فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماراازجاندادننترسانید
ازجانعزیزترداشتیمڪهرفت...
#حاجۍ♥
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
🥀#تلنگر
✨چند روز بعد از عملیات دیدمش ، هر جا میرفت یه کاغذ و خودکار باهاش بود !
از یکی پرسیدم ، این بچه چشه ؟!
گفت ، توی عملیات گوش هاش آسیب دیده ، آنقدر آر پی چی زده دیگه نمی شنوه ، باید براش بنویسی تا بفهمه !!
👈 گوش هایت را دادی تا ما چشم و گوشمان باز شود ،
چشم و گوشمان باز نشد ! ، هیچ !! ، بماند !!!!
شرمنده ی ایثارت هستیم ....
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀ارادت دهه نودی ها به سردار دلها
✨تاریخ به تو افتخار خواهد کرد
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
فوتیهای روزانه کرونا در کشور به "۲ "نفر رسید
🔻مبتلایان جدید: ۱۷۵ نفر
🔻جانباختگان جدید: ۲ نفر
🔻مجموع واکسن تزریق شده: ۱۴۹۸۵۴۹۹۳ دُز
#کرونا
#رئیسی_مچکریم
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
همراه شهدا🇮🇷
#آبادان_تسلیت امروز عزای عمومی در کشور اعلام شده است عزیزانی که در مساجد فعال هستند امشب مراسم ی
🔺 چرا دولت امروز را عزای عمومی اعلام کرد؟!!!
🥀 آن روزها ، که زمین
سفره ی حیاتش را گسترانده بود
چه خوب رزق شهادت برگرفتید
ادامه دادن راهتان سخت شده
اگر به دادمان نرسید
از دست رفته ایم
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49
🌹از مسجد که برگشت، دلخور به نظر میرسید پرسیدم "چیه؟"
گفت: "امشب از پایگاه مییان ازتون بپرسن رضایتنامه رو خودتون امضا کردن یا نه؟" و بعد از مکثی کوتاه ادامه داد "خیال می کنن من امضا تونو پای رضایتنامه جعل کردم."
شب فرمانده پایگاه آمد پوشهای زیر بغلش بود تا چشمم بهش افتاده خنديدم و گفتم "نه بابا! خیالتون راحت باشه خودم امضا کردم. دوست داره بره من مانعش نمیشم».
🌹محمدرضا آن قدر ذوق زده شد که بله ها را چند تا یکی کرد و خانه زد بیرون. میخواست به دوستانش بگوید که فردا همسفر آنهاست.
وقت رفتن به منطقه می خواست خیالم را راحت کند
- اونجا کارم تعویض روغنه، قراره جای کسی رو بگیرم که میخواد بره خط مقدم.
بعد از شهادتش همرزمش آمد به دیدنم
- وقتی رسیدیم اونجا، گفتند برای گروه تخریب صد تا نیروی داوطلب شستن خوان. پانصد نفر از جا برخاستند محمدرضا هم توی ایستادهها بود
🌹صبح که می خواستند بیرندشون برای آموزش، او زودتر از همه بیدار شد چایی رو آماده کرد و داد زد: «بلند نشین دیگه. چقدر میخوایین؟» مرا که بدارد آهسته گفت: «دیشب خواب عجیبی دیدم». پرسیدم: 'چه خوایی؟" خنديد و گفت: "خواب که تعریف کردن نداره." روحانی گروه از کنارمان می گذشت. شنید وگفت: "رزمندهی کوچولو! چه خوابی دیدی؟" محمدرضا فکری شد و گفت: «شرط داره. اول یه عکس دسته جمعی کنار سیم خاردارا بگیریم. بعدش میگم».
🌹گوشامونو تیز کردیم. پس از کمی درنگ گفت: «خواب دیدم روی سیمای خاردار دراز کشیدم و بچه ها دارن از روی بدنم رد میشن. من هیچ دردی احساس نمی کردم! هیچ دردی! میدونین چرا؟» آن وقت رو کرد به روحانی گروه و گفت: «آخه شما بهم میگفتین آیهی حسبنا الله و نعم الوكيل رو بخون. منم میخوندم و می خوندم... ».
محمدرضا در عملیات پلی شد برای عبور رزمندگان.
"شهید محمدرضا دوست حصاری"
✍روای :پدر شهید
https://eitaa.com/joinchat/1311441077Ceaf49a4d49