زندگی ...
عمر کردن نیست...
بلکه رشد کردن است !
عمر کردن کاری است
که از همه ی حیوانات بر می آید !
اما رشد کردن هدف والای انسان است ...
که عده ی معدودی می توانند،
ادعایش را داشته باشند ...!
@Harf_Akhaar
🍀حکایت غریق نجات🏊♀
شخصی از روی پل در رودخانه سقوط کرد و فریاد کمک خواهی سر داد. مردی که شناگر ماهری بود به آب پرید و او را نجات داد. هنوز شرشر آب از لباسهای مرد شناگر به زمین می ریخت که فریاد کسی دیگر را شنید که در آب افتاده بود. آن مرد به آب پرید و با زحمت فراوان شخص دوم را نیز نجات داد. خسته و کوفته کنار آب دراز کشید و نای راه رفتن نداشت. اندکی آرام گرفت و سرپا ایستاد. تازه نفسش جا آمده بود که صدای فریاد شخص دیگری را شنید که داخل آب افتاده بود. غیرتش اجازه نداد و به قصد کمک به او برخاست. اما حقیقتا خسته بود و به زحمت حرکت می کرد. شخصی که از کنار، تمام جریان را می دید نزد شناگر ناجی آمد و گفت: اگر تا شب هم اینجا بایستی باید به دل آب بزنی و غریقها را نجات دهی. به جای اینکه اینجا غریقها را نجات دهی بالای پل برو و جلوی آن دیوانه ای که رهگذران را داخل آب می اندازد بگیر...
نتیجه داستان...
بهتر است به جای صرفا رسیدگی به مشکلات جامعه، ریشه مشکلات را بخشکانیم!
@Harf_Akhaar
روزی زنـے از یک ﺣﻘﻮقدان ﭘﺮﺳﯿﺪ:
ﺗﺎ ﮐﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاهید
ﺑﻪ ﻣﺮدان اﺟﺎزه ﺑﺪهید
که زن دوم ﺑﮕﯿﺮند؟؟!!
ﺣﻘﻮقدان ﮔﻔﺖ :
ﺗﺎ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ زﻧﻬﺎ ﯾﺎد ﺑﮕﯿﺮند
زن دوم ﻫﯿﭻ ﻣﺮدی نشوند...
" از ماست که بر ماست "
👤سیمین دانشور
@Harf_Akhaar
کاش به جای این همه باشگاه
زیبایی اندام،
یک باشگاه زیبایی افکار
داشتیم!
مشکل امروز ما، اندامها نیستند،
افکارها هستن
@Harf_Akhaar
این دو متن کوتاه
ارزش صد بار خوندن داره!
۱- از دیگران شکایت نمیکنم
بلکه خودم را تغییر میدهم،
چرا که کفش پوشیدن راحت تر از
فرش کردن دنیاست.
۲- مبارزه انسان را داغ میکند
و تجربه انسان را پخته میکند!
هرداغی روزی سرد می شود
ولی هیچ پخته اى ديگر خام نميشود
@Harf_Akhaar
زخمی که تیزی زبان بر دل آدمها میگذارد
بسیار کشنده تر از زخم شمشیر است!
مواظب گفتارتان باشید
که دلی زخمی نشود...
@Harf_Akhaar
بزرگتر که شدیم
مدادهایمان هم تکامل یافتند
تبدیل به خودکارهایی بیرحم شدند
تا یادمان بدهند
هر اشتباهی پاک شدنی نیست
@Harf_Akhaar
#تلنگرانه
شبی از شب ها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود. در همین حال مدتی گذشت تا آنکه استاد خود را بالای سرش دید که با تعجب و حیرت او را نظاره می کرد.
استاد پرسید: «برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟» شاگرد گفت: «برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم و برخورداری از لطف خداوند!»
استاد گفت: «سوالی می پرسم پاسخ ده؟»
شاگرد گفت: «با کمال میل، استاد.»
استاد گفت: «اگر مرغی را پروش دهی، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟»
شاگرد گفت: «خوب معلوم است استاد. برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم.»
استاد گفت: «اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟»
شاگردگفت: «خوب راستش نه...! نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!»
استاد گفت: «حال اگر این مرغ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!»
شاگرد گفت: «نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر خواهند بود!»
استاد گفت: «پس تو نیز برای خداوند چنین باش! همیشه تلاش کن تا با ارزش تر از جسم، گوشت، پوست و استخوانت گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی تا مقام و لیاقت توجه و لطف و رحمت او را بدست آوری. خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد! او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد.
@Harf_Akhaar
اینقدر نگو
اگه ببخشم کوچیک میشم...
اگه با گـذشت کردن...
کسی کوچیک می شد...
خدا اینقدر بزرگ نبود....
🌸اگر خواهان آرامش و سعادت اين جهان هستي، از سه خواسته ي خودخواهانه ات در برخورد با ديگران دست بردار:
- كنترل دائم ديگران
- مورد تاييد قرار گرفتن
- قضاوت كردن
@Harf_Akhaar
✍#حکایت_مرد_صحرا_نشین
سگی پای مرد صحرانشینی را گزید.
مرد صحرا نشین، در حالی که خون از پایش می چکید، به سختی و کشان کشان خود را به خانه رسانید.
شب هنگام مرد بیچاره از درد خوابش نمی برد و آه و ناله می کرد.
او دختر خردسالی داشت که از اوضاع پدرش بسیار ناراحت بود و درحالی که اشک می ریخت به پدرش گفت:
پدرجان تو هم که دندان داشتی، پس چرا آن سگ را گاز نگرفتی؟
پدر رو به دختر کرد و گفت: دلبندم!!!
حرف تو صحیح است
اما شایسته انسانیت نیست که دهان و دندانش را به گزیدن سگ آلوده کند.
اگر من هم او را گاز می گرفتم که با آن سگ تفاوتی نداشتم.
به جای در افتادن با افراد سگ صفت، بهتر است از آن ها دوری کنیم تا از گزند آنان در امان باشیم...
@Harf_Akhaar
میگفت :
هر بامداد که بیدار میشوم میدانم که چه
کسی لقمه حلال خورده و یا حرام؟
پرسیدند چگونه ؟
گفت : آنکه حرام خورده باشد
مرتب صحبتهای بیهوده و لغو کرده
و فحش و غیبت میگوید
و آنکس که حلال خورده زبان به شُکر
و ذکر دارد.
عطار نیشابوری ، تذکره الاولیا
@Harf_Akhaar
🔶🔹 با من همانند سگ رفتار کنید
این یکی از تابلوهای ماندگار نقاشی جهان است، نقاش آن شخصی به نام فیودور روتشینکوف است.
که در آن پسر بچه ای از مدرسه برگشته و مردود شده است.
برادر کوچکتر که غرق جهل کودکی است ، به عنوان یک رقیب به او نگاهی مسخره آمیز دارد.
خواهر بزرگتر ، گرفتار غرور زیبایی خویش است، به او نگاهی تحقیر آمیز دارد.
مادر نیز که مملو از مهر مادری است به او نگاهی ملامت آمیز و گلایه مند دارد.
سگ با حرکت خود به آنها می گوید که من او را همین گونه که هست دوست دارم، و من عاشق ذات وجودیش هستم، و نه عاشق اعتبارات مادی و دنیوی!
نام تابلو " با من همانند سگ رفتار کنید"
@Harf_Akhaar
اربابِ لقمان به او دستور داد که در زمینش، برای او کنجد بکارد.
ولی او جُو کاشت.
وقتِ درو، ارباب گفت:
چرا جُو کاشتی؟!
لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو کنجد برویاند.
اربابش گفت: مگر این ممکن است؟!
لقمان گفت: تو را می بینم که خدای تعالی را نافرمانی می کنی و در حالی که از او
امید بهشت داری. لذا گفتم شاید آن هم بشود.
آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت.
در زندگی هر چه بکاریم همان را برداشت میکنیم.
امید و عشق و محبت
یا نفرت و کینه و حسادت
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍂
الهی
همانا بخشش تو
ازعمل من بالاترست
همانا رحمتو مهربانی تو
وسیعتر از گناهان من است
اگر گناهان من نزد تو بزرگست
اما عفو تو از گناهان من بزرگترست
🌹شبتان در پناه خدا🌹
@Harf_Akhaar
امام جعفر صادق (عليه السلام):
پدرم مرا به سه چيز #ادب_آموخت
و از سه چيز نهے فرمود.
سه نكته #ادب اين بود كه فرمود:
فرزندم هركس با #دوست_بد بنشيند
سالم نمى ماند
و هر كس گفتارش را كنترل نكند
پشيمان مى شود
و هر كس به جايگاه هاى بد وارد شود
مورد #بدگمانى قرار مى گيرد
و آن سه چيز كه مرا از آن #نهى فرمود:
دوستى با كسى كه چشم ديدن
نعمت كسى را ندارد
️و با كسى كه از #مصيبت ديگران
شاد مى شود
و دوستے با #سخن_چين
@Harf_Akhaar
#حکایت دختر دار شدن از زبان پیامبر اکرم صلی الله و علیه ...
✍مردی که با خبر دختردار شدنش، رنگ رخسارش تغییر کرد!
مردى به مردى كه نزد رسول حق نشسته بود خبر داد همسرت دختر آورد، رنگ آن مرد تغيير كرد، رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: چه شده؟ عرضه داشت: خير است، فرمود: بگو چه اتفاقى افتاده؟ گفت: از خانه بيرون آمدم در حالى كه همسرم درد زائيدن داشت، اين مرد به من خبر داد دختردار شده ام، حضرت فرمود: زمين حمل كننده او، آسمان سايه سرش، و خداوند روزى دهنده اوست، دختر دسته گل خوشبوئى است كه آن را مى بوئى،
سپس رو به اصحاب كرد و فرمود: كسى كه داراى يك دختر است، مشكل دارد «تربيت و حفظ او، تهيه جهیزيه، آماده كردن مقدمات عروسى، دلهره داماددارى» و براى هر كس دو دختر است، خدا را به فرياد او برسيد، و هر كس داراى سه دختر است جهاد و هر كار مكروهى را معاف است، و هر آن كه چهار دختر دارد، اى بندگان خدا او را كمك دهيد، به او قرض دهيد، و به او رحمت آوريد.
💠چقدر دختر عزيز است، كه رسول حق يارانش را به يارى دخترداران دعوت كرده، و كمك به دخترداران را وظيفه الهى امت قرار داده💠
📚برگرفته از کتاب نظام خانواده در اسلام اثر استاد انصاریان
@Harf_Akhaar
زيبايي انسان در چيست؟
روزي شاگردان نزد حکيم رفتند و پرسيدند :
« استاد زيبايي انسان در چيست؟ »
حکيم ۲ کاسه کنار شاگردان گذاشت و گفت :
« به اين ۲ کاسه نگاه کنيد اولي از طلا درست شده است و درونش سم است و دومي کاسه اي گِليست و درونش آب گوارا است ، شما کدام را ميخوريد؟ »
شاگردان جواب دادند: « کاسه گِلي را »
حکيم گفت : « آدمي هم همچون اين کاسه است . آنچه که آدمي را زيبا ميکند درونش و اخلاقش است . بايد سيرتمان را زيبا کنيم نه صورتمان را »
@Harf_Akhaar
زنی که از دست چشم چرانی های همسرش به ستوه آمده بود ،
درد دل نزد مادرشوهرش میبرد .
او که زن دانایی بود گفت : من شب ، برای صرف شام به خانه شما میام ، ولی شام درست نکن .
مرد وقتی به خانه می آید از اینکه همسرش تدارکی ندیده عصبانی میشود ، ولی مادر میگوید :
من امشب هوس نیمروهای تو را کردم و با خود تخم مرغ آورده ام تا با هم بخوریم .
پسر مشغول درست کردن نیمرو میشود،
می گوید : چرا تخم مرغ ها را رنگ کردی ؟؟
مادر گفت : زیبا هستن؟
پسر گفت : آری .
مادر گفت : داخلشان چطور است ؟؟
پسر گفت : همه مثل هم.
مادر گفت : پسرم زن نیز همین طور است ،
هر کدام ظاهری با رنگ و لعاب ولی همه درونشان یکی است .
پس وقتی همه مثل همند چرا خود و همسرت را آزار میدهی ؟؟.
قدر داشته هایت را بدان .و خود را درگیر دیگران نکن...
@Harf_Akhaar
کودکیمان را
در کوچه های زمان
گم کردیم
و مهربانیمان را در میان
سنگ و آجرآرزوهای بزرگسالی
جا گذاشتیم
جهان امروز
به دلهای مهربان و کودکانه
نیاز بیشتری دارد..!🌸
@Harf_Akhaar
همه مردم
آموزگاران شماهستند:
آدمهاي خشمگين 🌸
به شماآرامش مي آموزند
آدمهاي رياکار
به شمايکرنگي مي آموزند
آدمهاي سرسخت
به شما نرمش مي آموزند
وآدمها ي وحشت زده
به شماشهامت مي آموزند🌸🍃
@Harf_Akhaar
*دلبسته باش نه وابسته*
رودخانه حركت میكند،
در راه به درختی زيبا بر میخورد،
از زيبايی درخت لذت میبرد،
آنرا تحسين میكند.
و دوباره به راهش ادامه میدهد.
رودخانه به درخت نمی چسبد؛
زيرا در اينصورت، حركتش متوقف میگردد.
به كوهی زيبا میرسد؛ به خاطر لذتِ گذر از چنين كوه زيبايی، سپاسگزاری میكند و به راهش ادامه میدهد.
رودخانه همينطور به راهش ادامه میدهد...🍂🌸
مشكلِ انسان اين است كه وقتی درختی زيبا میبيند، دوست دارد خانهاش را همانجا بسازد و آنجا زندگی كند.
«به هيچ چيز نچسبيد، »
و وابسته نشويد،🍂
نه اينكه از زندگی لذت نبريد.
در واقع با چسبيدن و وابسته شدن،
نمیتوانيد لذتی ببريد.
*لذت واقعی از عدم وابستگی ناشی میشود*.
@Harf_Akhaar
فواید خاموشی
بازرگانى در يكى از تجارتهاى خود هزار دينار خسارت ديد. به پسرش گفت : مگذار کسی از این موضوع مطلع شود. پسر گفت: اى پدر! از فرمانت اطاعت نمى كنم، اما مى خواهم بدانم راز اين پنهانكارى چيست؟ پدر گفت : تا مصيبتی که بر ما وارد شده دو برابر نشود
۱ - خسارت مال
۲ - شماتت همسايه و ديگران
......مگوى اندوه خويش با دشمنان
......كه لا حول گويند شادى كنان*
* يعنى: غم خود را با دشمن در ميان مگذار كه او در زبان به ظاهر از روى دلسوزى، (لاحول و لا قوه الا بالله) به زبان آورد (و عجبا گويد) ولى در دل شادى كند.👌
@Harf_Akhaar
پياله گر شود خالي، زمين ويرانه ميگردد
به وقت تنگ دستي آشنا بيگانه ميگردد
مَشو هم صحبت نامرد كه كامت تلخ ميگردد
مصيبت ميكشد مردي كه با نامرد ميگردد
@Harf_Akhaar
#حکایت
فلمینگ، یک کشاورز فقیراسکاتلندی بود.
یک روز در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید،
وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند.
فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات می دهد.
روز بعد، کالسکه ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود. اشراف زاده گفت:
" می خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی".
کشاورز اسکاتلندی جواب داد:
" من نمی توانم برای کاری که انجام داده ام پولی بگیرم".
در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد.
اشراف زاده پرسید:
" پسر شماست؟"
کشاورز با افتخار جواب داد: "بله"
با هم معامله می کنیم.
اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد.
پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد.
سال ها بعد، پسر اشراف زاده به ذات الریه مبتلا شد.
چه چیزی نجاتش داد؟
پنسیلین...
@Harf_Akhaar
نصیحتی که #آلبرت_انیشتین
همیشه به یاد داشت...
انیشتین نوشته است: پدرم به من میگفت "نمی توانی در یک زمان بر ۲ اسب سوار شوی. تو میتوانی هر چیزی را انجام بدهی، اما نه همه چیز را با هم".
یاد بگیرید که در حال باشید و تمام حواستان را به کاری بدهید که در حال حاضر انجام میدهید. انرژی متمرکز، توان افراد است؛ و این تفاوت پیروزی و شکست است.
@Harf_Akhaar
عالمی را یک سخن ویران کند
روبه هانِ مرده را ،شیران کند
آسمان شو ابر شو باران ببار
ناودان آبش نمی آید بکار
بی کمالی های انسان
از سخن پیدا شود
پسته ی بی مغز اگر لب وا کند رسوا شود...
@Harf_Akhaar
مردی با پدرش در سفر بود که
پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید:
«چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم».
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست
تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد،
با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش
زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
به نام خدای آن چوپان ...
گاهی دعای یک دل صاف، از صدنماز یک دل پرآشوب بهتراست...
@Harf_Akhaar
ﯾﮏ ﺯﻣﺎﻥ ﮔﻮﻫﺮﯼ
ﺍﺯ ﺳﻨﮓ ﻣﺤﮏ، ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺷﺖ
ﺳﺨﻦ ﭘﯿﺮﻣﺤﻞ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻓﻠﮏ، ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺷﺖ
ﺩﻭﺳﺘﯽ، ﻣﻌﻨﯽ
ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺻﻤﯿﻤﯿﺖ ﺑﻮﺩ
ﮐﺎﺭﻫﺎ ﯾﮑﺴﺮﻩ ﺑﺎ
ﻋﺸﻖ ﻭ ﺻﻔﺎ میچرخید
ﺗﺎﺭ ﻣﻮ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ
ﺳﻔﺘﻪ ﻭ ﭼِﮏ، ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺷﺖ
افسوس که ﮔﺬﺷﺖ
ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﺳﺖ...
@Harf_Akhaar
حِکایت زیبا و آموزنده📜
✍دو کَس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند
چارپاپیی برو کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر
گلستان سعدی
@Harf_Akhaar
مداد رنگیها مشغول بودند
به جزمداد سفید !
هیچکس به اوکار نمیداد،
همه میگفتند :
تو به هیچ دردی نمیخوری ...!
یک شب که مدادرنگیها
توسیاهی شب گم شده بودند،
مدادسفیدتاصبح ماه کشید
مهتاب کشید وانقدرستاره کشید که کوچک وکوچکترشد ...
صبح توی جعبه مداد رنگی
جای خالی او با هیچ رنگی پرنشد !
به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم درکنارهم نباشیم ...✏️🖌✏️🖌
@Harf_Akhaar