eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
7.2هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20220223-WA0077.mp3
6.77M
°•🌱 مداحی شهدایی 🔻دائم تو مسیر مزار شهدا... سید رضا نریمانی https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻جان‌باختن بیش از ۳۱۰۰ کودک یمنی طی هشت سال جنگ 🔹طبق گزارش یک مرکز یمنی، در هشت سال حملات مداوم ائتلاف سعودی به این کشور، ۳۱۸۲ کودک جان خود را از دست داده‌اند. https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
همراه شهدا🇮🇷
قسمت 25 درست مثل یک کلیپ آموزشی،بیش ازسی بارآن فیلم رانگاه کرد،طوری که کامل
🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸 🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸 🌱🌸 🌸 🌱 قسمت 26 شماره هم نمیداد.حمیدبه خاطرمیخچه ای که مدتهاقبل عمل کرده بود،همیشه کفش طبی میپوشید. زیارت که کردیم،ترک موتورسوارشدم وگفتم:"بزن بریم به سرعت برق وباد!"معمولاروی موتورازخودمان پذیرایی میکردیم؛مخصوصاپفک!چندتایی هم به حمیددادم. پفک هاراکه خوردگفت:"فرزانه!من بااین همه ریش،اگه یکی ببینه این طوری روی موتورپفک میخوریم وریش وسبیل هاهمه پفکی شده،آبروی مارفته ها!گفتم:"باهمه باش وباهیچکس نباش.خوش باش حمید.ازاین پفک ها بعداگیرت نمیاد." مسیرهمیشگی راازخیابان سپه تاگلزارشهداآمدیم.محوطه ی گلزارفروشگاه محصولات فرهنگی زده بودند.به پیشنهادحمیدسری به آنجازدیم.جذاب ترین جای فروشگاه برای حمیدقسمت فروش کتاب بود.من هم به سراغ تابلوهای تزیینی رفتم. حمیدکتابی که جدیدچاپ شده بودرابرداشت وازفروشنده پرسید:"شمااین کتاب روخوندی؟میدونی موضوعش چیه؟".فروشنده گفت:"ازظاهرش برمیادکه درباره ی اثبات قیامت باشه.مقدمه ی کتاب روبخونید،مشخص میشه."حمیدجواب داد:"چون من هزینه ای بابت کتاب ندادم،حق ندارم حتی مقدمه روبخونم. کتاب رووقتی میتونم بخونم که خریده باشم،والاحتی یک صفحه هم مشکل شرعی داره.شایدنویسنده یاناشرکتاب راضی نباشه."خیلی خوب احساس کردم که فروشنده بیشترازمن ازاین همه دقت نظرحمیدتعجب کرد!" به حمیدگفتم:"برای خونه ی خودمون تابلوبخریم؟ "نگاهی به تابلوهاانداخت وگفت:"پیشنهادخوبیه.بایدازالان که فرصتمون بیشتره به فکرباشیم."همه ی تابلوهارابالاوپایین کردیم ونهایتایک تابلوی تماشایی ازتصویرامام خامنه ای که درحال خنده بودبرداشتیم. حمیدموقع حساب کردن پول تابلو،درحالی که نگاهش به ویترین قسمت انگشترهابودپرسید:"انگشتردرنجف دارید؟"فروشنده جواب داد:"سفارش دادیم،احتمالابرامون بیارن."ازفروشگاه که بیرون آمدیم،دستش راجلوی چشم من بالاآوردوگفت :"این انگشتررومیبینی خانوم؟درنجفه.همیشه همراهمه.شنیدم اونهایی که انگشتردرنجف میندازن روزقیامت حسرت نمیخورن.بایدبرم نگین این انگشتررونصف کنم.یه رکاب بخرم که توهم انگشتردرنجف داشته باشی.دلم نمیادروزقیامت حسرت بخوری." نیم ساعتی تانمازمغرب زمان داشتیم.به قبورشهداکه رسیدیم،حمیدچندقدمی جلوترازمن قدم برمیداشت.تنهاجایی که دوست نداشت شانه به شانه هم راه برویم مزارشهدابود. میگفت:"ممکنه همسرشهیدی حتی اگرپیرهم شده باشه ماروببینه ویادشهیدشون وروزایی که باهم بودن بیفته ودل تنگ بشه.بهتره رعایت کنیم وکمی بافاصله راه بریم." اول رفتیم قطعه ی یک،ردیف یک،سرمزارشهید"براتعلی سیاهکالی"که ازاقوام دورحمیدبود. ازآنجاهم قدم زنان به قطعه ی هفت ردیف دهم آمدیم؛وعده گاه همیشگی حمیدسرمزارشهید"حسن حسین پور". این شهیدرفیق وهم دوره ای حمیدبود؛ازشهدای عملیات پژاک که سال نودشهیدشده بود.حمیددرعالم رفاقت خیلی روی این شهیدحساب بازمیکرد. سرمزارش که رسیدیم،گفت:"فاتحه که خوندی،بروسرمزاربقیه شهدا،من باحسن حرف دارم!"کمی که فاصله گرفتم،شروع کردبه درددل کردن.مهم ترین حرفش هم همین بود:"پس کی منومیبری پیش خودت؟!" صدای اذان که بلندشد،خودم راوسط حسینیه ی امامزاده حسین پیداکردم. خیلی خوشحال بودم ازاینکه ارتباطم باحمیدروزبه روزبهترمیشد.سری قبل که امامزاده آمدم،سراینکه نمیتوانستم باحمیدراحت باشم کلی گریه کردم.حالابرخلاف روزهای اول که نمیدانستیم ازچه چیزی بایدحرف بزنیم،هرچقدر میگفتیم تمام نمیشد.کاکل مان حسابی به هم گره خورده بودوبه هم وابسته شده بودیم. هوای آن شب به شدت سردبود،درکوچه وخیابان پرنده پرنمیزد،حمیدزنگ زده بودصحبت کنیم.ازصدای گرفته ام فهمیدحال چندان خوشی ندارم.نمیخواستم این وقت شب نگرانش کنم،ولی آن قدراصرارکردکه گفتم:"حالم خوش نیست.دل پیچه عجیبی دارم.تونگران نشو،نبات داغ میخورم خوب میشم."گرفتگی شدیدی گرفته بودم.به خودم تلقین میکردم که یک دل دردساده است،ولی هرچه میگذشت بدترمیشدم. حمیدپشت تلفن حسابی نگرانم شد.ازخداحافظی مان یک ربع نکشیده بودکه زنگ دررازدند.حمیدبود.گفت:"پاشوحاضرشوبریم بیمارستان."گفتم:"حمیدجان!چیزخاصی نیست،نگران نباش. "هرچه گفتم راضی نشد.این طورمواقع که نگرانم میشد،مرغش یک پاداشت. خیلی روی سلامتی ام حساس بود.به قاعده ی خودم اصلافکرنمیکردم حمیدمردی باشدکه تااین حدبخواهدروی این چیزهادقت داشته باشد. هرکارکردم کوتاه نیامد.آماده شدم وبه اورژانس بیمارستان ولایت رفتیم. ادامه دارد... 🍃🍃🍃 https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی را می‌بینید که در کنار دیواری ایستاده که جمله «بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد» نقش بسته است... https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر شهیدان لشگریان به فرزندان شهیدش پیوست 🔹حاجیه خانم خدیجه جعفری مادرگرامی شهیدان مجید و عبدالرضا لشگریان روز گذشته دار فانی را وداع گفت و امروز پیکر مطهرش تشییع شد. https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نصب پرچم حرم امام رضا (ع) در برج میلاد https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49