شهیـــღـد عِشـق
☀️ما را کـرمـش داد ز هر غصه نجات 🕊بر معرفت و مرام سلطـان صلـوات #السلطان_اباالحسن💛 #به_وقت_زیارت نا
هر بار که میروم زیارت امام رضا علیه السلام،صدایش میپیچد توی گوشم:«تا بهت اشک ندادن،نرو داخل.»
میگفتم خب چیکار کنم،میگفت توی صحن قدم بزن.خودش از صحن جامع رضوی شروع میکرد و یک دور ،دور حرم میچرخید.زمزمه میکرد و شعر میخواند.استغفرالله میگفت تا واقعا گریش میگرفت،میگفت:«حالا بیا برویم داخل پیش ضریح.»انجا هم سلام میداد و زیاد جلو نمیرفت.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#حاج_عمار
#رفیق_جانمـ
برشی از کتاب #عمارحلب
╔═.🍃🕊.════♥️══╗
@hajammar313
╚═♥️═════.🍃🕊.═╝
هم که میرفتیم امامزاده صالح، آنجا میدیدم.
هیات محله مان فقط علامت کشی و کتونی بازی و مدل لاتی بود.
سینه زنی واقعی را فقط در هیئت علم دار دیدم.
خلاصه با ممد حسین و رفقای کار درستش دم خور شدم و پایم به هیئت باز شد.
خدا خیرشان بدهد. لنگه ممد حسین توی ایران پیدا نمی شود.
آدم همه چیز تمامی بود. یک تنه همه را اداره میکرد.
تزیینات و تبلیغات و تدارکات. اگر هم کسی لایی میکشید، خودش می آمد جای او می ایستاد و خدمت میکرد.
الحق که کباده این کار را بی گله و شکایت به دوش میکشید و دم نمی زد.
آدم مثل چاله میماند دیگر.
ممد حسین بیل اول را که ریخت، هوا خواهش شدم.
از او چیز های ظاهری یاد نگرفتم.
الان هم لباس پوشیدنم مثل سابق است.
او تیپ خودش را میزد، من هم تیپ خودم.
وقتی شیش جیب میپوشید، دل و روحم را میبرد.
لاتی بود؛ ولی یقه آخوندی اش تو کتم نمی رفت.
با آن موتور جنگی اش! انگار جنگ تحمیلی است.
قار قار قار میچرخید دور دانشگاه.
منم تیپم تیپ زرنگی بود.
توی محله های پایین شهر تهران یا جاهای خلاف، تیریپ میزنند به اسم زرنگی؛ کتانیZX، تی شرت، شلوار بگ و موی بوکسوری و...
برشی از کتاب #عمارحلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#حاج_عمار
#رفیق_جانمـ
╔═.🍃🕊.════♥️══╗
@hajammar313
╚═♥️═════.🍃🕊.═╝