#زینبِحضرتِسلطانِخراسانی
فرا رسیدن دهم ربیع الثانی سالروز شهادت بنت الامام، اخت الامام، عمة الامام، المعصومه، مولاتنا حضرت فاطمه بنت موسی را خدمت بقیه الله الاعظم علیهم السلام و جمیع منتظرانشان تسلیت عرض می نماییم.
#شهادت_حضرت_معصومه
#آجرکاللهبقیهالله
@Hajimashty
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
*
حضرت معصومه ۜ ، این دختر جوانِ تربیت شدهی دامان اهل بیت، با پاشیدن بذر معرفت و ولایت در میان مردم، موجب شد که قم پایگاهی بشود که انوار علم و معارف اهل بیت را به سراسر دنیای اسلام منتقل کند.|حضرتآقا|
[۱۳۸۹/۷/۲۹]
#قصه_دلبری
#قسمت_نهم
شال سبزی داشت که خیلی به آن تعصب نشان می داد.
وقتی روحانی کاروان می گفت:(( باندای بلندگو رو زیر سقف اتوبوس نصب کنین تا همه صداروبشنون)) ، من با آن شال باندهارا می بستم
بااین ترفندها ادب نمی شد و جای مرا عوض نمی کرد
درسفر مشهد ، ساعت یازده شب بادوستم برگشتیم حسینیه. خیلی عصبانی شد. اما سرش پایین بود و زمین را نگاه می کرد.گفت:((چرا به برنامه نرسیدین؟))
عصبانی گذاشتم توی کاسه اش:((هیئت گرفتین برای من یا امام حسین(ع)؟
اومدم زیارت امام رضا(ع)نه که بند برنامه ها و تصمیمای شمـا باشم!
اصلا دوست داشتم این ساعت بیام، به شما ربطی داره؟))
دق دلی ام را سرش خالی کردم.
بهش گفتم:((شما خانمایی رو به اردو آوردین که همه هجده سال رو رد کردن.
بچه پیش دبستانی نیستن که!))
گفت:((گروه سه چهارنفری بشید، بعد از نماز صبح پایین باشین خودم میام می برمتون..
بعدم یا با خودم برگردین یا بذارین هواروشن بشه گروهی برگردین!))
#قصه_دلبری
#قسمت_دهم
می خواست خودش جلوی ما برود و یک نفر از آقایان را بگذارد پشت سرمان
مسخره اش کردم که :((از اینجـا تا حرم فاصله ای نیست که دو نفر بادیگار داشته باشیم!))
کلی کل کل کردیم.
متقاعد نشد. خیلی خاطرمان را خواست که گفت برای ساعت سه صبح پایین منتظرش باشیم
به هیچ وجه نمی فهمیدم اینکه با من این طور سرشاخ می شود و دست از سرم برنمی دارد، چطور یک ساعت بعد می شود همان آدم خشک مقدس از آن طرف بام افتاده!
آخرشب، جلسه گذاشت برای هماهنگی برنامه فردا ..
گفت:((خانما بیان نماز خونه!))
دیدیم حاج آقا را خواب آلود آورده که تنها دربین نامحرم نباشد.
رفتارهایش راقبول نداشتم. فکرمی کردم ادای رزمنده های دوران جنگ را در می آورد
نمی توانستم باکلمات قلمبه سلنبه اش کنار بیایم
دوست داشتم راحت زندگی کنم، راحت حرف بزنم، خودم باشم ..
به نظرم زندگی با چنین آدمی اصلا کارمن نبود ...
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
-
My prayers were answered!
همه دعاهای من مستجاب شدند...
|حاجمشتی|
•سعےکنازامروزتاعمردارے
حداقلروزےیکباربگی:
اَلسَّلـامُ عَلَیْکَ یا اَبـاعَبْدِاللَّهِ
اَلسَّلـامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ
ثواببیستحجدرنامهاعمالت
نوشتهمیشه•
|حجتالاسلامعالی|
'⏳'
-
ما را اگر چه چشم تماشا ندادهاند
ای غایب از نظر، به خیالِ تو سوختیم..
-
|حاجمشتی|