#داستانک
#طنز
<🤍🌼>
راننده کامیونی وارد رستوران شد . دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد ، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن ، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد . راننده به او چیزی نگفت.
دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد .
وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند ، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد ، ولی باز هم ساکت ماند .
دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصیتی بود ، نه غذا خوردن بلد بود ، نه حرف زدن و نه دعوا !
رستورانچی جواب داد : از همه بد تر رانندگی بلد نبود ، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب ، 3 تا موتور نازنین را له کرد ورفت.
🌱
@Harf_Akhaar
در نبردِ بین شیر و آهو؛
خیلی وقتها آهو برنده میشه...🤍
چون شیر برای غذا میدود
و آهو برای زندگی ...🌼
هدف مهم تر از نیاز است.🌱
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هان ای گیاه هرزه که با لاله همدمی
رو خار باش خار به از هرزه بودن است
#قیصر_امین_پور
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼امشب به درگاه خدا
🤍براتون دعا میکنم تا
🌼فرداتـون پرامیــد
🤍زندگیتـــون پویـا
🌼عشقتـــون خــدا
🤍حاجتتـــــون روا
🌼و شبتون پر از آرامش باشه
@Harf_Akhaar
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
هر صبح به خاطر بیاور
و ذکر کن :
الهی
تو راه ِ من و همراه ِ منی
هر چه هست و نیست را سپرده ام به
مهربانی ات🤍🌱
راهم را هموار کن🤍🌱
و قلبم را روشن از عشق ..🤍🌱
صبحتون قشنگ 😍
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
برای بهتر زندگی کردن امروز به خودمان یادآوری کنیم که:
1.ما نباید برای راضی نگه داشتن دیگران نیازهای خودمان را نادیده بگیریم وقتی این را یاد بگیریم خشم یا رنجش کمتری انباشته خواهیم کرد و میتوانیم از روابط لذت بیشتری ببریم
2.اینطور نیست که همه ما را درک کنند یا از ما خوششان بیاید. هر چقدر بیشتر خودمان را بشناسیم کمتر درگیر این موضوع میشویم که دیگران چه فکری درباره ما میکنند
3.افراد زندگیهای سختی دارند هر چند ممکن است از بیرون موفق به نظر برسند. اما بهتر است باور داشته باشید که هر کسی با مشکلات مخصوص به خودش دست و پنجه نرم میکند
4.رنج بهایی است که برای زندگی
معنادار میپردازیم هیچ راهی وجود ندارد که در آن زندگی را بدون غم و اندوه تجربه کنیم.
5.برای اینکه از تنها فرصتی که برای زندگی به ما داده شده است بهترین بهره را ببریم باید دست از این عادت برداریم که هر ساعت از عمرمان را به رشد و شکوفایی اختصاص دهیم. کمی از «شدن» فاصله بگیریم و «بودن» را تجربه کنیم
6.صحبت کردن فقط ما را تا جایی از مسیر میرساند. ما نیاز به تحرک، موسیقی، هنر، طبیعت، کتاب، دوستی و غذای خوب داریم.
«🤍🌼»
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنهاییت رو بده دستِ خدا🤍🌼
اون بلده آرومت کنه.🤍🌼
أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ🤍🌼
#حسبی_الله🌱🌱🌱
@Harf_Akhaar
#داستانک🌱
مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت
خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت
و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید.
بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و
تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و
خانهاش فرو ریخت.
شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف
شهر رفت و راز این همه بدبیاری و
مصیبت را سوال کرد.
ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت میدانی
که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی
بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی
آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست.
شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر
یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت
گذشت و خوشحالی ثانیهای که بر تو
وارد شده است.
شیخ گفت:
روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت
که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر
خود را کرده است، کاش میمرد و من
مال پدرم را زودتر تصاحب میکردم.
زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای
لحظهای شاد شدی که میتوانستی
خانه پدریات را بفروشی و خانه
بزرگتری بخری. تمام این بلاها به
خاطر این افکار توست.
مرد گریست و سر در سجده گذاشت و
گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با
من چنین کردی اگر عاق میشدم چه
میکردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد
@Harf_Akhaar
اگــ🌱ـه ناراحتت میکنن، گوش نده!
اگــ🌱ـه مجبورت میکنن، انجام نده!
اگــ🌱ـه بهت بدی میکنن، اهمیت نده!
اگــ🌱ـه نگرانت نمیشن، بی تفاوت باش!
اگــ🌱ـه ازت خوششون نمیاد، توجه نکن!
اگــ🌱ـهمسخرتمیکنن،نادیدهاشونبگیر!
اگــ🌱ـه بهتاهمیتنمیدن،حذفشونکن!
اگــ🌱ـه اذیتت میکنن ، فراموششون کن!
اگــ🌱ـه ازت بدشون میاد ، رهاشون کن !
اهمیت نده! تو به این آدما نیاز نداری
تو فقط مسئول رفتار خودت هستی نه برداشتِ بقیه!" 🤍🌼
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در روز قیامت ادمها رو مجازات میکنن، نه برای اینکه چرا طمع کردی به خاطر اینکه چرا طمع نکردی، میگن اومدی قصر پادشاه، کاه و یونجه دزدیدی، در دنیای پر از گوهر چرا رفتی کاه یونجه دزدیدی!
وقتی در دنیا اینهمه جواهر هست، انسانیت، راستی، شرافت، زیبایی
تو رفتی یک مشت دروغ و تهمت و مکر دزدیدی بعدم پشتش هزار تا نگرانی و استرس و ناامیدی...🌱
#استاد_الهی_قمشهای
🤍🌼
@Harf_Akhaar
🌱
#داستانک
معلم مدرسهای با اینکه ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺍﺧﻼﻕ خوبی داشت هنوز ازدواج نکرده بود. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮐﻨﺠﮑﺎﻭ ﺷﺪند ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: «ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﺎﻝ ﻭ ﺍﺧﻼﻗﯽ خوبی ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﯼ؟»
معلم گفت: «ﯾﮏ ﺯﻧﯽ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ یک بار ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بياورد ﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ خواهد ﮔﺬﺍﺷﺖ ﯾﺎ به هر ﻧﺤﻮﯼ شده ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﺍﺯد. ﺧﻮﺍﺳﺖ خداوند ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺩﺧﺘﺮﯼ به دنیا آورد. ﭘﺪﺭﺵ ﺁﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺷﺐ كنار میدان شهر ﺭﻫﺎ میکرد. ﺻﺒﺢ ﮐﻪ میآمد، ﻣﯽﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ طفل ﺭﺍ نبرده ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﻫﻔﺖ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﺮای ﺁﻥ ﻃﻔﻞ دعا میکرد ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ میسپرد. ﺧﻼﺻﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ بازگرداند. ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺩﺧﺘﺮ به دنيا بيآورد ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺳﺖ خداوند ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺴﺮ باشد ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﻟﺪ ﭘﺴﺮ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺰﺭﮔﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ به دنیا ﺁﻭﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻭﻣﺸﺎﻥ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ. ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﻨﺞ ﺑﺎﺭ ﭘﺴﺮ به دنيا آورد ﺍﻣﺎ ﭘﻨﺞ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﻫﻤﻪ فوت كردند. ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺧﺘﺮﺷﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ میخواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪ. ﻣﺎﺩﺭ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻧﺪ.»
ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ: «میدانید آن ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﺵ میخواست ﺍﺯ ﺷﺮﺵ ﺧﻼﺹ ﺷﻮﺩ کی ﺑﻮﺩ؟ آن دختر ﻣﻨﻢ! ﻭ ﻣﻦ ﺑﺪﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﮑﺮﺩﻩﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﭘﺪﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻫﺴﺖ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﺮ ﻭ ﺧﺸﮏ ﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺪ. ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺧﺪمت میکنم. آن ﭘﻨﺞ ﭘﺴﺮ، ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻧﻢ، ﻓﻘﻂ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ خبرش را میگیرند. ﭘﺪﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﺮﯾﻪ میکند ﻭ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻩ.»
ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﻣﯽﺩﺍﻧﯿﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺧﯿﺮﯼ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻪ ﻗﻀﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﻭ اراده ﺍﻭ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﻃﻌﻢ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐنی.
🤍🌼
@Harf_Akhaar
🤍خاری ز گـلستان جهان، چیدم و رفتم
در دود دل سـوختـه پیچیـدم و رفتم🌼
🌱نادیده و نشناخته چـون اشک یتیمان
از دیده به نوک مژه غلتیدم و رفتم🌱
🤍نقش هنر مدعیان خواندم و دیدم
وآئینه ی صاحب نظران دیدم و رفتم🌼
🌱با عشق زبان باز، سر عقـل و خرد را
در مغلطـه و سفسطـه، پیچیدم و رفتم🌱
🤍با کوشش بسیار از این دفتر مغلوط
خواندم ورقی چند و، نفهمیدم و رفتم🌼
🌱گفتم ز حکیمـان ره این راز بپرسم
چون دیدمشان، هیچ نپرسیدم و رفتم🌱
🤍اکنون که مهیای سفر گشته ام ای دوست
آن به که نگویم که چه ها، دیدم و، رفتم🌼
🌱افسانه چه خوانم؟چو یکی کرمک شب تاب
لختی به لجن زار، درخشیدم و رفتم🌱
🤍یارب تو مرا خواندی و خود راندی و من نیز.
دامن ز جهان تو فراچیدم و رفتم🌼
🌱گفتم چه بود راز ازل، سرّ ابد چیست؟
پاسخ نشنیدم ز تو، رنجیدم و رفتم🌱
🤍گفتی نخورد گندم و گـفتی نخورم مِی
من هم چو پدر، حرف تو نشنیدم و رفتم🌼
🌱بر مرگ من ای خلق بخندید که من نیز
در ماتمتان دیدم و خندیدم و رفتم🌱
@Harf_Akhaar