت بگیرد باید از راه سیدالشهداء الگو بگیریم !
#حب_الحسین_یجمعنا
بخشی از وصیت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی :من حضرت آیت الله العظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم !
آی رفیق جبهه انقلابی کجایی؟؟
مطالبه گر باشید عین حضرت رقیه سلام الله علیها
تا باباش رو نگرفت آروم نشد !
برای گرفتن حق به حضرت رقیه س تمسک بجویید !
نا امیدی دام شیطانه مبادا از ادامه راه انقلاب ناامید بشید !!
AUD-20210807-WA0001.mp3
4.51M
《رزق خاص ماه محرم》
بخدا قسم در دهه اول محرم
آدم میتواند آدم دیگری شود
رزق های خاص دارد
که در هیچ وقت دیگر سال نیست
در باطن عالم یک جوششی رخ میدهد
که غیر این ده روز، اون اتفاق در باطن عالم نمی افتد
در این ده روز قلب عالم امکان گرفته است😔
امام زمانی که تمام عاشورا جلوی چشمان مبارکشان است😔
یک صحنه ای از عاشورا را به
بعضی ها نشان دادند بیچاره شدند...
و.....
💚سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤#استادعالی
🌹#مدافع_عشق
#قسمت_پنجم
نگاهت مے ڪنم پیرهن سفید با چاپ چهره شهید همت، زنجیر و پلاڪ، سربند یازهـــرا و یڪ تسبیح سبز شفاف پیچیده شده به دور مچ دستت. چقدرساده ای❣و من به تازگے سادگـے را دوســـت دارم❣❣
قرار بود به منزل شما بیایم تا سه تایـے به محل حرڪت ڪاروان برویم.
فاطمه سادات میگفت:ممڪن است راه را بلد نباشم.
و حالا اینجا ایستاده ام ڪنار حوض آبـے حیاط ڪوچڪتان و تو پشت بمن ایستاده ای.
به تصویر لرزان خودم درآب نگاه میڪنم.#چادر_بمن_مےآید... این را دیشب پدرم وقتے فهمید چه تصمیمے گرفته ام بمن گفت.
صدای فاطمه رشته افڪارم را پاره میڪند.
🌹🌹🌹🌹
_ ریحانه؟❣...ریحان؟....الو❣❣😐
نگاهش میڪنم.
_ ڪجایـے؟❣...😐
_ همینجا❣....چه خوشتیپ ڪردی❣تڪ خور😒(و به چفیه وسربندش اشاره میڪنم)
میخندد...
_ خب توام میووردی مینداختـے دور گردنت❣
به حالت دلخور لبهایم را ڪج میڪنم...
_ ای بدجنس نداشتم!!..دیگه چفیه ندارید؟
مڪث میڪند..
_ اممم نه!...همین یدونس!
تا مےآیم دوباره غر بزنم صدای قدمهایت راپشت سرم میشنوم...
_ فاطمه سادات؟؟
_ جونم داداش؟؟!!..
_ بیا اینجا....
🌹🌹🌹🌹
فاطمه ببخشیدڪوتاهےمیگویدوسمت تو باچندقدم بلند تقریبا میدود.
تو بخاطرقدبلندت مجبور میشوی سرخم ڪنـے، در گوش خواهرت چیزی میگویـے و بلافاصله چفیه ات راازساڪ دستےات بیرون میڪشے و دستش میدهے..
فاطمه لبخندی از.رضایت میزند و سمتم مےآید😊
_ بیا!!....
(وچفیه رادورگردنم میندازد،متعجب نگاهش میڪنم)
_ این چیه؟؟😐
_ شلواره😒!معلوم نیس؟؟😁
_ هرهرهر!....جدی پرسیدم!مگه برای اقاعلے نیست!؟
_ چرا!...اما میگه فعلا نمیخواد بندازه.
یڪ چیز در دلم فرو میریزد، زیر چشمے نگاهت میڪنم،مشغول چڪ کردن وسایل هستی.
_ ازشون خیلـےتشڪرڪن!
_ باعشه خانوم تعارفـے.(و بعد با صدای بلند میگوید)..علـےاڪبر!!...ریحانه میگه خیلـےباحالـے!!😁
و تو.لبخند.میزنـے❣میدانـے این حرف من نیست.با این حال سرڪج میڪنے و جواب میدهی:
_ خواهش میڪنم!
🌹🌹🌹🌹
احساس ارامش میڪنم درست روی شانہ هایم...
نمیدانم ازچیست!
از #چفیہ_ات یا #تو...
✍ ادامه دارد ...