حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
+آنچه در یکشنبه بعد خواهیم خوند: مبانیِ الگوی تعالی دختران
راستیییی!
+آنچه در یکشنبه بعد خواهیم خوند:
آیات مراحلِ آفرینش✨
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
سلام وقتتون بخیر ممنون از زحماتتون
من الان امتحان دارم و نمیتونم بخونم میشه لینک محفل امشب رو بزارید؟
-
-
-
سلام وقت شما هم بخیر
هرچی هست وظیفهست
https://eitaa.com/Ekip_haji739/98067
خدمت شما
تو کانال محافلم آرشیو میشه ان شاء الله🌱
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
http://payamenashenas.ir/ShiaAli واسه حرفاتون👀
لینک سنجاق نرید اشتباهی😁
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
هعییی یادش بخیر
یه زمانی بعد محفل لینک ناشناسو منفجر میکردین
اما حالا مدارس حضوری شده یکی بیچاره تر از اون یکی همه سرا تو کتاب😂😂
یکی نیست بهم بگه بد بخت برو زبان بخون قطعا فردا صفر میشی
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
هعییی یادش بخیر یه زمانی بعد محفل لینک ناشناسو منفجر میکردین اما حالا مدارس حضوری شده یکی بیچاره تر
😐😂 دقیقا منم امتحان ریاضی دارم نخوندم
بدبختوم😐🚶♂💔
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
عالی ولی طولانی
-
-
-
من فکر میکردم کوتاهه عذاب وجدان داشتم که😐
ممنون از همراهیتون🌱
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
😐😂 دقیقا منم امتحان ریاضی دارم نخوندم بدبختوم😐🚶♂💔
اسم ریاضیو جلو من نیارین:/
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
خبببب
خوشحال شدم کنارتون بودم
محفل امشب با همه اتفاقات پشت پردهاش تموم شد
امیدوارم بتونیم کنار هم به اعماق این الگوی قشنگ برسیم
تو این شبای قشنگ برا ما هم دعا کنید رفقا
بیشتر از این مزاحمتون نمیشم
یا علی مدد
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
۲۱ فروردین ۱۴۰۱
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
🌼✨🌼 ✨🌼 🌼 #شب_رمان #خاطرات_یک_انتخاب #قسمت_هفتم شلوغترین بچّهها تو این کلاس جمع شده بودند. دو معلّم
🌼✨🌼
✨🌼
🌼
#شب_رمان
#خاطرات_یک_انتخاب
#قسمت_هشتم
برای ورود به دانشگاه، در رشتۀ ریاضی بین حدود هزار نفر رتبۀ اوّل را به دست آورده بود. از طرف هویدا نخست وزیر وقت، نامۀ تبریکی برایش صادر شد! دانشجوها در تابلوی دانشگاه دیده بودند و به او تبریک گفتند. امّا حسین ناگهان با خشم به سمت تابلو رفت، نامه را درآورد و پیش چشم همگان پاره پاره کرد! هرچه به او گفتند این کار برایت گران تمام میشود، توجّهی نکرد و گفت: من به تبریک گفتن این آقا نیازی ندارم! ساواک هم او را بیشتر تحت کنترل قرار داد!
حدود یک سال از ازدواج محمد با دختری عفیف و متدیّن گذشته بود. محمد به فکر دوستش حسین بود. او میدانست حسین نمیتواند برای ازدواج، از طریق خانوادهاش اقدام کند. محمد از همه به حسین نزدیکتر بود و با او صمیمیتر. به نظر، چه کسی بهترین مورد برای حسین بود؟ حسین با خانوادهاش متفاوت بود. باید جایی اقدام میکرد که او را بشناسند و باور کنند او با خانوادهاش فرق دارد. از جنس خودش هم باشد نه از جنس خانوادهاش! محمد صادقانه قدم جلو گذاشت و حسین آقا را که پسری پاک و با تقوا، درس خوانده، امین و انقلابی، اهلّ نماز شب و مقیدّ به نماز اوّل وقت بود برای خواهرزادۀ خود معرّفی کرد.
#اکیپ_حاجی💛🌱
🆔 @Ekip_haji739 🔷🔸
🌼
✨🌼
🌼✨🌼
۲۱ فروردین ۱۴۰۱