eitaa logo
شهیـــღـد عِشـق
825 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
کانال بایگانی شد... به یاد شهیــღـد محمــღـدحسین محمـღـدخـانی کپی حلال حلال اینستا «آرشیو عکس ها و فیلم های شهید»👇🏻 https://instagram.com/hajammar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🖤 زیارتنامه_حضرت_زینب_کبری(س) 🥀اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ فاطِمَةَ وَخَدیجَةَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یابِنْتَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِیِّ اللهِ،اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِیِّ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، 🥀اَلسَّلامُ عَلَیْک ِعَرَّفَ اللهُ بَیْنَنا وَبَیْنَکُمْ فِی الْجَنَّةِ،وَحَشَرَنا فی زُمْرَتِکُمْ،وَاَوْرَدَنا حَوْضَ نَبیِّکُمْ، وَ سَقانابِکَاْسِ جَدِّکُمْ مِن یَدِعَلِیِّ ابْن اَبیطالِب صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ،اَسْئَلُ اللهَ اَنْ یُرِیَنافیکُمُ السُّرُورَ وَالْفَرَجَ،وَاَنْ یَجْمَعَنا وَاِیّاکُمْ فی زُمْرَةِ جَدِّکُم ْمُحَمَّد صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، 🥀وَاَنْ لا یَسْلُبَنا مَعْرِفَتَکُمْ، اِنَّهُ وَلِیٌّ قَدیرٌ، اَتَقَرَّبُ اِلَی اللهِ بِحُبِّکُمْ،وَالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ، وَالتَّسْلیمِ اِلَی اللهِ راضِیاًبِهِ غَیْرَ مُنْکِروَلا مُسْتَکْبِروَعَلی یَقینِ ما اَتی بِهِ مُحَمَّدٌ،وَبِهِ راض نَطْلُبُ بِذلِکَ وَجْهَکَ یا سَیِّدی،اَللّهُمَّ وَرِضاکَ وَالدّارَ الآخِرَة َیا سَیِّدَتی یا زَیْنَبُ، 🥀اِشْفَعی لی فِی الْجَنَّةِ،فَاِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَاْناً مِنَ الشَّاْنِ،اَللّهمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ اَنْ تَخْتِمَ لی بِالسَّعادَةِ،فَلا تَسْلُبْ مِنّی ما اَنَا فیهِ،وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ،اَللّهمَّ اسْتَجِبْ لَناوَتَقَبَّلْهُ بِکَرَمِکَ وَعِزَّتِکَ،وَبِرَحْمَتِکَ وَعافِیَتِکَ،وَصَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّد وَآلِهِ اَجْمَعینَ،وَسَلَّمَ تَسْلیماً یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ♥اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج♥ 💚بحق حضرت زینب(س)💚 @hajammar313
*﷽* 🌹 {🌴اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا زینب کُبری(س)🌴} 🏴 صبـღــر را مفهوم معنا زینـღـب است کعــღــبه غمهای دنیا زیــღــنب است چون حسین است آفتاب شهر عشق ماهتاب عــღــالم آرا زیــღــنب است اَلْسَّلٰامُ عَلَیْکَ یٰا جَبَلَ اَلْصَبْر 🏴🌹🌹🌹✌🌴🌹🌹🌹🏴 @hajammar313
یــه ڪسے میگفت: تـــو خودټ ابراهیم هݥـــټ باش شهادټ خودش میاد @Hajammar313
°°° {یه‌غمـــ💔ــایی‌تواین‌دنیاست.. که دل‌وکوره‌میکنه🔥 ‌‌‌ و چشم و دریـــ🌊ـــا دل‌مادرا‌ تاول‌میزنه و کمرباباها‌رو‌خم‌میکنه😔 پهلـــ💪🏻ــوونای شهرمون رفتن مادرا موندن بایه کوه خاطره😞😭 اوناکه جاشون تو به‍شته🌳🌿 برای دل مادراشون‌‌‌.... صـــلــواتــ🙏 @hajammar313
همیشه میگفت: {از دلبستگی هایی که داری دل بکن تا به معرفت برسی} خودش دل کندو شهید شد🕊 شهید مدافع حرم شادی روحشون صلوات
سردار جانها❤️ سنگ صبور سید علی... یار شفیق ابومهدی المهندس🧡 یاور مظلومان سوریه😊 پدر ملت های مظلوم جهان.. سردار سربازهای زینب تولدت را در روزی که متعلق به حضرت زینب(س)است را گرامی میداریم...🕊 @hajammar313
*﷽* 🌹 {🌴أَلسَّلٰامُ عَلَيْكِ یْاٰ زِیْنِبِ کُبْرٰیْ(س)🌴} زینب بساط کاخ ستم را به هم زده زینب به روی قله عصمت علم زده مثل حسین فاطمه محبوب قلب هاست زینب درون سینه ما هم حرم زده زینب نگو بگو همه ی هیبت علی کفار را به خطبه چو تیغ دودم زده زینب به ناز شصت خودش در اسارتش با دست بسته از ولی الله دم زده 🏴اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ🏴 🌴🌹🌹🌹✌🌹🌹🌹🌴 @hajammar313
*﷽* 🌹 {🌴وفات عقیلةالعرب تسلیت باد🌴} خوفــــِ محــღــشر آن کسی دارد که او بــی صــღــاحب اسـت. صاحــღــبـــــِ ما در قیــღــامت، عــღـــمّه جانم زیــღــنب است... أَلسَّلٰامُ عَلَيْكَ یْاٰ زِیْنِبِ کُبْرٰیْ(س) 🏴🌹🌹🌹✌🌹🌹🌹🏴 @hajammar313
🌸🌱... 🌱 ❤ ✍🏼 امــام علــی علیه السلام فـرمـودنـد: 🌸از بـــر کنار بــاشيد که بــا ايمــان فــــاصلــــه دارد، و راستگو در راه نجات و بزرگواری است، امـــا دروغگــو بــر لب پــرتگاه هلاکـــت و خــواری اســت. 🌸 نـورزيـد که‌ حسد ايمان را چـونـان آتشــــی کـــه هيــزم را خــــاکستر کنــد، نـــابـــود مــی ســازد. 🌸بــا يـکديگر و ‏‌تـوزی نداشته بـاشيد کـه نــابـود کننده هـر چيزی است. 🌸بـــــدانيــــد کــــه دور و دراز عقـــل را غــــــافـــل و يــــاد خـــــــدا را بــه فــرامــوشی مــی‏ سپــارد. 📚منتخبی از خطبه ۸۵ @Hajammar313
بریم سراغ قسمت ده رمانمون😍✌️
شهاب با چشم هایی گرد شده و ابروهایی پریده گفت: – می گم یه هفته بعد، تو سوال سخت می پرسی! سینا قاطعانه گفت: – فقط تا فردا شهاب. تا فردا به من مورد و مکانی که میشه نفوذی بشه رو می گی! و از سر میز بلند شد و رفت، اما قبل از این که بیرون برود دوباره رو کرد سمت شهاب و گفت: – تا امشب گزارش کامل همراه با نظر خودت رو می خوام! بعدش یه کله پاچه مهمون منی! چطوره؟ هوم؟ الان دیگه اون چشم و ابروتو جمع کن! شب ساعت یازده شهاب تمام موردها را دوباره برای سینا چید و مسیر رفت و آمد همه را بررسی کرد. هم روی مورد باید دقت می کردند و هم زمانی که می خواستند میکروفون را نصب کنند. شهاب گفت: -یه چیزو حواست باشه، اگر شب موقع برگشت میکروفون رو نصب کنی، ممکنه فردا با یه کیف دیگه بزنه بیرون و بیاد محل کارش! کلا اینا در حال تیپ عوض کردنن! -وای… نگو که مسیر آمدنشون رو باید بررسی کنی و دو روز وقت می خوای! شهاب دستی کوبید پشت کمر سینا که نیم متر پرت شد جلو: – داداشت تمام و کمال کار انجام میده. سینا با گزارش تکمیلی که شهاب داد مسیر دو تا از زن ها را بررسی کرد. سوژه ای که سینا انتخاب کرد؛ یک زن بیست و شش ساله و عاشق پوشیدن لباس لی بود. این کار خودش بود و قرار شد شهاب هم برود سراغ سوژه ی بعدی. این دو نفر افرادی بودند که می شد از طریق آن ها به فضای داخلی خانه راه پیدا کرد. سینا همراه نیرویش افسر عملیات رفت سمت مترو و شهاب سمت میدان آزادی! زن که در تور قرار گرفت… همراهش شد تا شلوغی مزخرف مترو. تمام زوایای این ایستگاه را حفظ بود و نقطه ی اصلی وصل میکروفون را در نظر داشت. نگاهی به نیرو انداخت و او سری تکان داد. زمان وصل میکروفون که رسید، نیرو مقابل زن قرار گرفت و کیف دستیش را رها کرد. تمام محتویات کیف پخش زمین شد. نیرو عصبی و با ناراحتی رو به زن گفت: – خانوم… خانوم! این چه وضعشه؟ زن کمی عقب کشید و هراسان از عکس العمل او خم شد تا وسایل را جمع کند. وسایل کیف بیشتر از آنی بود که راحت جمع شود و غرغرهای نیرو، زن را وادار کرد تا بنشیند و کیفی که رو دوشش بود را زمین بگذارد. سینا خودش را رساند. نشست و گفت: – زن ها همیشه گیجند. ببین خانم با کیف این آقا چه کار کردی؟ نیرو با ابروهای در هم رفته از زن دفاع کرد: – نه آقا خب این خانوم حتما کار داشتند که عجله کردند. الان هم با هم جمع می کنیم. شما زحمت نکشید. خانم شما هم خودتون رو ناراحت نکنید. حین گفتگو، سینا میکروفون را نصب کرد. وسایل جمع شد و نیرو با زن همراه شد! زن از موقعیت پیش آمده راضی بود، سر صحبت را با نیرو باز کرد و چرایی عجله اش را گفت. فرصت پدید آمده بود. بعد از مترو هم با توجه به هم مسیر شدنشان نیرو را کشاند سمت محل کارش. معلوم نبود او دارد تور پهن می کند یا نیرو! سوژه ی شهاب اما، امروز مثل دو روز قبل با اتوبوس که نیامد هیچ، اصلاً نیامد. شهاب ت.م را گذاشت و خودش رفت اداره برای رصد هدایت بقیه ی تیم… تمام زن های دیگر هم مدل رفت شان را عوض کرده بودند. با سینا تماس گرفت: -شما و خانم سلامتید؟ 🕸🕸🕸🕸🕸ادامه دارد🕸🕸🕸🕸🕸 (به درخواست نویسنده کپی آزاده) @hajammar313
بسم رب المهـــ🌱ـــدی