eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
7.1هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
آفتاب معرفت در سینه عشقُ انتظار مهمان قلب خسته بود شوق وصالُ هجر یار راز دل شکسته بود از درد های بی امان قامت جان خمود بود از رقص سیلی های جور ،رخسار دل کبود بود در سختی این فاصله ،مردی جدا از جانُ تن با سوزُآهی بی مثال ،این گونه می‌گوید سخن ای فاطمه یاس کبود ،ای مأمنُ مأوای من از آشیانم پرمگیر ،ای همدم دنیای من _برجای جای این زمین هم چون علی شیدا نبود مجنون لیلای نبی هرگز چنین تنها نبود_ ای نور چشمان ترم از چه رُخت آذین شده از چه دل دریایی یت آماج قهرو کین شده اینجا برای عشق کسی خون جگر نمی‌خورد جز وحشتُ خشمُ دروغ ،سنگی به در نمی‌خورد دیگر نگاه عاشقی دردی دوا نمی کند از غربت این شهر سرد،مارا رها نمی‌کند گریان ز هجرت خانه ام ،هرگز چنین دنیا نبود برآسمان پر می کشی،جایت براین سُفلی نبود این رسم شهر ما نشد ای نازنین مهمان من بامن بمان برخانه ام ،ای نیمه پنهان من برچشم کور شب بتاب،ای آفتاب معرفت چشم فلک را خیره کن بانوی سوزُ تابُ تَب یا فاطمه یاس کبود ای مأمنُ مأوای من ازآشیانم پر مگیر،ای تک گل دنیای من... راحیل ماندگار ارسالی از شاعر بزرگوار راحیل ماندگار @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم #قسمت_سوم #داستان_عشق_آسمانی_من وارد حرم میشوم، قبل اینکه من دهان باز ک
بسم الله الرحمن الرحیم خانم سلیمانی را از دور میبینم،به سمتش میروم،سلام گرمی میدهم و صورت محیا را میبوسم. خانم سلیمانی لبخند زیبایی میزند و میگوید:حالتون خوبه در جوابش،لبخند عمیقی میزنم:شکرخدا. کیفم را زمین میگذارم و مینشینم. مصاحبه رو شروع کنیم خانم سلیمانی؟ صدایش در گوشم میپیچد:بله عزیزم،بفرمایید چادرم را کمی جلوتر میکشم آرام و گرم میگویم: خوشحالم از دیدارتون واقعا سعادتیه.دستم را میگیرد و میگوید: محبت شماست خواهرجان و بعد ادامه میدهد: باعث زحمتم شدم این همه راه از قزوین اومدید -نفرمایید بزرگوار،شما رحمتید لیوان آب را برمیدارم و یک جرعه مینوشم: -میشه از کودکی خودتون بفرمایید فقط با اجازتون من صداتون رو ضبط کنم "ایرادی نداره بفرمایید" بسم الله الرحمن الرحیم آذر زندی هستم متولد ۶۲/۱/۱ شهر نجف آباد اصفهان همسر و دختردایی شهیدمدافع وطن محمدسلیمانی دومین فرزند خانواده هستم. ضبط را نگه میدارم:خانم سلیمانی شرمنده یه خاطره از کودکی تون بفرمایید و بعد ادامه بدید چشمی میگوید و نگاهش را به محیا می دوزد: شش -هفت ساله بودم با بچه های همسایه رفتیم پارک حین تاب بازی بینیشون خورد به تاب شکست اونروز سر یه شیطنتم یک کتک مفصل خوردم. ❣❣❣❣❣❣❣❣ نگاهی به ساعتم می اندازم،یک ربع به اذان ظهر مانده. صدای زنگ موبایلم می آید.سر برمیگردانم و به موبایلم نگاه میکنم، "سلام،کی میای؟ " جواب پیام مهدیه را میدهم و موبایل را داخل کیف میگذارم. وضو میگیرم،خانم سلیمانی سجاده را رو به قبله پهن میکند. آرام میگویم:التماس دعا،لبخندی میزند:محتاجیم به دعا... سر سجاده مینشینم،قران را باز میکنم و سوره یس را زمزمه میکنم. نویسنده:بانوی مینودری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫 در محضر شهدا 💫 این را بدانید اگر می خواهید چشمتان جمال مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه) را ملاقات کند ،اگر می خواهید لبیک یا حسینتان معنا دار باشد ،اگر می خواهید اعمالتان قبول باشد و فردای قیامت مقابل بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها سرتان افراشته باشد، پشتیبان ولی امر مسلمین باشـید،که او نوری است از انوار رسـول الله صل الله علیه و آله که بر حـق او ولی و صاحب ماست. 🥀@Hamrahe_Shohada 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍خوابی که سردار سلیمانی پس از شهادت سردار مهدی زین‌الدین دیدن : هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده‌ن.» عجله داشت. می‌خواست برود. یك دیگر چهره‌ی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم.» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی می‌گم زود بنویس. هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگه‌‌ی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم.»بنویس: «سلام، ‌من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ «بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «سیدمهدی زین‌الدین» نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی!» اینجا بهم مقام سیادت دادن. 🔹از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم» 📚برشی از کتاب "تنها؛ زیر باران" روایتی از حاج قاسم سلیمانی درباره شهید مهدی زین الدین... یاد شهدا با صلوات❤️ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @Hamrahe_Shohada
4_5785312898943289047.mp3
7.02M
🎥مصاحبه بامادر شهید مهدی زین الدین @Hamrahe_Shohada
505_56161175303239.mp3
5.49M
🎵 بغض زمینی‌ها شکست و 🎵 تو آسمون عزا و ماتمه 🎤 حاج 🏴 ◼️ 🏴 (س) @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪐 تاثیرگذاری از یک رزمنده در دوران دفاع مقدس 👣 بعضی وقتا فقط یه قدم فاصله با نفر جلویی داشتی؛ خمپاره می اومد، اون میشد تو میموندی...🌹 🥀@Hamrahe_Shohada 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_7859517133.mp3
11.19M
🔷 روایتگری زیبای حاج حسین یکتا از فرمانده خود شهید مهدی زین الدین و ماجرای عنایت ویژه شهید به مبحث راهیان نور در سال‌های اخیر @Hamrahe_Shohada