#تجربه_من ۱۰۰۸
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#پیادهروی_اربعین
#اربعین
#قسمت_اول
سال پیش توفیق نصیبم شد تا به همراه همسر و پسرم راهی کربلا شویم در عین ناباوری چون به لحاظ شرایط جسمانی امکان اینکه تا قم هم بروم نبود حالا چطور میخواستم پیاده به کربلا بروم نمیدانم. اینکه چطور شد چنین تصمیمی گرفتم بماند، به هر حال به همراه خانواده ای از نزدیکان راهی شدیم.
لب مرز مهران که رسیدیم همسر و پسرم کوله هاشون رو روی دوششان انداختند
من ساکی داشتم که اگر ویلچر همسفرمان نبود نمیدانم چطور حملش میکردم
همسفر ما هم یک ویلچر داشتند و یک کالسکه که برای بچه ها آورده بودند و دو تا ساک کوچیک برای بچه ها و دو تا ساک هم برای مادربزرگ بچه ها که همه را روی ویلچر گذاشتیم.
در میان بارها کیسه ی بزرگ سفیدی هم بود که حجم زیادی داشت ولی وزن چندانی نداشت که توجهم را جلب کرد. وقتی پرس و جو کردم متوجه شدم تعدادی ماشین اسباب بازی حدودا متوسط بودند برای هدیه به بچه های عراقی
خلاصه از مرز عبور کردیم. با یک ون عراقی راهی نجف شدیم. در راه به همسفرمان گفتم چرا گلسر یا عروسک پارچه ای یا هدیه ای دخترونه نگرفتید که کوچکتر باشد؟ پاسخ داد چون اغلب زائرها وسایل دخترونه میآورند چون حجم کمتری دارد و سبکتر هست، ما تصمیم گرفتیم متفاوت باشیم و برای پسر ها هدیه بیاوریم.
گفتم خب چرا از این ماشین های کوچک نگرفتید حالا چه لزومی داشت اینقدر بزرگ باشند؟ گفت خواستیم به نحو احسنت عمل کرده باشیم
قانع شدم دیگر هیچ نگفتم البته یادم رفت بگویم همسفر ما خودشان سه کودک شش ساله و چهار ساله و هشت ماهه داشتند.
در بین راه همسرم چون با عربی آشنایی داشت با راننده صحبت میکرد و متوجه شدیم راننده دو همسر و هفت فرزند دارد
از میهمان نوازی عراقی ها در مسیر دیگر نمیگویم که شاید بسیار شنیده باشید هرچند که شنیدن کی بود مانند دیدن
خلاصه ما شب به نجف رسیدیم. موقع خداحافظی همسرم پرسید پسر چهار پنج ساله داری گفت بله و همسرم یکی از ماشین اسباب بازی رو با اجازه ی همسفرمان به راننده داد. البته ایشان نمیپذیرفت تا اینکه همسرم گفت این هدیه است از طرف سیدنا قایدنا الحسینی الخامنه ای حفظه الله که ایشون گرفت بوسید و روی چشم خود گذاشت و خوشحال شد.
راهی مشابه شدیم البته چون خسته بودیم بعد از نماز و مختصری شام به یک منزل عراقی رفتیم و خوابیدیم. صبح قبل از اینکه راهی مشایه شویم یکجا نشستیم تا چای عراقی بخوریم که همسفرمان یکی از ماشینها رو به جوان عراقی که چای میریخت داد، چون متوجه شد یک پسر کوچک دارد.
دوباره به راه افتادیم در مسیر چند جا پسر بچه های عراقی بودند ولی وقتی به همسفرمان گفتم ماشینها رو بده تا زودتر تمام شود گفت نه چون اغلب زائر ها بخاطر اینکه بارشون سبک بشه همین ابتدای مسیر هدایا رو میدهند ما نیت کردیم تا کربلا برسونیم.
خلاصه حدود ساعت ده یازده به یک موکب عراقی رفتیم تا استراحت کنیم حدود ساعت پنج بعد از ظهر که بچه ها رو بیدار کردیم تا راه بیوفتیم دیگر موکب خالی از زائر شده بود و خدام عراقی مشغول تمیز کردن موکب بودند.
یکی از بچه ها خسته بود و نمیخواست بیدار شود و گریه میکرد. خادم عراقی نزدیک آمد و به عربی چیزهایی گفت که متوجه شدم که از گریه ی بچه فکر کرده که خودش رو خیس کرده.
با هر درد سری بود بهش فهموندم که نجس نکرده، اون خادم عراقی هم شروع کرد به عذر خواهی و حلالیت گرفتن، همسفر ما که بچه ها رو از دستشویی آورده بود و متوجه عذرخواهی خادمه ی عراقی شد داستان رو جویا شد.
در موکب چند کودک عراقی با هم بازی میکردند و مادرانشان هم کنار هم نشسته بودند و صحبت میکردند. موقع حرکت همسفر ما رفت و چهار ماشین رو آورد تا به خادم موکب بدهد ابتدا خادم قبول نمیکرد و مدام عذرخواهی میکرد بخاطر شکی که کرده بود تا اینکه گفتیم این ماشینها هدیه ای از طرف امام سید علی خامنه ای هست که خوشحال شد و دعا میکرد و آنها رو به بچه ها داد که بچه ها خیلی خوشحال شدند.
ادامه👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید
قسمت اول؛ جمهوری اسلامی یعنی اراده خدا و اراده مردم در کنار هم.mp3
5.39M
🎙#کلیپ_صوتی جمهوری اسلامی یعنی اراده خدا و اراده مردم در کنار هم
حجت الاسلام قنبریان:
🔹دردنیای امروز، لیبرالیسم می گوید اراده های مردم، ارزش ساز است. هرچی میل کردن همان ارزش است، همان خوب است.
اما خوب تابع امیال نیست، میل، اراده و فعل،ارزش ساز نیست، تابع ارزش است اما همین ارزش الهی با اراده آزاد مردم منعقد میشود.
🎙برای شنیدن صوت کامل این سخنرانی کلیک کنید
با حسینیه هدایت همراه باشید...
#حلقههای_میانی |#قسمت_اول |#حجت_الاسلام_قنبریان
🔻#حسینیه_هدایت | اینجا انقلاب جریان دارد...
@hoseinie_hedayat
45.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوستان من این مستند و دیشب نیگا کردم و عشق کردم.
خواستم لینکشو بذارم برین ببینین شماهم ولی گفتم تنبلیتون میشه نیگا نمیکنین از دستتون میره.
کاش میشد تمام مردم این مستند و ببینن...
لطفا ببینین و به همه بگین ببینن.
#مستند_نبرد_امواج
#قسمت_اول
عضو کانال #سهیل_سلیمی هستی؟👇
🇮🇷 @soheil_salimi 🇮🇷
✅ پاسخ رهبر معظم انقلاب به شبهات مربوط به فلسطین
«ما از فلسطینیها که فلسطینیتر نیستیم!»
#قسمت_اول
🔹بنده از زمان ریاست جمهورىِ خودم این چالش را با بعضی از این کشورهای عربی داشتم. حرفی را مطرح کردم، اما دولتهای این کشورها میگفتند ما از فلسطینیها که فلسطینیتر نیستیم! هرچه خود آنها بخواهند، باید انجام شود. البته آن وقت مذاکرات سازش به این شکل مطرح نبود؛ اما نشانههای سازش پیدا بود.
اوّلاً مسأله فلسطین، یک مسأله دنیای اسلام است. غیر از جنبههای سیاسی و امنیتی و اقتصادی، مسأله تکلیف الهی و اسلامی است. بالاتر از همه، مسأله خدایی است.
اما اگر کسی به خدا هم اعتقادی نداشته باشد و بخواهد فقط برای مردم فلسطین کار کند، باید ببیند آحاد مردم فلسطین چه میگویند. امروز ملت فلسطین همانهایی هستند که دستگیر شدههایشان در زندانهای دولت غاصب هستند و دهها برابر آنها در خیابانها و در مسجدالاقصی و در بازارها و در سرتاسر سرزمین غصب شده شعار میدهند و عملیات میکنند. یک اقلیتِ کوچکِ تطمیع شده که رفتند سازش کردند، ملت فلسطین نیستند که ما بگوییم ما از فلسطینیها فلسطینیتر نیستیم. در همان سیزده، چهارده سال پیش، من یادم است یکی از دولتهای عرب - حالا نمیخواهم اسم بیاورم - که آن روز نشان نمیداد یک دولت رو به فسادی است - چون سوابق انقلابی داشت - این حرف را زد. بنده همان وقت استشمام کردم اینها انحراف پیدا میکنند؛ بعد هم انحرافشان آشکارتر شد. که حالا دیگر نمیخواهیم بعضی از خصوصیات را ذکر کنیم....
🔹امروز بعضیها میخواهند اینطور وانمود کنند که مسأله فلسطین خاتمه یافته است! بنده عرض میکنم که مسأله فلسطین به هیچ وجه خاتمه یافته نیست. اینطور نیست که شما خیال کنید تا ابد باید فلسطینیها - صاحبان سرزمین - خود و اولادشان بیرون از سرزمین خودشان باشند؛ یا اگر در آن داخلند، بهصورت یک اقلیّتِ مقهور زندگی کنند و آن بیگانههای غاصب در اینجا بمانند؛ نه، چنین چیزی نیست. کشورهایی که صدسال در تصرّف قدرتی بودند - همین قزّاقستانی که الان شما ملاحظه میکنید، همین گرجستانی که الان شما ملاحظه میکنید؛ این کشورهای تازه استقلال یافته آسیای میانه - بعضی در اختیار شوروی، بعضی قبل از شوروی در اختیار روسیه - آن وقتی که هنوز شوروی بهوجود نیامده بود - اینها دوباره مستقل شدند و برگشتند و متعلّق به مردم خودشان شدند؛ بنابراین هیچ بُعدی ندارد و حتماً باید اینکار اتّفاق بیفتد و انشاءاللَّه اتّفاق خواهد افتاد و فلسطین به مردم فلسطین برمیگردد. لذا مسأله خاتمه یافته نیست؛ این خطاست.
#ادامه_دارد
ــــــــــــــــ
🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش...
👈پاسخبهشبهاتفــجازی👇
🆔 @Shobhe_ShenaSi
پاسخ به تمام شبهات فاطمیه ( #قسمت_اول)
✍حجتالاسلام دکتر #قربانی_مقدم
🔻اخیرا در ایام #فاطمیه کلیپی از یک فرد ظاهراً وهابی منتشر میشود که با طرح سوالاتی، سعی در ایجاد تردید در شهادت حضرت زهرا دارد. در این کلیپ تمام شبهات وی پاسخ داده میشود.
پیش از بررسی تک تک سوالات، متذکر می شود در علوم نقلی مانند تاریخ برای پی بردن به وقایع، به جای تکیه بر تحلیل های ذهنی باید به گزارش های مستند تاریخی مراجعه کرد. مثلاً اینکه آیا نادرشاه به هند لشکرکشی کرده یا خیر، را نمی شود با تحلیل ذهنی و به ظاهر عقلی پی برد، بلکه باید به تاریخ معتبر و قابل قبول مراجعه کرد. باید توجه داشت که یک چند وچون دقیق یک واقعه تاریخی، به دلیل عدم نقل تمام جزئیات و شواهد و قرائن برای ما قابل فهم نباشد، لذا اینکه کسی با بیان نکات تعجب برانگیز، به دنبال اثبات یا رد یک واقعه تاریخی باشد، اصلاً روش صحیحی نیست. بلکه باید منبع تاریخی مورد قبول را شناسایی و بر اساس آن نتیجه گیری کرد. خوشبختانه (یا متاسفانه!) درباره شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و اتفاقات پس از رحلت پیامبر اعظم ص، منابع و مستندات چنان به وفور وجود دارد که جای شک و شبهه ای در اصل وقوع این حادثه تلخ باقی نمی گذارد. این در حالی است که به دلیل ناسازگاری این واقعه با منافع حکومت وقت، طبیعتاً مورد سانسور شدید واقع شده است. حتی علیرغم ممانعت از انتشار حقایق، علاوه بر کتب تاریخی، این واقعه (که ما نیز آرزو می کنیم ای کاش افسانه بود!) در کتب اصلی اهل سنت مانند صحیحین نیز بازتاب داشته و روایات صریحی درباره ناراحتی حضرت زهرا س از اقدامات خلفا وجود دارد (برای نمونه بنگرید به: صحیح بخاری، جلد 5، ص177، چاپ بیروت و صحیح مسلم، جلد 3، ص1380، چاپ مصر)
با این وجود، ابهامات و شبهات مطرح شده را مورد بررسی قرار می دهیم تا معلوم شود، اشکالات وارد شده به هیچ عنوان نمی تواند در این خصوص تردید ایجاد کند:
1⃣ غیرت امیرالمومنین اجازه نمی دهد همسرش برای باز کردن در رفته باشد!
✅ پاسخ
اولاً پشت در حاضر شدن حضرت زهرا چه منع و مشکلی دارد که با غیرت امیرالمومنین سازگار نباشد؟ وقتی حجاب کافی وجود داشته و مخصوصاً وقتی شرایط بحرانی است، چرا نباید حضرت زهرا به انجام تکلیف خود دراین راستا بپردازد. ثانیاً شبهه افکن به دلیل بی اطلاعی از وقایع (یا تغافل از وقایع) گمان می کند امیرالمومنین گوشه ای نشسته یا خوابیده و حضرت زهرا به دنبال رتق و فتق امور بوده است! خیر خود امیرالمومنین هم در وسط کارزار بوده و حتی درگیری هایی جزئی با مهاجمان داشته است (کتاب سلیم بن قیس، ج2، ص586 و روح المعانی، آلوسی، ج3، ص124) این نیز قابل ذکر است که علت دخالت حضرت زهرا این بوده که شاید مهاجمان از تنها یادگار پیامبر خجالت کشیده و دست از جسارت و جنایت بردارند.
2⃣ مگه اهل بیت علم غیب نداشته اند؟ پس چرا از علم غیب استفاده نکرده و از حادثه دور نشده اند تا از آسیب در امان بمانند؟!!
✅ پاسخ
اولاً اهل سنت و کسانی که علم غیب اهل بیت را قبول ندارند نمی توانند به آن استناد کنند و بگویند چرا از آن استفاده نشده است. اما با این حال از آنها سوال می شود که خدا هم که علم غیب دارد چرا از هجوم کفار به مسلمانان در حوادث مختلف مثلاً جنگ بدر و احد و ... جلوگیری نکرد؟ یا اساسا خدا که علم غیب دارد چرا ما را آفرید و ما را مورد امتحان و آزمایش قرار داد؟ پاسخ همه سوالات این است که داشتن علم غیب هیچگاه جایگزین رفتار طبیعی و عادی بشر نیست. پیامبر عظیم الشان هم با وجود تصریح قرآن کریم به داشتن علم غیب، از رفتار عادی برخوردار بود و مثلاً در مسافرت ها از راهنمایی افراد آگاه استفاده می کرد. خدای متعال انسان را آفرید تا آنها با استفاده از عقل، شعور و اختیار خود راه صحیح را انتخاب کنند. استفاده پی در پی از علم غیب توسط اولیاء خدا نقض این منظور می شود.
3⃣ چرا امیرالمومنین از روی تقیة بیعت نکرد تا از این حوادث جلوگیری کند؟
✅ پاسخ
تقیه مربوط به جایی است که آسیب و ضرر فردی وجود داشته باشد اما وقتی اساس حق و حقیقت در خطر باشد جای تقیه نیست، وگرنه پیامبر هم باید تقیه می کرد و به دلیل خطرات جانی و مالی که برای خود و اصحاب خود وجود داشت (مثلاً برخی یارانش مانند یاسر و سمیه به نحو جانکاهی به شهادت رسیدند) باید دست از مبارزه علیه شرک و بت پرستی بر می داشت.
#ادامه_دارد
ــــــــــــــــ
🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش...
👈پاسخبهشبهاتفــجازی👇
🆔 @Shobhe_ShenaSi
#تجربه_من ۷۵۸
#مشیت_الهی
#قسمت_اول
یه وقتایی فکر میکنی که همه چی بر وفق مرادته، همه چی همونجور که میخوای پیش میره.
از دوران کودکی و نوجوانی که بگذریم، دوران جوانی من خیلی خوب پیش میرفت، تحصیل عالی، کار مناسب، ازدواج خوب و فرزندان سالم.
فکر میکنم همه اون چیزی رو که یک زندگی خوب داشت رو خدا بهم داده بود من غرق در لذت ها بودم. تمام زندگی من خلاصه شده بود در انتخاب رنگ مو، مدل لباس، رفتن به مهمونی و یکی از سرگرمی هام این بود که طرح ناخنم رو مرتب عوض کنم، کلا نظر دیگران خیلی واسم مهم بود، یه جوری رفتار میکردم انگار خدایی وجود نداشت که منو ببینه، حتی نماز و روزه اصلا واسه من معنایی نداشت.
سبک زندگی من جوری شده بود که هیچ هدف خاصی نداشتم و احساس خلا و خالی بودن باعث میشد هیچ جوره این جام وجود من پر نشه و هر روز دنبال یه راه جدید بودم ولی برخلاف میلم هیچ چیزی منو سیراب نمیکرد.
خودمم نمیدونستم دنبال چی هستم و چی میخوام، فقط دلم میخواست صبح که میشه تا شب من از دنیا لذت ببرم و خوش باشم. لذتهای دنیا بدجوری منو تو دام خودشون اسیر کرده بودن. من غرق شده بودم تو دنیایی که خودمم نمیدونستم آخرش قرار چی بشه و تا کجا میخوام ادامه بدم.
یه روزایی هم یه مشکلاتی پیش میومد که من یادم می افتاد یکی هست که باید برم سمتش و از اون بخوام که مشکلو حل کنه، مشکل که حل میشد، دیگه یادم میرفت.
خوش گذرونی های زندگی اونقدر بهم مزه داده بود که فراموش کرده بودم، خوشی های دنیا زودگذره و تموم میشه.
ورق برگشت، زندگی اون روی دیگه رو هم میخواست نشونم بده، مشکلات کم کم سر و کله شون پیدا شد. اتفاقاتی که هیچ وقت فکرشو نمیکردم پیش آمد. دیگه خبری از اون زندگی قبلی نبود.
ما آدما تا یه مشکلی پیش میاد واسمون اولین جمله که میگیم: خدایا چرا من؟ چرا این اتفاقات واسه من باید پیش بیاد. اولش قهرکردم، شروع کردم به ناشکری، به هر کسی رو زدم تا بتونه مشکلاتم رو حل کنه جز خدا. خیلی درمانده شده بودم، در اوج ناامیدی رو آوردم به اونی که تو خوشیام یادم رفته بود که هست، منتظره منه و فقط باید صداش بزنم.
حقیقتش اولش خجالت میکشیدم صداش بزنم، منی که یه عمر فراموشش کرده بود، ولی خب اون بلده چطور بنده هاشو برگردونه سمت خودش، میدونه کی تلنگر بزنه.
اون منتظر همین لحظه بود، اصلا همه این اتفاقات واسه همین بود که دستهام رو دوباره محکم بگیره. صداش زدم از ته دل، با تمام وجود خواستم کمکم کنه.
شرایط سخت و اتفاقاتی که افتاد باعث شد که ما تصمیم به مهاجرت بگیریم، خواستیم قبل از مهاجرت، یه سفر بریم یکم حال و هوامون عوض بشه، خیلی اتفاقی هر دو شهر مشهد آمد تو ذهنمون، وسایل سفر رو جمع کردیم و رفتیم.
تو راه خیلی به اتفاقات گذشته فکر کردیم صحبت کردیم چرا اینجوری شد؟ روز شهادت امام رضا (ع) رسیدیم مشهد، آماده شدیم و رفتیم حرم، چادری که از مامانم قرض گرفته بودم رو سرم کردم، یکم جمع و جور کردنش واسم سخت بود. اما تحمل می کردم.
خیلی حرم شلوغ بود، یه گوشه ای پیدا کردیم و نشستیم. خیره شده بودم به پنجره فولاد، نمیدونستم چی بگم از کجا بگم دلم خیلی گرفته بود، یه جمله گفتم و همه چیو به خودش سپردم ( آقا جانم شنیدم ضامن آهو شدی. میشه ضمانت منو پیش خدا بکنی)
یه جورایی دلم روشن بود آخه قسمش داده بودم به مادرشون. یه خادمی میگفت اگه خیلی کارت گیره، امام رضا (ع) رو به مادرش قسم بده.
دو سه رو مشهد موندیم و برگشتیم شهر خودمون، تو راه داشتم به شهرمشهد فکر میکردم که شهر قشنگیه، چه آب و هوای خوبی داره، یک دفعه همسرم گفت خانم مشهد هم خوبه واسه زندگی، خیلی جای پیشرفت داره واسه بچه ها، آب و هوای خوبی هم داره، واسه هر دو ما هم کار زیاد هست، نگفتم بهتون من مربی شنا هستم و همسرم فوتبالیست بود.
خندم گرفت، گفتم اتفاقا منم داشتم به همین فکر میکردم، خیلی جالب بود دقیقا یک هفته بعد از سفر به مشهد، ما بیشتر مصمم شدیم برای رفتن، یه جورایی میخواستیم همه اون سختیها و مشکلات رو رها کنیم و بریم و از نوع شروع کنیم.
ریسک بزرگی بود، بهش که فکر میکردم یه دلهره ای میگرفتم، واقعا واسه مایی که از بچگی تو یه شهر کوچیک زندگی کردیم، همیشه خانوادم کنارم بودن سخت بود، ما همه چی رو از دست داده بودیم و دستمون خالی بود و یه تصمیم اشتباه باعث میشد که کلا زندگیمون از هم بپاشه.
با وجود همه این مشکلات، تصمیم گرفته شد، همه وسایل رو تو یه روز جمع شد، بغض تمام وجودم رو گرفته بود، واسم سخت بود از خانوادم دور بشم و شهر عزیزمو با کلی خاطرات قشنگی که از بچگی داشتم رو باید میذاشتم و میرفتم.
من بچه آبادانم، با کلی مردم خونگرم و مهربون، دلم تنگ میشد برای وجب به وجب شهرم، حتی برای گرما و شرجی های طاقت فرسا، برای کارون زیبا، برای اروند پر آب، برای نخل ها.
ادامه 👇
«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075