eitaa logo
باشگاه دانش آموزی خبرنگاران پلیس
1.3هزار دنبال‌کننده
376 عکس
855 ویدیو
4 فایل
برای ارسال جدیدترین اخبار خود، روی لینک زیر کلیک کنید ... 👇 https://eitaa.com/joinchat/1722876564C2950d0a28d ارتباط با ادمین 👇 09999543015
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚 یه معرفی کتابمون نشه؟! 📖 کتاب « ماجراهای بچه زرنگ در فضای مجازی»، در قالب دو داستان خطرات و آسیب‌های رایج فضای مجازی برای کودکان و نوجوانان رو به شما نشون می‌ده ... 📎 برای خوندن این داستان‌های جذاب کافیه وارد لینک زیر بشی ...👇👇 https://www.ketabrah.ir/go/b62682 🔵🟡 باشگاه دانش‌آموزی خبرنگاران پلیس 🔵🟡 https://eitaa.com/Hamyarerasane 🔵🟡 https://rubika.ir/SPolicePress 🔵🟡 https://rubika.ir/@Hamyarerasane 🔵🟡 Insta:@S.policepress 🔵🟡 https://shad.ir/s_policepress
✅ 🛑 مردم فضه را کنیز حضرت زهرا می‌دانستند ولی حضرت زهرا اورا دوست خود می‌نامید.... چندی پس از این که فضه یکسره در خانه علی علیه السلام خدمت می‌کرد یک روز سلمان فارسی بر آنها وارد شد. سلمان می‌گوید دیدم حضرت فاطمه (س) قدری جو در دستاس ریخته تا آرد کند. چند پاره لباس نیز توی تشت گذاشته تا بشوید. کودک شیرخوارش (حضرت زینب) بی‌تابی میکند و آثار خستگی از احوال فاطمه آشکار است به او گفتم: «ای دختر پیغمبر فضه خدمتکار شما حاضر است چرا به او دستوری نمی‌دهید تا کاری انجام دهد؟ حضرت زهرا عالم فرمود: «فضه در نوبت خود کار میکند . امروز نوبت من است. اینک وقت مطالعه و تفکر و عبادت اوست که نباید از آن محروم باشد. پدرم به من سفارش کرده است که یک روز فضه کار کند و یک روز من » 📚داستانی از جلد ٨ کتاب قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب. بخش مربوط به حضرت زهرا. این جلد مربوط به قصه‌های چهارده معصوم است. 🔵🟡 باشگاه دانش‌آموزی خبرنگاران پلیس 🔵🟡 https://eitaa.com/Hamyarerasane 🔵🟡 https://rubika.ir/SPolicePress 🔵🟡 https://rubika.ir/@Hamyarerasane 🔵🟡 Insta:@S.policepress 🔵🟡 https://shad.ir/s_policepress 🔵🟡 https://www.aparat.com/BashgaheDaneshAmoozi
📕 🐣کوچولوی ناز خوابی یا بیدار 🔰به نام خدا پسر کوچولو خیلی خوشحال بود. از روی طاقچه جعبه مداد رنگی و دفترچه خاطراتش را برداشت، داخل کیف گذاشت و با گرفتن دست خواهر کوچولوش از خانه بیرون آمد. پدر هم بیکار نبود. پنجره‌ها، شیر آب و شیر گاز را بست. ساک مسافرتی را برداشت . همراه مادر و ماهان و مهتاب از خانه بیرون آمدند. صفحه دوم :👇 پدر در خانه را قفل می‌کرد که مادر به خانم همسایه گفت: سلام همسایه. با اجازه شما چند روزی میریم سفر.‌ زحمت میشه براتون مراقب خونمون باشین. ماهان هم با دوستش خداحافظی کرد و گفت: سعید جون دلم برات تنگ میشه، هرجا برم به یادتم،برات سوغاتی میارم. ماهان و خواهرش مهتاب و پدر و مادر با خوشحالی سوار ماشین شدند. پدر زیر لب دعا می‌خواند. خانم همسایه هم کاسه آبی برداشته بود پشت سر آنها روی زمین پاشید. سعید دست تکان داد و گفت برین خدا به همراهتون خوش بگذره سفرتون. ⏮ ادامه داستان در شماره بعد 🔻کارشناس ناظر محتوایی: حمید طهماسبی 🔻نویسنده: غلامرضا تدینی راد 🔻تصویرگر: امیر عباس صدیقی 🔻کارشناس روانشناسی: دکتر حمید نجات 🔻مشاور طرح: طیبه ثابت 🔻ناشر: تسنیم دانش 🔻چاپخانه: شهر چاپ خراسان 🔻تیراژ: ۱۰ هزار جلد 🔻قطع: خشتی 🔻دارای شماره شابک و رده دیویی 🔵🟡 باشگاه دانش‌آموزی خبرنگاران پلیس 🔵🟡 https://eitaa.com/Hamyarerasane 🔵🟡 https://rubika.ir/SPolicePress 🔵🟡 https://rubika.ir/@Hamyarerasane 🔵🟡 Insta:@S.policepress 🔵🟡 https://shad.ir/s_policepress 🔵🟡 https://www.aparat.com/BashgaheDaneshAmoozi