eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76.6هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ🌱 یه جایی هم باید شرمنده‌ی خودت بشی... فرقی‌ام نداره کجا وایسادی؛ باید بهت بربخوره که شکسته شدی و له شدی و دم‌ نزدی، اجازه دادی هر بلایی سرت بیارن و به روت نیاوردی! یه جایی هم باید یادت باشه یه روز ازت سوال می‌پرسن: که چرا این همه به خودت خیانت کردی؟ که چرا گذاشتی قلبت رو بشکنن؟ اشکت چرا سرازیر شده و بلند نشده صدات؟ اگه شصت سال هم عمر کنی، واسه اون یه سال یا ۳۰ روزی که با غم گذروندی و خوش نبودی باید جواب پَس بدی! یه جایی‌ هم باید دست خودتو بگیری و بلند شی و نترسی از سر زانوهای زخم شده‌ت. می‌دونی‌ ما از شیرین‌ترین لحظه‌های زندگیمون قهرمان نشدیم... بزرگترین درس‌ها رو از اونایی یاد گرفتیم که دوستمون نداشتن! ‌شاید اگه یه روز روی قله بودی و عشق انقدر بی‌رحم نبود تو انقدر سربلند نبودی؛ یه جایی هم عشق اسمش واسه دردات "تجربه‌س"؛ هر چند تلخ، هر چند زجرآور...! ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 بزرگترین اعتیاد ما آدمها حرف زدن از مشکلاتمونه. بشکنید این عادت رو! از خوشی ها حرف بزنید. @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 از قدیم گفتن اگه کسی رو خواستی بشناسی باهاش همسفر شو با یکی از دوستام  تازه آشنا شده بودم یه روز بهم گفت فردا میخوام برم شیراز. گفتم: منم کار دارم باهات میام. 1- سر وعده اومد در خونه مون سوئیچ ماشینشو دو دستی تعارف کرد گفت بفرما شما رانندگی کنید. گفتم ممنون؛ حالا خسته شدی من میشینم. معرفت اول 2- رسیدیم سر فلکه خروجی شهر خواستیم از دکه یه چیز خوردنی برا تو راه بگیریم. من رفتم از دکه اولی بخرم گفت بیا از اون یکی بخریم. گفتم: چه فرقی داره؟!!! گفت: اون مشتریهاش کمتره، تا کسب اونم بگرده... 3- ایستگاه خروجی شهر گفتم صبر کن دوتا مسافر سوار کنیم هزینه بنزین در بیاد. گفت: این مسافرکش ها منتظر مسافرن، گناه دارن، روزیشون کم میشه. 4- بین راه یه مسافر فقیری دست بلند کرد. اونو سوار کرد. مسیرش کوتاه بود؛ پول که ازش نگرفت، 5هزار تومن هم بهش داد. گفتم رفیق معتاد بود ها. گفت: باشه اینها قربانی دنیاطلبان روزگار هستن. مهم اینه که من به نیّت خشنودی خدا این کار را کردم. 5- رسیدیم کنار قبرستان شهر، یه آدم حدود چهل ساله یه مشما قارچ کوهی دستش بود. بهش گفت: همش چند؟ گفت: 13هزار تومن. ازش خرید. گفتم: رفیق اینقدر ارزش نداشتا. گفت میدونم میخواستم روزیش تامین بشه.. 6- رسیدیم شيراز، پشت چراغ قرمز یه بچه 10ساله چندتا دستمال کاغذی داشبردی دستش بود. گفت 4تا 5هزارتومن. 4تا ازش خرید. گفتم رفیق اینقد ارزش نداشتا. گفت: میدونم، میخواستم روزیش تامین بشه. گناه داره تو آفتاب وایساده. یه جای دیگه هم از یه بچه یه کتاب دعا خرید 20 هزار تومن 7- از روی یک پل هوایی رد میشدیم، یه پیرمرد دستگاه وزنه (ترازو) جلوش بود. یه کم رد شدیم، یه دفعه برگشت گفت میای خودمونو وزن کنیم؟ گفتم: من وزنمو میدونم چقدره. گفت باشه منم میدونم اگه همه مثل من و تو اینجوری باشن این پیرمرد روزیش از کجا تامین بشه؟!!! گفتم باشه یه پولی بهش بده بریم. گفت نه، غرورش میشکنه، میشه گدایی؛ اینجوری میگه کاسبی کردم. 8- یه گدایی دست دراز کرد. یه پول خورد بهش داد. گفتم: رفیق اینها حقه بازنا. گفت: ما هیچ حاجتمندی را رد نمیکنم. مبادا نیازمندی را رد کرده باشیم. 9- اگه میخواستم در مورد یکی حرف بزنم بحث رو عوض میکرد میگفت شاید اون شخص راضی نباشه در موردش حرف بزنیم و غیبتش رو کنیم... 10- یکی بهش زنگ زد گفت پول واریز نکردی؟!!! گفتم: رفیق، بچه هات بودن؟ گفت: نه، یه بچه فقیر از مهدیه رو حمایت مالی کردم. اون بود زنگ زد. گفتم: چن بهش میدی؟!!! گفت سه مرحله در یک سال 900 هزار تومن. اولِ مهر، عید و تابستان سه تا سیصدتومن. 11- تو راه برگشت هم از سه تا کودک آویشن کوهی خرید. گفت اگر فقط از یکیشون بخرم اون یکی دلش میشکنه. میدونین من تو این سفر چقد خرج کردم؟!!! 3هزار تومن!!! یه بستنی برا رفیقم خریدم چون همینقدر بیشتر پول تو جیبم نبود. من کارت داشتم رفیقم پول نقد تو جیبش گذاشته بود.‌ به من اجازه نمیداد حساب کنم. میدونین شغل رفیق من چه بود؟!!! برق کش، لوله کش، تعمیرکارِ یخچال و کولر و آبگرمکن بود و یه مغازه کوچک داشت. میدونین چه ماشینی داشت؟!!! پرایدِ 85 میدونین چن سالش بود؟!!! 34 سال. میدونین من چه کاره بودم؟!!! کارمند بودم، باغ هم داشتم. میدونین چه ماشینی داشتم؟ 206 صندوق دار؛ کلک زدم گفتم خرابه که اون ماشینشو بیاره.. دوستم یه جمله گفت که به دلم نشست: دستهایی که کمک میکنن مقدس تر از لبهایی هستن که دعا میکنن. بنده مخلص خدا بودن به حرکت است نه ادعا بعضیها بزرگوار به دنیا اومدن تا دیگران هم ازشون چیزایی یاد بگیرن @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 بعضی وقتها به جای جرو بحث فقط به طرف نگاه میکنم و تعجب میکنم که این حجم وسیع بی عقلی و نفهمی چطور  توی کله ای به این کوچیکی جاشده... @Harf_Akhaar
🌱همینطور که سنمون میره بالا و پیرتر میشیم متوجه میشیم که 🌱ساعت مچی‌مون چه صد هزار تومنی باشه و چه ده میلیون تومنی، هر دو یک وقت را نشون میدن 🌱کیف پولمون چه هزار تومن ارزش داشته باشه و چه صد هزار تومن، ارزش پولی که داخلش هست فرقی نمی‌کنه 🌱خونه‌ای که توش زندگی می‌کنیم، صدمتری یا دو هزار متری، روی تنهایی ما اثری نداره 🌱هواپیمایی که باهاش سفر می‌کنیم، چه تو قسمت درجه یک نشسته باشیم، چه تو عادی؛ اگه سقوط کنه همه با هم می‌میریم 🌱همین طور که سنمون بالا میره، متوجه میشیم که خوشبختی همیشه هم با دنیای مادی اطرافمون ارتباطی نداره 🌱پس اگه سایه پدر و مادر بالای سرتونه، خواهر و برادری دارین، دوستانی دارین که میتونید باهاشون بگین و بخندین؛ از زندگی ‌لذت ببرید! خوشبختی واقعی چیزی جز این نیست @Harf_Akhaar
خوب بودن به این معنی نیست ... که درهای تجربه را بر خود ببندی و فقط ! پرهیز کنی ... خوب بودن در انتخابهای صحیح ماست که معنا پیدا میکند. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
‹‹ سگ دزدگیر ›› 🌱زمانی که نصرت‌الدوله وزیر دارایی بود، لایحه‌ای تقدیم مجلس کرد که به موجب آن، دولت ایران یکصد سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. 🌱 شرحی درباره خصوصیات این سگ‌ها بیان کرد و گفت: این سگ‌ها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است که به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند. 🌱مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم. وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه می‌آوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟ 🌱مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگ‌ها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان ، اول شما را می‌گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست. نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسکوت ماند. @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوش بگذرون ولی به کسی نگو... هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن... ‹‹🌱›› @Harf_Akhaar
انسان تمام خوبیها را با یک بدی فراموش میکند؛ و خدا تمام بدیها را با یک خوبی فراموش میکند. یاد بگیریم که گاهی مثل خدا باشیم...🌱 @Harf_Akhaar
مهمترین زمان زندگی تو؛ زمان حال توست!🌱 مهم ترین شخص زندگی تو، فقط خودت هستی!🌱 و مهمترین یادگار زندگی تو، انسانیتی است که از تو باقی می ماند!🌱 @Harf_Akhaar
🌱روزی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به اصحاب خود فرمودند: 🌱دلم خیلی به حال ابوذر می‌سوزد خداوند رحمتش کند. اصحاب پرسیدند چطور؟! مولا فرمودند: آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر به خانه‌ی او رفتند؛ چهار کیسه‌ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند. ابوذر عصبانی شد و به مامورین گفت: شما به من توهین کردید آن هم دوبار؛ اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید، دوم؛ بی انصاف‌ها،آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟!! شما با این چهار کیسه اشرفی میخواهید من"علی"فروش شوم؟! _تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی"علی"عوض نمیکنم! آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست. 🌱مولا گریه میکردند و می فرمودند: قسم به خدایی که جان"علی"در دست اوست آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه بست سه شبانه روز بود که او و خانواده‌ اش هیچ غذایی نخورده بودند...! @Harf_Akhaar