eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
77هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
‹🤍🌼› یکی بود یکی نبود ... زیره گنبد کبود قصه گوی عاشقی زندونی بود قصه هاش قصیده بود غصه هاش رسیده بود خط خطی رو جزوه هاش پاپتی شاهو گداش همه سردرگم و گیج همه پوچو همه هیچ زیره گنبد کبود قصه گوی عاشقی زندونی بود تو تموم قصه هاش لا به لای غصه هاش رنگ آفتابش پریده است پشته رستمش خمیده است کوچه هاش پس کوچه دارن اما هیچ رهگذری نیست بس که دیواراش بلندن کسی چشمش به دری نیست قصه گو قصه رو وا داد همه رو تو قصه جا داد روی چشماش و گرفت اما چشماش کور نمی شد همه رو تو قصه جا داد اما قصه اش جور نمی شد شهر قصه رو شلوغ کرد پره از راستو دروغ کرد قصه گو قصه رو وا داد همه رو تو قصه جا داد تک سوار اسبشو بردن پهلوون حقش و خوردن آرزویه مادرارو جوونا به خاک سپردن تک سوار پایه پیاده پهلوون حقش و داده دیو قصه اش مهربون پریهاش ابرو کمون نه اسارتی به راه نه اسیری تهه چاهه زیره گنبد کبود قصه گوی عاشقی زندونی بود رویه چشماش و گرفت اما چشماش کور نمی شد همه رو تو قصه جا داد اما قصه اش جور نمی شد خنجراش برنده نیستن ببرهاش هم درنده نیستن باغچه ها بی باغبون کفترا بی آب و دون عاشقا خونه به دوش در کمین می فروش شهر قصه رو شلوغ کرد پر از راستو دروغ کرد الغرض الغرض آخر کار تویه زندون پای دار" بالا رفتم دوغ بود پایین اومدیم ماست بود قصه ی ما راست بود:))))🌱 @Harf_Akhaar
شش اصل آرامش برای تـو...🌱 به کسی که به تو اهمیت نمی دهد اهمیت نده تا آزرده نشوی! در اکثر موارد به خلایق هر چی لایق، باور داشته باش! توقعت را از دیگران، به صفر برسان! هر کسی با تو ادب را رعایت نکرد و تو نتوانستی ادبش کنی بنشین و صبر کن تا روزگار ادبش کند! هر انسانی به اندازه ی سطح شخصیت و شعور خود میتواند ارزش تو را تشخیص دهد نه آنچه واقعیت توست! هر کسی که ارزش تو را ندانست، راهت را از او جدا کن؛ و اگر امکانش نبود، در ذهنت کم رنگش کن...🤍🌼 ‌@Harf_Akhaar
بزرگی گفته است: چهـار خوي از نـادانی است. خشم گرفتن بر آن که خـاطرت از او خشـنود نیست. هم نشـینی بـا کسـی که همتاي او نیستی. اظهار نیازمندي نزد کسی که تو را بی نیاز نمی سازد و سخن گفتن بیهوده. ‹‹🌱›› @Harf_Akhaar
🤍🌼 یه وقتا برای خدا هدیه‌ای بفرست، مثلا یه نفر رو بخاطر خدا ببخش، آسمون دلت صاف میشه🩵 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
🌼شب داستان زندگی ماست 🌱گاهی پرنور 🌼گاهی کم‌نور می شود 🌱اما بـه خاطر بسپار 🌼هر آفتابی غروبی دارد 🌱و هر غروبی طلوعی 🌼«بـه امید طلوع آرزوهایتان» 🤍 شبتون بخیر دوستان 🤍 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- الهے به لطف تو ؛ به همت خودم سلام صبح بخیر الان لازمه زندگی کنی! نه یک سال دیگه،نه یک ماه دیگه نه یک ساعت دیگه... لحظه های خوب همیشه منتظر تو نمیمونن پس لذت ببر همین الان!🤍🌱 خداجون بابت اینکه منو لایق دونستی که یه صبح دیگه رو این کره خاکی باشم شکرت...🤍🌱 @Harf_Akhaar
معرفت به ذاتِ آدماست. نه پیشینه، نه جایگاه و نه نسبت! معرفت، یه چیزی شبیهِ یه مهره‌ی یاقوتی رنگ ِ که دور قلب بعضی‌هامون هست پیوسته به یه نخِ نامرئی! دورِ قلب ِ بعضی‌هامون نه! بیخودی تو آدما دنبالِ توجیه نگردین! معرفت به ذاتِ آدماست...🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱همیشه قدر داشته هامون رو بدونیم اگه به داشته هامون فکرکنیم انسان سپاسگزارتری هستیم😌 ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌@Harf_Akhaar
میگن طرف خیلی آدم حسابیه، دزد نیست، حلال و حروم سرش میشه! یادمون رفته اینا وظیفه انسانی ماست نه آپشن‌های ویژه! 🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی حاج آقا دانشمند موضوع: خدا از تمسخر متنفر است🌱 ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ @Harf_Akhaar
🌼🤍🌼🤍 📖داستان کوتاه از طرف مدرسه انتخاب شده بودم برای مسابقات دو و میدانی استان مسابقه شروع شده بود از همان اول از رقیب هایم جلوتر بودم.هرچه می گذشت فاصله ام با دیگران بیشتر می‌شد دور آخر بود. مطمئن بودم که اول می شوم سرعتم را کم کرده بودم چند متر آخر را آهسته تر می دویدم یک نفر آمد از کنارم مثل باد گذشت باورم نمی شد دیگر فرصتی برای جبران باقی نمانده بود دوم شدم در مسابقه ای که می‌توانستم اول شوم از شدت ناراحتی روی زمین افتاده بودم معلم ورزش و مدیر مدرسه آمدند بالای سرم و گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود اول شوی. هیچکس به من نگفت چرا بیشتر تلاش نکردی ..همه گفتند خدا نخواست... چند ماه به کنکور مانده بود بیش تر از  یک سال وقت گذاشته بودم تا به هدفم برسم آماده ی آماده بودم ولی روز کنکور مثل همیشه نبودم استرس داشت دیوانه ام می‌کرد.وسط جلسه روحیه ام را باخته ام انگار آلزایمر گرفته باشم... هیچ چیز‌ یادم نبودتمام شدنتایج آن چیزی که می‌ خواستم نبود. رشته ی تحصیلی که می‌خواستم قبول نشدم و رشته ی دیگری را انتخاب کردم همه گفتند اشکال نداره ، خدا نخواست ، قسمت نبود آن رشته را قبول شوی هیچکس به من نگفت برای هدفت بجنگ و حقت را بگیر ... همه گفتند خدا نخواست.. می ترسم از آن دنیا ، نه برای مرگ می‌ترسم بروم کنار خدا بایستم ... با چشم های پر از آب نگاهش کنم و بپرسم چرا نخواستی؟! در آغوشم بکشد و بگوید من بیشتر از تو می خواستم ... تو نخواستی ... تو تلاش نکردی ... تو نجنگیدی ... تو اشتباه کردی می‌ترسم از آن دنیا ... می‌ترسم از این جواب...🌱 حسین_حائریا @Harf_Akhaar
🌼شاه اسماعیل اول سرسلسله ی دودمان صفوی که در تاریخ ما به عنوان جوانی بی باک و دلیر، که بعد از مدت ها، نواحی مختلف ایران را باهم متحد کرد، اغلب به یاد آورده می شود. اما شاه اسماعیل با وجود تمام خدماتی که انجام داد، بخش تاریکی نیز دارد که کمتر به آن توجه شده است. 🌼شاه اسماعیل برای رسیدن به این اتحاد از هیچ جنایتی فروگذار نبود، چنانچه بعد از فتح تبریز نه تنها سلطان یعقوب آق قویونلو و خاندانش بلکه تمام کسانی که به او وفادار بودند از زن، مرد، کودک و حتی سگ های آنها را نیز از دم تیغ گذراند. 🌼فهرست شکنجه های که در زمان شاه اسماعیل توسط قزلباش ها اجرا می شد بسیار طولانی است و گفتن آنها چیزی جز تشویش خاطر به دنبال نمی آورد، اما در اینجا به یکی از بی رحمانه ترین آنها که به صورت یک اصطلاح رایج در آمده است اشاره می کنیم. 🌼از جمله شکنجه های روحی که شاه اسماعیل به مخالفان خود وارد می آورد، این بود که در مقابل چشمان محکوم بیچاره، جنازه پدرش را از خاک در آورده و آنرا به آتش می کشیدند،بعد هم محکوم را به هلاکت می رساندند، به نظر می‌رسد دو اصطلاح معروف"پدرت را در می آورم" و "پدرسوخته" از همین جا و این شکنجه خاص آمده باشد. @Harf_Akhaar
تا زمانی که یاد بگیرید همه چیز را نمی‌توان به همه گفت زیاد آشنا می‌شوید زیاد حرف می‌زنید و زیاد اشتباه خواهید کرد.🌱 خالد حسینی @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌مولانا میگه؛ زندگی یک کیسه است که سر این کیسه گره های زیادی داره ... عقده را بگشاده گیر ای منتهی عقدهٔ سختست بر کیسهٔ تهی در گشاد عقده‌ها گشتی تو پیر عقدهٔ چندی دگر بگشاده گیر 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
يك سيب از درخت افتاد و جهان از قانون جاذبه با خبر شد ! ميليونها جسد افتاد و بشر مفهوم انسانيت را نفهميد! 👤چارلى چاپلين 🌱🌱🌱 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محاله کسی بتونه بدون حضور خدا از زندگی لذت ببره....🌱 🤍🌼🤍 ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌@Harf_Akhaar
🤍  شعرهای بــــــ🌧ـــــاران خورده🤍 .در ڪنارت بودم و حال ِ پریشان داشتم در دلم حس ِ عجیبے مثل ِ طوفان داشتم🤍 مثل ِ پاییزے ترین عصر ِ خیابان هاے ِ شهر بے بهانہ هر دقیقہ میل ِ باران داشتم🤍 شُرشُر چشمان ِ من بے دغدغہ اثبات ڪرد نسبتے دیرینہ با اقلیم ِ گیلان داشتم🤍 قبل ِ تو سرسبز بودم از صنوبرها بپرس بر لب ِ ایوان ِ خود ڪم باغ ِ ریحان داشتم؟🤍 آتشے انداختے بر قلب ِ من از جنسِ غم روزگارے سخت در آغوشِ شیطان داشتم🤍 وقت ِ رفتن میزدے لبخند....یادت ماندہ است غرق ِ در سیلاب ِ غم سردرگریبان داشتم🤍 گر چہ مغرورم...بہ روے ِ خود نیاوردم، ولی در نگاهِ آخرم صد ارگ ِ ویران داشتم🤍 شاعرانہ عشق ورزیدم پشیمان نیستم چون بہ فتواے غزل بسیار ایمان داشتم🤍 @Harf_Akhaar
🌼🤍🌼🤍 زمان زود میگذرد ⏳ بی بی ها هم یک روز نی نی بودند فقط گذر زمان نقطه هایشان را جا به جا کرده است! پس از لحظه لحظه زندگیتون لذت ببرید🤍 ‌‌‌@Harf_Akhaar
مادر می تواند جای همه افراد را در زندگی بگیرد ولی هیچ شخص دیگری نمی تواند جای او را بگیرد، هر چه بیشتر بزرگ می شوم، بیشتر می فهمم که مادرم بهترین دوستی  است که تا به حال داشته ام... 🌱 🤍 @Harf_Akhaar
🌱پدری پسرش را برای تعلیمات مذهبی به صومعه‌ای فرستاد. پس از چند سال که پسر به روستای خود بازگشته بود، روزی پدرش از او پرسید: «پس از این همه تعلیمات مذهبی، آیا می‌توانی بگویی چگونه می‌توان درک کرد که خدا در همه چیز وجود دارد؟» پسر شروع کرد به نقل از متون کتاب مقدس، اما پدرش گفت: «این‌هایی که می‌گویی خیلی پیچیده است، راه ساده‌تری نمی‌دانی؟» پسر گفت: «پدر من فرد دانشمندی هستم و برای توضیح هر چیزی باید از آموخته‌هایم استفاده کنم.» 🌱پدر آهی کشید و گفت: «من تو را به صومعه فرستادم و فقط پولم را هدر دادم.» پدر دست پسر را گرفت و او را به آشپزخانه برد. ظرفی را پر از آب کرد و در آن مقداری نمک ریخت. از پسر پرسید که آیا نمک را در آب می بیند؟ پسر هم گفت که بله، نمک‌ها ته ظرف جمع شده است. سپس پدر قاشقی برداشت و آب را هم زد تا نمک‌ها در آب حل شدند. از پسر پرسید: «نمک‌ها را می‌بینی؟» پسر گفت: «نه، دیگر دیده نمی‌شوند!» پدر گفت: «کمی از آب بچش.» پسر گفت: «شور است.» 🌱پدر گفت: «سال‌ها درس خواندی و نمی‌توانی خیلی ساده توضیح بدهی خدا در همه چیز وجود دارد. من ظرف آبی برداشتم و اسم خدا را گذاشتم نمک، و به راحتی این را توضیح دادم که خدا چگونه رد همه چیز وجود دارد طوری که یک بی‌سواد هم بفهمد. پسرم دانشی که تو را از مردم دور می‌کند کنار بگذار و به دنبال دانشی برو که تو را به مردم نزدیک کند.» ‹🤍🌼›  @Harf_Akhaar
چطور خودمون حالمون رو بهتر کنیم .... خشم = ورزش کن ( برقص ) حسادت = روی منحصر به فرد بودنت تمرکز کن. اضطراب = ذهن آگاهی رو تمرین کن. دلخوری = دیدگاه منطقیت رو گسترش بده. خستگی = گوشی رو خاموش کن و بخواب. بی انگیزگی = دوش بگیر؛ تمام حواست رو درگیر کن. شک به خود = بنویس؛ بذار احساست بیاد روی کاغذ. افسردگی = در طبیعت قدم بزن و با دوستان وقت بگذرون. •••🌱•🌱•🌱••• @Harf_Akhaar
هر انسانی که سه شرط زیر را داشته باشد عزت نفس دارد: خودش را دوست داشته باشد! برای خودش ارزش و احترام قائل باشد! خودش را هر چه که هست پذیرفته باشد! عزت نفس کامل تنها در صورتی که هر سه شرط برقرار باشد اتفاق می افتد. هرچه میزان این سه مورد در فردی بیشتر باشد عزت نفس او هم بالاتر خواهد بود. این سه شرط را برای همیشه بخاطر بسپارید. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"هرگز های بی نظیر" دکتر انوشه؛ هرگز سه نفر را در زندگیت فراموش نکن ! 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ قشنگ🙏🙏🙏 🤍عااااالیه👌 این کلیپ فوق‌العاده‌رو بفرستین برای عزیزترین دوستان زندگیتون🤍🙏🤍 @Harf_Akhaar