9.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 زیـارتنامهشهــــــداء 💢
❣بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم❣
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
🚩 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
🚩 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم🌹
کاشمیشـدهمچوشهداخاکیباشیم
شهدا نگاهی...
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
۶ آبان ۱۴۰۳
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
۶ آبان ۱۴۰۳
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یااباصالحَ المَهدی
یاخلیفةَالرَّحمن
و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْ الاَمان الاَمان الاَمان ورحمة الله وبرکاته
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
۶ آبان ۱۴۰۳
۶ آبان ۱۴۰۳
⭕️برادر شهید جهاندیده: اگر همهچیزمان را از دست بدهیم، دست از پشتیبانی رهبر نخواهیم کشید
🔹برادر شهید حمزه جهاندیده که دیشب در حملهٔ رژیم صهیونیستی به شهادت رسید، در گفتوگو با خبرگزاری گفت: برادرم که در پدافند هوایی ارتش ماهشهر مشغول خدمت بودند، دیشب بر اثر حملات متجاوزانهٔ رژیم جنایتکار صهیونیستی به شهادت رسید.
🔹رژیم جنایتکار صهیونیستی و تمام دشمنان بدانند که ما اگر جان، مال و همهچیزمان را هم از دست بدهیم، دست از پشتیبانی رهبر و آرمانهایمان نخواهیم کشید.
🔹اگرچه در بُعد عاطفی از اتفاق پیشآمده در ناراحتی و سوگ بهسر میبریم، اما بسیار خوشحال و خرسندیم که همین شهید شفیع ما خواهد بود انشاالله خداوند این شهادت را از ما بپذیرد. برادرم در ماههای گذشته چندین مرتبه به من گفته بود «منتظر باش که به زودی بهعنوان برادر شهید خطاب خواهی شد».
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
۶ آبان ۱۴۰۳
🥀☘🥀شهید آرمان علی وردی: دعا کنید شهیـد بشم...
🥀🍃یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچهها همهتون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم.
🔸فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم. آقا آرمان رو کرد به بچهها گفت: خب انشاءالله که نماز و روزههاتون قبول باشه؛ شما دلهاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون میخوام برام یه دعا کنید.
🔹همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟
آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم...
همهمون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛
اصلا انگار نمیدونستیم داریم چه دعایی میکنیم؛
شاید بعضیها معناش رو هم نمیدونستند...
راوی:یکی از رفقای شهید
شهید آرمان علی_وردی 🌱🥀🍃
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
۶ آبان ۱۴۰۳
✍ #فرازی_از_وصیتنامه_شهید_رحمت_الله_زکی_پور
🌷اگر #ایمانی_استوار داشته باشید از بالاترین و برترین ملت ها در جهان خواهید بود، هر کجای دنیا قدم نهید، ایران با انقلاب اسلامی خود، معزّز به نظر خواهد رسید.
اگر با ایثار و بخشیدن عزیزترین کسان و #اموال_دنیوی، اسلام را یاری کنیم، خداوند نیز به ما رحمت و آمرزش هر دو جهان را عطا خواهد کرد و اگر خدای نکرده اسلام را یاری نکنیم، امام امت را یاری نکنیم، خداوند ما را از #عذاب_دنیا و #آتش_جهنم نجات نخواهد داد."🌷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
۶ آبان ۱۴۰۳
یه بنده خدایی قشنگ میگفت:
تو جبهه مجازی جانباز و شهید نمیشید
فقط و فقط اسیر میشید...
خیلی راست میگفت... 😞
#همراه_شهدا
۶ آبان ۱۴۰۳
۶ آبان ۱۴۰۳
29.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀✨نماهنگ حماسی و
🌻✨جدید" پایان صهیون "
🎋✨ با شعری از قاسم صرافان
🌹✨اسرائیل به پایانت سلام کن
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
۶ آبان ۱۴۰۳
✍ #عکس_شهدا ( #از_خاطرات_شهید_مهدی_عزیزی )
🌷 #عباس_آقا_خادم_مسجدامام_رضاعلیه_السلام تعریف می کرد:
یک روز نشسته بودم توی حیاط مسجد. مهدی آمد کنار من نشست . یک دفعه چشمش افتاد به عکس شهدا که بالای دیوارهای مسجد نصب شده بود.
روبه من کرد و با حسرت گفت: یعنی می شه یک روز هم عکس ما را هم بزنند آن بالا #پیش_شهدا؟
#گفتم: آنها برای زمان خوشان بودند. تو باید بروی زمان خودت را پیدا کنی.
حال عباس آقا داشت دنبال عکس مهدی می گشت تا بزند آن بالا پیش شهدا."🌷
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
۶ آبان ۱۴۰۳
همراه شهدا🇮🇷
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_صدوپنجاه دو تا وانت تویوتا آمادهاند که
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_صدوپنجاه_یک
به جز صدای گاه به گاهِ خشخش بیسیم، صدای دیگری شنیده نمیشد. سیدغفار هم حواسش را داده بود به جاده و هیچ نمیگفت. از توی شیشه ماشین، عقب وانت را نگاه کردم. اوضاع بسامانی نبود و نیروها پراضطراب به این سو و آن سو نگاه میکردند و ناهمواریهای راه، سکونشان را ویران میکرد. چندباری مسیر را اشتباه رفتیم و باز برگشتیم به مسیر درست.
رحیم منطقه را مثل کف دستش میشناسد. بیسیم را روشن کردم:«رحیم رحیم کمیل» رحیم جواب داد؛ جانم کمیل بگو!
-ما توی یه جاده خاکی هستیم، سمت چپ جاده چند تا درخت هست؛ درخت زیتون.
رحیم که اثر جراحت از توی صدایش هم پیدا بود، تکرار کرد: سمت چپ جاده درخت هست؟
-بله رحیمجان، سمت چپ جاده درخت هست
-سه چهار تا؟
-آره سه چهار تا
- با فاصله از هم؟
-آره رحیم جان!
-پس برید جلوتر...
گازش را گرفتیم. چند خانه در حاشیه جاده دیدیم. دوباره بیسیم را روشن کردم و به رحیم نشانی دادم:
-رحیمجان اینجا چند تا خونه هست.
-خونهها سمت راست جاده هستن؟
-آره رحیم جان
-جلوتر از خونهها، یه آغل میبینید؟
-آره رحیمجان
-همینجا ماشینُ نگهدارید و پیاده برید.
وسط این حرفها بودیم که ماشین فرمانده، کنار دیوار یکی از خانهها ایستاد. سیدغفار هم ماشین را کنار ماشین او نگه داشت. پیاده شدیم. جیپیاس کار نمیکرد و فرمانده دنبال نقشه میگشت که ببیند باید از کدام سو برویم....
...
۱۵۱
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
#انتهای_کتاب
#همراه_شهدا
۶ آبان ۱۴۰۳