#آموزنده
#حتما_بخونید
روزی #مار به زنبور گفت: انسان ها از ترس "ظاهر خوفناک" من می میرند نه به خاطر نیش زدنم. اما #زنبور قبول نکرد!
مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت: آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که در کنار درختی خوابیده بود. مار رو به #زنبور کرد و گفت من او را میگزم و مخفی می شوم و تو در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و #خودنمایی کن.
مار چوپان را نیش زد و #زنبور شروع به پرواز کردن در بالای سر #چوپان کرد. چوپان فورا از خواب پرید و گفت"ای زنبور لعنتی"و شروع به تخلیه زهر کرد و بلند شد و رفت و بعد از چندی بهبود یافت.
این بار که باز #چوپان در همان حالت بود مار و #زنبور نقشه دیگری کشیدند. زنبور نیش زد و مار خودنمایی کرد!
چوپان از #خواب پرید و همین که مار را دید از ترس پا به فرار گذاشت، و به خاطر #وحشت از زهرِ آن مار،چند روز بعد از دنیا رفت...
برخی از اتفاقات دنیا هم همین است، فقط به خاطر ترس از آنهاست که افراد نابود می شوند، ما #رویاهایمان را زندگی نمیکنیم، ما در #ترسهایمان زندگی میکنیم.
http://eitaa.com/joinchat/3836280853C384b7d7d97