👈ترجمه صفحه◄ ٤٥٢ ►🌹سورة الصافات🌹
شما را چه شده، چگونه حکم می کنید؟ (۱۵۴) پس آیا متذکّر [حقایق] نمی شوید؟ (۱۵۵) یا شما [بر این ادعای خود] دلیل روشنی دارید؟ (۱۵۶) پس اگر راستگویید، کتابتان را [که این سخنان را با تکیه بر آن می گویید، به میان] آورید. (۱۵۷)میان خدا و جن، نسب و خویشی قرار دادند، در صورتی که جنیان به خوبی می دانند که [روز قیامت برای حساب و پاداش] احضار خواهند شد. (۱۵۸) خدا از آنچه او را به آن توصیف می کنند، منزّه است. (۱۵۹) مگر بندگان خالص شده خدا [که او را به آنچه توصیف می کنند شایسته مقام قدس اوست.] (۱۶۰) و بی تردید شما و آنچه را می پرستید، (۱۶۱)نمی توانید [مردم را] بر ضد خدا گمراه کنید. (۱۶۲) مگر کسانی را که [به اختیار خود به خاطر پذیرفتن وسوسه و اغواگری شما] به دوزخ درآیند، (۱۶۳) و هیچ یک از ما فرشتگان نیست مگر اینکه برای او مقامی معین است. (۱۶۴)و همانا ما [برای اجرای فرمان خدا] صف بستگانیم. (۱۶۵) و ما خود تسبیح کنندگانیم. (۱۶۶) و مشرکان [پیش از بعثت پیامبر] قاطعانه می گفتند: (۱۶۷) اگر نزد ما کتابی چون کتاب های آسمانی پیامبران پیشین بود، (۱۶۸) بی تردید از بندگان خالص شده خدا می شدیم. (۱۶۹) ولی [هنگامی که قرآن را برای هدایت آنان نازل کردیم] به آن کافر شدند و به زودی [و زر و وبال کفرشان را] خواهند دانست. (۱۷۰) و وعده قطعی ما درباره بندگان به رسالت فرستاده شده، از پیش محقق و ثابت گشته است، (۱۷۱) که بی تردید آنان [در همه زمینه ها] یاری شدگانند، (۱۷۲) و مسلماً سپاه ما پیروزند. (۱۷۳) پس تا مدتی از آنان روی بگردان. (۱۷۴) و آنان را بنگر که به زودی [و زر و وبال گناهانشان را] خواهند دید. (۱۷۵) آیا شتاب در آمدن عذاب ما را می خواهند؟!(۱۷۶) پس هنگامی که [عذاب ما] به آستانه خانه هایشان نازل شود، بیم شدگان روزگار بدی خواهند داشت، (۱۷۷) و تا مدتی از آنان روی بگردان، (۱۷۸) و [آنان را] بنگر که به زودی [و زر و وبال گناهانشان را] خواهند دید. (۱۷۹)پروردگارت که دارای عزت است از آنچه او را به آن توصیف می کنند، منزّه است. (۱۸۰) و سلام بر پیامبران (۱۸۱) و همه ستایش ها ویژه خداست که پروردگار جهانیان است. (۱۸۲)
⭕️ اصلا تعجب نکنید!
🔹 با توجه به حضور جدی آشوبگران فتنه "زن ، هرزگی، فحشا" و حامیان آنها در کمیته های تعیین وزرا و معاونان رئیس جمهور،در روزهای آینده باید منتظر این اخبار باشیم :
▪️انتصاب دکتر محمد فاضلی به عنوان "دستیار ویژه رئیس جمهور در امور اخلاق ، آرامش و فضیلتهای اجتماعی"
▪️انتصاب اندی تاجبخش ( از مشهورترین ترنسهای ایرانی مقیم فرانسه و چهره برتر فعال در حوزه حقوق شهروندان LGBT به انتخاب اتحادیه اروپا و شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد) به عنوان معاون امور زنان و خانواده رئیس جمهور
▪️انتصاب هژبر القانیان (عضو محفل اعظم بهائیان در عکا و برنده جایزه جهانیِ صلح و آزادیِ اتحادیه کلیساهای آمریکای شمالی به علت دفاع مستمر از حقوق اقلیتهای مذهبی ایران)به عنوان "مشاور عالی رئیس جمهور در امور اقلیتهای مذهبی"
▪️دکتر ظریف در پاسخ به پرسش خبرنگاران در خصوص دلایل انتخاب موارد دوم و سوم چنین گفت : من و همکارانم با شفافیت کامل و بر اساس استانداردهای نظام و سازمانهای بین المللی به این گزینه ها رسیدیم و دکتر پزشکیان هم به همین دلیل احکام فوق را صادر کردند.مثلا در مورد معاون امور زنان و خانواده رئیس جمهور، کمیته تخصصی برای مردان ۲۰ امتیاز منفی،برای بانوان ۱۰ امتیاز مثبت و برای عزیزان ترنس ۳۰ امتیاز مثبت در نظر گرفت و طبیعی است انتخاب یک "هموطن ترنس" با تعاریف جامعه جهانی( منعکس شده در سند ۲۰۳۰ مجمع عمومی سازمان ملل متحد) از خانواده و جنسیت تطابق بیشتری خواهد داشت.
وی افزود : در مورد سوم هم کمیته مربوطه برای باورمندان به مذهب شیعه ۲۰ امتیاز منفی،برای پیروان ادیان آسمانی دیگر ۱۵ امتیاز مثبت و برای معتقدان به ادیان تحت ستم و محروم از حقوق اجتماعی و سیاسی ( مانند بهائیت) ۳۰ امتیاز مثبت در نظر گرفت و بر همین مبنا،کمیته ها پس از بحثهای مفصل و کارشناسانه به افراد فوق رسیده و حکم آنها توسط رئیس جمهور صادر گردیده است.
19.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
👊پاسخ به استوری مادر نیکا شاکرمی که بر علیه امام حسین گذاشته بود👊
♦️ فتنه اکبر در راه است
جبهه نفاق با ؛
۱-عبورِ مکارانه از فیلترهای نظارتی
۲-خرجکرد پولهای حرام کسب شده از راه رانت و فساد و اخلال در نظام اقتصادی در دهیاری ها ،روستاها و مناطق محروم و غافل از فضاهای سیاسی و ...
۳-تهدید برخی قومیت ها و اقلیت ها در برخی استانها ( اخبار موثق) در رای ندادن به کاندیدای مقابل
۴-استحمار قبلیه ای بر اساس سطحی نگری دینیِ مردم ساده دل و ...
۵- مظلوم نمایی و طرح صورتِ نظام مسائل کشور و مردم، بدون ارائه راهکار عبور از آنها و صرفا تهییج مردم در مناظرات و تبلیغات
۶- لگد زدن به ارزشها و پنهان شدن پشت رهبر انقلاب ( که البته شیوه ی دیرینه ی اینها در رای اوریست)
پس از به قدرت رسیدن، چهره ی حقیقی خود را آشکار نموده است .
هدفشان از دعوت از عناصر خطرناک دولت روحانی مانند ظریف و زنگنه و... و عناصر فتنه و محکومان امنیتی و اقتصادی، ابتدا ایجاد نارضایتی سیاسی و فرهنگی و سپس با بالا بردن قیمت دلار و سکه در ماههای آتی ایجاد و توسعه دامنه ی اعتراضات و اغتشاشات اجتماعی در شهرها و براندازی و کودتای نرم در کشور با پوشش دموکراسی و بر پایه ی رای مردم و نهایتا به زانو درآوردن رهبر انقلاب و محور مقاومت در ایران و کشورهای منطقه است .
از سوی دیگر فشارهای جدید رژیم صهیونیستی و امریکا در روزهای واپسین انتخابات گویای این مطالب است که جنگ جدید، کاملا هماهنگ با عناصر نفوذی داخلی و کاملا ترکیبی خواهد بود.
آنچه مسلم است حرکت جدید مقاومت یمن و ورود مستقیم به جنگ با اسرائیل در خاک تل آویو نشان از هوشمندی رهبران مقاومت و پیش دستی اتاق فکر و در راسشان رهبر انقلاب و خنثی سازی بخش مهمی از این کودتای نرم در داخل کشور است که ان شا الله با قوت ادامه خواهد یافت و این جماعت نفوذی و منافق، وعده خوردن از گندم ری را به گور خواهند برد .
در روزهای آتی تنشها در حوزه های سیاسی ، امنیتی ، اقتصادی به مراتب بیشتر خواهد شد .
در چنین شرایطی می بایست نگاهها متمرکز بر دهان مبارک سید علی خامنه ( دام ظله) باشد تا همچون گذشته کشور از گزند این فتنه اکبر هم در امان بماند .
اسرائیل در محاصره است برای شکستن محاصره گوساله های دست آموز یهود همچون ظریف و همفکران او از تمامی فنونی که از اربابان خود آموختند استفاده خواهند کرد تا از درون ایران را بهم بریزند
📌بخشی از آنرا در مصاحبه تلویزیونی ظریف مشاهده نمودیم
📌نگاه ها فقط باید به لسان مبارک نائب آمام عصر باشد از شخصیتهای توخالی حزبی چشم بپوشید آنان فهم راهبردی ندارند
🌹#مدافع_عشق
#قسمت_چهل_و_یکم
❤️ #هوالعشـــق ❤️
❣❤️❣❤️❣❤️❣
دست راستم راروی سینه میگذارم. تپش آرام قلبم ناشی از جمله آخر توست! همانیکه در دل گفتی! و من لب خوانی کردم! نگاهم را به گنبد طلایی میدوزم و به احترام کمی خم میشوم.جایت خالیست!!اما من سلامت را به آقا میرسانم!یک ساعت پیش رسیدیم همه در هتل ماندند ولی من طاقت نیاوردم و تنها آمدم! پاهایم را روی زمین میکشم و حیاط با صفا را از زیر نگاهم عبور میدهم. احساس آرامش میکنم. حسی که یک عاشق برنده دارد. از اینکه بعداز چهل روز مقاومت...بلاخره همانی شد که روز و شب برایش دعا میکردم.نزدیک اذان مغرب است و غروب آفتاب. صحن ها را پشت سر میگذارم و میرسم مقابل پنجره فولاد. گوشه ای از یک فرش مینشینم و از شوق گریه میکنم.
مثل کسی که بلاخره ازقفس آزاد شده. یاد لحظه آخرو چهره غمگینت...
ڪاش بودی علی اکبر!!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...
🌹#مدافع_عشق
#قسمت_چهل_و_دوم
❤️ #هوالعشـــق❤
❣❤️❣❤️❣❤️❣
قرار است که یک هفته در مشهد بمانیم. دو روزش بسرعت گذشت و در تمام این چهل و هشت ساعت تلفن همراهت خاموش بود و من دلواپس و نگران فقط دعایت میکردم.علـےاصغرکوچولو بخاطر مدرسه اش همسفر ما نشده و پیش سجاد مانده بود. ازینکه بخواهم به خانه تان تماس بگیرم وحالت رابپرسم خجالت میکشیدم پس فقط منتظر ماندم تا بلاخره پدر یا مادرت دلشوره بگیرند و خبری ازتو بہ من بدهند
💞
چنگالم را درظرف سالاد فشار میدهم و مقدار زیادی کاهو با سس را یک جا میخورم.فاطمه به پهلوام میزند
_ آروم بابا!همش مال توعه!
ادای مسخره ای در می آورم و با دهان پر جواب میدهم
_ دکتر!دیرشده! میخوام برم حرم!
_ وا خب همه قراره فردا بریم دیگه!
_ نه من طاقت نمیارم! شیش روزش گذشته! دیگه فرصت خاصی نمونده!
فاطمه باکنترل تلویزیون را روشن و صدایش را صفر میکند!
_ بیا و نصفه شبی از خر شیطون بیا پایین!
چنگالم را طرفش تکان میدهم
_ اتفاقا ًاین اقا شیطون پدرسوختس که تو مخ تو رفته تا منو پشیمون کنی
_ وااا! بابا ساعت سه نصفه شبه همه خوابن!
_ من میخوام نماز صبح حرم باشم! دلم گرفته فاطمه!
یادت میفتم و سالاد را با بغض قورت میدهم.
_ باشه! حداقل به پذیرش هتل بگو برات آژانس بگیرن . پیاده نریا تو تاریکی!
سرم را تکان میدهم و از روی تخت پایین می آیم. درکمد راباز میکنم ، لباس خوابم را عوض میکنم و بجایش مانتوی بلند و شیری رنگم رامیپوشم.روسری ام را لبنانی میبندم و چادرم را سرمیکنم.فاطمه با موهای بهم ریخته خیره خیره نگاهم میکند. میخندم و با انگشت اشاره موهایش را نشان میدهم
_ مثل خلا شدی!
اخم میکند و درحالیکه بادستهایش سعی میکند وضع بهتری به پریشانی اش بدهد میگوید
_ ایشششش! تو زائری یا فوضول؟
زبانم را بیرون می آورم
_ جفتش شلمان خانوم
آهسته از اتاق خارج میشوم و پاورچین پاورچین اتاق دوم سوئیت را رد میکنم.ازداخل یخچال کوچک کنار اتاق یک بسته شکلات و بطری آب برمیدارم و بیرون میزنم. تقریباً تا اسانسور میدوم و مثل بچه ها دکمه کنترلش را هی فشار میدهم و بیخود ذوق میکنم! شاید از این خوشحالم که کسی نیست و مرا نمیبیند! اما یکدفعه یاد دوربین های مداربسته می افتم و انگشتم را از روی دکمه برمیدارم.آسانسور که میرسد سریع سوارش میشوم و در عرض یک دقیقه به لابی میرسم. در بخش پذیرش خانومی شیک پوش پشت کامپیوتر نشسته بود و خمیازه میکشید با قدمهای بلند سمتش میروم...️
❣❤️❣❤️❣❤️❣
_ سلام خانوم!شبتون بخیر...
_ سلام عزیزم بفرمایید
_ یه ماشین تا حرم میخواستم.
_ برای رفت و برگشت باهم؟
_ نه فقط ببره!
لبخند مصنوعی میزند و اشاره میکند که منتظر روی مبل های چیده شده کنار هم بنشینم...
💞
در ماشین را باز میکنم و پیاده میشوم. هوای نیمه سرد و ابری و منی که با نفس عطر خوش فضا را میبلعم. سرخم میکنم و از پنجره به راننده میگویم
_ ممنون آقا! میتونید برید.بگید هزینه رو بزنن به حساب.
راننده میانسال پنجره رابالا میدهد و حرکت میکند.
چادرم را روی سرم مرتب میکنم و تا ورودی خواهران تقریباض میدوم.نمیدانم چرا عجله دارم.ا زاینهمه اشتیاق خودم هم تعجب میکنم.هوای ابری و تیره خبر از بارش مهر میدهد. بارش نعمت و هدیه...بی اراده لبخند میزنم و نگاهم را به گنبد پرنور رضا ع میدوزم.دست راستم را اینبار نه روی سینه بلکه بالا می آورم و عرض ارادت و ادب میکنم. ممنون که دعوتنامه ام را امضا کردی.من فدای دست حیدری ات! چقدر حیاط خلوت است...گویی یک منم و تنها تویی که در مقابل ایستاده ای. هجوم گرفتگی نفس در چشمانم و لرزش لبهایم و در آخر این دلتنگی است که چهره ام را خیس میکند.ی عنی اینقدر زود باید چمدان ببندم برای برگشت؟ حال غریبی دارم...آرام آرام حرکت میکنم و جلو میروم. قصد کرده ام دست خالی برنگردم. یک هدیه میخواهم..یک سوغاتی بده تا برگردم! فقط مخصوص من...! احساسی که الان در وجودم میتپد سال پیش مرده بود! مقابل پنجره فولاد مینشینم...قرارگاه عاشقی شده برایم!کبوترها از سرما پف کرده و کنارهم روی گنبد نشسته اند....تعدادی هم روی سقاخانه #آســـمال_طلا روی هم وول میخورند. زانوهایم را بغل میگیرم و با نگاه جرعه جرعه ارامش این بارگاه ملکوتی را با روح مینوشم. صورتم را روب ه آسمان میگیرم و چشمهایم را میبندم.یک لحظه در ذهنم چند بیت میپیچد..
_ آمده ام...
آمدم ای شاه پناهم بده!
خط امانـے ز گناهم بده...
نمیدانم این اشکها از درماندگی است یا دلتنگی...اما خوب میدانم عمق قلبم از بار اشتباهات و گناهانم میسوزد! یک قطره روی صورتم میچکد و در فاصله چند ثانیه یکی دیگر...فاصله ها کم و کم تر میشود و میبارد رئفت از آسمان بهشت هشتم!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...
🌹#مدافع_عشق
#قسمت_چهل_و_سوم
❤ #هوالعشـــق
کف دستهایم را باز میکنم و بااشتیاق لطافت این همه لطف را لمس میکنم. یادتو و التماس دعای تو...زمزمه میکنم:
_ الیس الله بکاف عبده و ....
که دستی روی شانه ام قرار میگیرد و صدای مردانه ی تو درگوشم میپیچد و ادامه ایه را میخوانی..
_ و یخوفونک بالذین من دونه...
چشمهایم را باز میکنم و سمت راستم را نگاه میکنم.خودتی!!اینجا؟...چشمهایم را ریز میکنم و با تردید زمزمه میکنم
_ عل...علی!
لبخند میزنی و باران لبخندت را خیس میکند!
_ جانم!؟
یک دفعه از جا میپرم و سمتت کامل برمیگردم. از شوق یقه پیرهنت را میگیرم و با گریه میگویم
_ تو...تو اومدی!!..اینجا!! اینجا...پیش...پیش من!
دستهایم را میگیری و لب پایینت را گاز میگیری
_ عه زشته همه نگامون میکنن!...آره اومدم!
شوکه و ناباورانه چهره ات رامیکاوم.اینگار صدسال میشود که از تو دور بودم...
_ چجوری تو این حرم به این بزرگی پیدام کردی!؟اصلاً کی اومدی!؟...چرا بی خبر؟؟...شیش روز کجا بودی...گوشیت چرا خاموش بود! مامان زنگ زد خونه سجاد گفت ازت خبر نداره...من...
دستت را روی دهانم میگذاری.
_ خب خب...یکی یکی! ترور کردی مارو که!
یکدفعه متوجه میشوی دستت را کجا گذاشته ای.با خجالت دستت را میکشی ...
_ یک ساعت پیش رسیدم.آدرس هتلو داشتم.اما گفتم این موقع شب نیام...دلمم حرم میخواست و یه سلام!..بعدم یادت رفته ها!خودت روز آخر لو دادی روبروی پنجره فولاد! نمیدونستم اینجایی...فقط...اومدم اینجا چون تو دوست....داشتی!
انقدر خوب شده ای که حس میکنم خوابم! باذوق چشمهایت را نگاه میکنم...خدایا من عاشق این مردم!! ممنون که بهم دادیش!
_ اِ ! بازم از اون نگاه قورت بده ها! چیه خب؟...نه به اون ترمزی که بریدی...نه به اینکه...عجب!
_ نمیتونم نگات نکنم!
لبخندت محو میشود و یکدفعه نگاهت را میچرخانی روی گنبد.حتماً خجالت کشیدی!نمیخواهم اذیتت کنم.ساکت من هم نگاهم را میدوزم به گنبد.باران هرلحظه تندتر میشود. گوشه چادرم را میکشی
_ ریحانه!پاشو الان خادما فرشا رو جمع میکنن...
هردو بلند میشویم و وسط حیاط می ایستیم.
_ ببینم دعام کردی؟
مثل بچه ها چندباری سرم ر اتکان میدهم
_ اوهوم اوهوم!هر روز ...
لبخند تلخی میزنی و به کفش هایت نگاه میکنی.سرت را که پایین میگیری موهای خیست روی پیشانی میریزد...
_ پس چرا دعات مستجاب نمیشه خانوم؟
جوابی پیدا نمیکنم.منظورت را نمیفهمم.
_ خیلی دعاکن.اصرار کن ... دست خالی برنگردیم .
باز هم سکوت میکنم. سرت را بالا میگیری و به آسمان نگاه میکنی
_ اینم دلش گرفته بودا! یهو وسطش سوراخ شد!
میخندم و حرفت را تأیید میکنم.
_ خب حالا میخوای همینجا وایسی و خیس بخوری؟
_ نچ!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...
🌹#مدافع_عشـــق
#قسمت_چهل_و_چهارم
❤️ #هوالعشـــق
❣❤️❣❤️❣❤️❣
میدویم و گوشه ای پناه میگیریم. لحظه به لحظه باتو بودن برایم عین رویاس...توهمانی هستی که یک ماه برایش جنگیدم! صحن سراسر نور شده بود.آب روی زمین جمع شده و تصویر گنبد را روی خود منعکس میکند. بوی گلاب و عطر خاص مقدس حال و هوایی خاص دارد. زمزمه خواندن زیارت عاشورایت در گوشم میپیچد...مگر میشود ازین بهتر؟از سرما به دستت میچسبم و بازوات رامیگیرم. خط به خط که میخوانی دلم رامیلرزانی! نگاهت میکنم چشمهای خیس و شانه های لرزانت ....
#من_پاکےات_رادوست_دارم
یکدفعه سرت را پایین میندازی...
و زمزمه ات تغییر میکند
_ منو یکم ببین
سینه زنیم رو هم ببین
ببین که خیس شدم...
عرق نوکری ببین...
دلم یجوریه...
ولی پرواز صبوریه!
چقد شهید دارن میارن از تو سوریه...
چقد...شهید...
منم باید برم...
برم ...
به هق هق میفتی...مگر مرد هم...
گویی قلبم را فشار میدهند...باهر هق هق تو!...
یک لحظه در دلم میگذرد
#تو زمینی_نیستی!... #آخرش_میپری!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
اطلب #العشق من المهد الی تا به ابد
باید این جمله برای همه دستور شود
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...