eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂نابغه نظامی که صدام از او می ترسید/ عقرب زرد لقب کدام فرمانده ایرانی بود؟ 🔸️در شهر همدان شاید کمتر کسی باشد که اسم «علی چیت‌سازیان» به گوشش نخورده باشد! فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر انصار الحسین (ع) آنقدر به زبان عربی مسلط بود که در دل دشمن نفوذ می‌کرد. اصلاً‌ محال بود شناسایی برود و دست خالی برگردد 🔹️سردار شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی درباره او چنین می‌گوید:  ⚡در یکی از جلسات، فرمانده قرارگاه نجف پرسید: جوان ریش خرمایی کیه؟ یکی از فرماندهان گفت: مسؤول اطلاعات و عملیات، اعجوبه‌ای در کار اطلاعات است. 📍وقتی از علی چیت‌سازان خواستند گزارش آخر را بدهد، مقابل نقشه ایستاد و انگشت روی جاده زرباطیه به بدره گذاشت و گفت که فرمانده تیپ عراقی چه زمانی می‌آید و چه زمانی می‌رود، حتی اینکه تا کجا او را با سواری و بقیه مسیر را از کجا تا خط با جیپ و نفربر فرماندهی می‌آورند. 📍فرمانده قرارگاه اصلاً‌ باورش نمی‌شد که علی و نیروهایش ظرف یک ماه، خطوط سه و چهار عراق را هم شناسایی کرده باشند! برای همین چیزها بود که صدام به او لقب «عقرب زرد» داده بود. ♦️شهید علی چیت‌سازیان بیستم آذرماه سال ۱۳۴۱ در همدان به دنیا آمد. او در عملیات مسلم بن عقیل با اینکه بیش از ۱۷ سال سن نداشت، ۱۴۰ نفر از نیروهای بعثی را که به اسارت رزمندگان اسلام در آمده بودند از داخل خاک عراق به پشت جبهه انتقال داد و شهامتش را به اثبات رساند. ۱۸ سال بیشتر نداشت که مربی استاد آموزش‌های نظامی تاکتیک رزمی، اسلحه‌‌شناسی، اطلاعات و عملیات شد. نبوغ و خلاقیت بی‌‌مثال او را سردار علی شادمانی کشف کرد. 💥 در سال ۱۳۶۲ تنها ۱۹ سال داشت که به فرماندهی اطلاعات و عملیات لشکر انصارالحسین رسید. سرانجام این سردار سپاه اسلام در روز چهارم آذرماه سال ۱۳۶۶ حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. مزار این شهید در در قطعه ۹۹، ردیف ۲۴، شماره ۸ قرار دارد. @Hamrahe_Shohada
☀️ : همسر او [] میگوید در آخرین باری که آمد منزل و بعد [از آن] رفت و شهید شد و دیگر ندیدیمش؛ نیمه‌شب همین‌طور نشسته بود و اشک میریخت و گریه میکرد. با اینکه مرد باصلابت و قدرتمند و کاملاً باصلابتی بود و اصلاً اهل گریه و این چیزها نبود؛ اما اشک می ریخت. گفتم چرا این‌قدر گریه می‌کنی؟ گفت: فلانی را خواب دیدم. رفیق همراهش را، معاونش را. معاونش را خواب دیده بود که قبل از او شهید شده بود. می گوید دستش را محکم گرفتم و گفتم باید به من بگویی. ما این‌همه با همدیگر رفتیم راهکار پیدا کردیم. اینها نیروهای اطلاعات عملیات بودند که بلدچی یگان‌ها می‌شدند. قبلاً میرفتند راه‌ها را پیدا میکردند، باز میکردند تا یگانها بتوانند حرکت کنند بروند جلو. ما این‌همه رفتیم با همدیگر راه باز کردیم، راهکار پیدا کردیم. راهکار این قضیه چیست؟ این قضیه‌ی ؟ این را به من بگو، چرا من شهید نمی شوم؟ می گوید یک نگاهی به من کرد و گفت: راهکارش است، اشک.» ۹۵/۱۲/۴ @Hamrahe_Shohada