هدایت شده از بدون سانسور🇮🇷
9.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥رهبر انقلاب: شنیدم رئیس جمهور آمریکا به برخی گفته صبر کنید، طی ۲ الی ۳ ماه آینده جمهوری اسلامی کلکش کنده خواهد شد.
🔹شتر در خواب بیند پنبه دانه، گهی لف لف خورد گه دانه دانه
#عمار_حلب
دلـداده ی اربـاب بـود
درِ تابـوت را بـاز ڪردند
ایـن آخـرین فرصـت بـود ...
بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل قبـر؛ بدنـم بیحـس شـده بـود ، زانـو زدم ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده بـود . بایـد وصیـتهای محمـدحسیـن را مـو بہ مـو انجـام میدادم.
پیـراهـن مشڪی اش را از تـوی ڪیـف درآوردم. همـان که محـرم ها می پوشیـد. یڪ چفیـه مشـکی هم بـود ، صـدایـم میلرزیـد . بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی بدنـش ، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با وسـواس ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور گردنـش ...
جـز زیبـایی چیـزی نبـود بـرای دیـدن و خـواستـن ! بہ آن آقـا گفتـم:« میخواسـت بـراش سینـه بزنـم ؛ شـما میتونید؟ یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید. دسـت و پایـش را گـم کـرد . نمیتوانست حـرف بـزند
چـند دفعـه زد رو سینـه محـمـدحسـیـن. بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد.» برگـشت نگاهـم کـرد. صورتـش خیـس خیـس بـود. نمیدانم اشـک بـود یـاآب باران. پرسیـد:« چی بخونـم؟» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:«خودت بگـو » نفسـم بالا نمیآمد ....
انگار یڪی چنـگ انداختـه بود و گلـویم را فـشار میداد ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم
گفتــم :
از حـرم تـا قـتلگـاه
زینـب صـدا میزد حسـیـن
دسـت و پـا میزد حسـیـن ؛
زینـب صـدا میزد حسـیـن ...
سینـه میزد برای محمـدحسیـن
شانـه هایـش تکـان میخورد ...
برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند
همـه را انجـام دادم ؛ خـیالـم راحـت شـد ...
پیـشِ پـای اربـاب تـازه سینـه زده بـود ...
📚 قصه دلبری
#همسر_شهید
@hajammar313
هدایت شده از شمسه
💠 یک اثر هنری متفاوت تقدیم به شهید محمدحسین محمدخانی
🌐 https://www.instagram.com/p/BotnbQ7hxgC/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=t7fkyju43mw0
#ارسالی_از_کاربران
برادرم که میخواستن برن سوریه ازم خواستن هر روز براشون زیارت عاشورا بخونم
منم چون شنیده بودم رزمنده ها برای شهادت زیارت عاشورا میخونن، یک هفته گذشته بود و هنوز نخونده بودم و تصمیم داشتم بجاش دعای توسل بخونم
همون شبی که این تصمیم رو گرفتم خواب یکی رو دیدم
چند باری عکسش رو، روی پروفایل شخصی تو یه گروه دیده بودم
رفتم تو پی وی بنده خدا و ازش پرسیدم که پروفایلتون کیه؟
ایشون هم گفتن مدافع حرم هستن، (شهید محمد حسین محمد خانی)
ازم پرسیدن چرا سوال کردی
من توضیح دادم که، چند روزه پشت سر هم خواب این شهید رو میبینم
در حالی که نه اسمشون رو میدونستم و نه اینکه شهیدن
خواب دیده بودم که اومدن خونمون
نشست براش چایی آوردم
بهم نگاه کرد، گفت چرا به سفارش داداش عمل نمیکنی؟
منم گفتم میترسم داداشم شهید بشه
ایشون گفتن نگران نباش، شما همون زیارت عاشورا بخونید
من توجه نکردم، چون نمیدونستم ایشون شهید هستند
فرداش باز همون خواب رو دیدم
اما اینبار هیچی نخورد خونمون
دوباره شب سوم دیدم اومده خونمون نشسته
بهم گفت، زیارت عاشورا رو بخون، خانم خودش مواظب داداشت هست
لبخند آرامش بخشی داشت
خیلی تو خوابم آروم بودم
گفت برا سلامتی همه مدافعان زیارت بخون، یقین بدون داداشتم برمیگرده
وقتی فهمیدم ایشون شهید هستن، زیارت عاشورا رو شروع کردم
یکی به نیابت از ایشون
یکی هم از نیابت خودم
بعدش به همسرم گفتم من خیلی به این شهید علاقه پیدا کردم
میخوام هرطور شده برم سر مزارش
از ارومیه رفتیم تهران، انقدر گشتیم تا مزار شهید عزیزم رو پیدا کردیم
الان از داداشم بیشتر دوسش دارم
عاشورا هم رفتیم با همسرم کربلا، به نیابت از شهید محمد خانی
چند شب پیشم مهمون داشتم
شامم رو به نیت محمد حسین پختم
شبش دوباره خوابش رو دیدم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
@hajammar313