🍂نابغه نظامی که صدام از او می ترسید/ عقرب زرد لقب کدام فرمانده ایرانی بود؟
🔸️در شهر همدان شاید کمتر کسی باشد که اسم «علی چیتسازیان» به گوشش نخورده باشد! فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر انصار الحسین (ع) آنقدر به زبان عربی مسلط بود که در دل دشمن نفوذ میکرد. اصلاً محال بود شناسایی برود و دست خالی برگردد
🔹️سردار شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی درباره او چنین میگوید:
⚡در یکی از جلسات، فرمانده قرارگاه نجف پرسید: جوان ریش خرمایی کیه؟ یکی از فرماندهان گفت: مسؤول اطلاعات و عملیات، اعجوبهای در کار اطلاعات است.
📍وقتی از علی چیتسازان خواستند گزارش آخر را بدهد، مقابل نقشه ایستاد و انگشت روی جاده زرباطیه به بدره گذاشت و گفت که فرمانده تیپ عراقی چه زمانی میآید و چه زمانی میرود، حتی اینکه تا کجا او را با سواری و بقیه مسیر را از کجا تا خط با جیپ و نفربر فرماندهی میآورند.
📍فرمانده قرارگاه اصلاً باورش نمیشد که علی و نیروهایش ظرف یک ماه، خطوط سه و چهار عراق را هم شناسایی کرده باشند! برای همین چیزها بود که صدام به او لقب «عقرب زرد» داده بود.
♦️شهید علی چیتسازیان بیستم آذرماه سال ۱۳۴۱ در همدان به دنیا آمد. او در عملیات مسلم بن عقیل با اینکه بیش از ۱۷ سال سن نداشت، ۱۴۰ نفر از نیروهای بعثی را که به اسارت رزمندگان اسلام در آمده بودند از داخل خاک عراق به پشت جبهه انتقال داد و شهامتش را به اثبات رساند. ۱۸ سال بیشتر نداشت که مربی استاد آموزشهای نظامی تاکتیک رزمی، اسلحهشناسی، اطلاعات و عملیات شد. نبوغ و خلاقیت بیمثال او را سردار علی شادمانی کشف کرد.
💥#شهید_علی_چیتسازیان در سال ۱۳۶۲ تنها ۱۹ سال داشت که به فرماندهی اطلاعات و عملیات لشکر انصارالحسین رسید. سرانجام این سردار سپاه اسلام در روز چهارم آذرماه سال ۱۳۶۶ حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مزار این شهید در#بهشت_باغ_همدان در قطعه ۹۹، ردیف ۲۴، شماره ۸ قرار دارد.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
☀️#امام_خامنهای :
همسر او [#شهید_علی_چیتسازیان] میگوید در آخرین باری که آمد منزل و بعد [از آن] رفت و شهید شد و دیگر ندیدیمش؛ نیمهشب همینطور نشسته بود و اشک میریخت و گریه میکرد.
با اینکه مرد باصلابت و قدرتمند و #فرمانده کاملاً باصلابتی بود و اصلاً اهل گریه و این چیزها نبود؛ اما اشک می ریخت.
گفتم چرا اینقدر گریه میکنی؟
گفت: فلانی را خواب دیدم. رفیق همراهش را، معاونش را.
معاونش را خواب دیده بود که قبل از او شهید شده بود.
می گوید دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگویی.
ما اینهمه با همدیگر رفتیم راهکار پیدا کردیم. اینها نیروهای اطلاعات عملیات بودند که بلدچی یگانها میشدند. قبلاً میرفتند راهها را پیدا میکردند، باز میکردند تا یگانها بتوانند حرکت کنند بروند جلو.
ما اینهمه رفتیم با همدیگر راه باز کردیم، راهکار پیدا کردیم. راهکار این قضیه چیست؟ این قضیهی #شهادت؟
این را به من بگو، چرا من شهید نمی شوم؟
می گوید یک نگاهی به من کرد و گفت: راهکارش #اشک است، اشک.»
۹۵/۱۲/۴
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada